فلسفه فنآوری- قسمت اول

نگاهی اجمالی به تفاوتها و تشابهات علم و فنآوری

 

نوشته ماریو بونگه

ترجمه وحید وحیدی مطلق

تهران، ۲۰ مرداد ۱۳۸۴ 

 

غالبا چنین تصور می شود که فنآوری،  بی روح،  غیر فلسفی و حتی ضد فلسفی است.  در این مقاله تلاش می شود که نشان دهیم چنین تصوری درباره فنآوری  اشتباه است، بویژه اینکه:

 

  1. فنآوری نه تنها ضد فلسفی یا غیر فلسفی نیست بلکه نوعی فلسفه که از علم محض، روش ها و نظریه های علمی نشات گرفته است در آن کاملا نفوذ و حضور دارد. مثلا فنآوری بر این اصل فلسفی تکیه دارد که ما می توانیم از طریق تجربه و استدلال، دانشی درباره حقیقت کسب کرده و حتی آن را بهبود بخشیم.

  2. فنآوری نه تنها از لحاظ فلسفی منفعل و پالوده نیست بلکه چندین نظریه مهم فلسفی از جمله نظریه اتوماتا، و چند دیدگاه فلسفی مهم ( البته شاید به اشتباه ) مانند عمل گرائی را مطرح می کند.

  3. فنآوری نه تنها مانند علوم محض از لحاظ اخلاقی خنثی و بی طرف نیست بلکه با موضوعات اخلاقی کاملا درگیر شده و در اکثر موارد بین خیر و شر معلق می ماند.

 

به بیان دیگر در این مقاله نشان می دهیم که فنآوری درونداد ها و  برونداد های  فلسفی دارد و علاوه بر این بخشی از بروندادهای فلسفی، دروندادها را کنترل می کند. در صورت درست بودن چنین ادعایی، فنآوری از فرهنگ به هیچ وجه منفک و جدا نیست و در ضمن نمی توان آن را بخشی جدا شدنی از فرهنگ تلقی کرد.  بلکه باید پذیرفت که فنآوری بخش عمده ای از فرهنگ معاصر محسوب می شود. از این رو  فیلسوفان باید بیش از پیش به فنآوری توجه کرده و فلسفه ای جامع برای فنآوری توسعه دهند که علی رغم پیوند نزدیک با فلسفه علم از آن متمایز باشد.

 

وظایف فلسفه فنآوری

 دغدغه اصلی فلسفه فنآوری- حوزه ای که کمتر به آن پرداخته شده است- کاوش و پژوهش در زمینه فلسفه فنآوری و نیز ایده های فلسفی مطرح شده توسط فرآیند فنآورانه است. برخی از مسائل نوعی که در فلسفه فنآوری مطرح می شوند، به شرح زیر هستند: 

  1. ویژگی های مشترک دانش فنآورانه با دانش علمی چیست و ویژگی های منحصر به فرد دانش فنآورانه کدام ها هستند؟

  2. در چه حوزه هایی، هستی شناسی مصنوعات فنآورانه با هستی شناسی اشیاء طبیعی متفاوت است؟

  3. چه چیزی پیش بینی فنآورانه را از پیش بینی علمی متمایز می سازد؟

  4. قوانین سر انگشتی، قوانین فنآورانه، و قوانین علمی چگونه با یکدیگر ارتباط دارند؟

  5. در تحقیقات فنآورانه کدام اصول فلسفی نقش بر انگیزاننده ابتکار و کدام اصول فلسفی نقش سد کننده و مانع را ایفاء می کنند؟

  6. آیا پرمایگی و غنای فنآوری به خاطر  حاکم بودن نگرش فلسفی عمل گرائی بر آن  است یا خیر؟

  7. روابط مفهومی بین فنآوری و دیگر شاخه های فرهنگ معاصر چیست؟

دراینجا سوالی که مطرح می شود این است که مولفه های فلسفی فنآوری را در کجا باید جست و جو کرد؟ بدیهی است که این مولفه ها را نمی توان در بین محصولات فنآوری همچون خودرو، دارو، بیماران درمان شده یا قربانیان جنگ های برپایه فنآوری یافت. این محصولات  تنها اقلامی هستند که فیلسوفان ضد فنآوری با آنها آشنایی دارند. ما باید در بین ایده های فنآوری دنبال مفاهیم فلسفی بگردیم نه در بین محصولات فنآوری؛ یعنی در تحقیقات فنآورانه و نیز در برنامه ریزی  برای تحقیق و توسعه فنآوری. احتمالا با موضوعات فلسفی در چنین جاهایی مواجه می شویم زیرا فلسفه را می توان در هر دپارتمان تفکر بالغ یافت.در واقع تفکر بالغ همیشه توسط قوانین روش شناختی، و نیز اصول هستی شناختی و اخلاقی هدایت ( یا سوء هدایت) و کنترل ( یا تقویت ) می شود. کافی است درباره مسائلی که طراحی هر محصول نو ایجاد می کند، بیشتر بیاندیشیم. آیا دانش علمی مرتبط با طراحی و ساخت این محصول قابل اتکاء است و آیا احتمالا چنین دانشی کافی خواهد بود؟ آیا محصول نو اساسا نو خواهد بود – یعنی ویژگی های کاملا نوظهوری را نشان می دهد- یا نه محصول نو صرفا بر اساس مرتب سازی دوباره اجزاء موجود و شناخته شده شکل می گیرد؟  آیا باید محصول نو را به گونه ای طراحی کرد که عملکرد، سودمندی اجتماعی، سود شرکت یا چیز دیگری را بیشینه سازد؟

از آنجا که مولفه های فلسفی فنآوری را باید در بین ایده های فنآورانه جست و جو کرد بهتر است نخست ببینیم مکان اصلی این ایده ها در کجا قرار دارد. علاوه بر این، از آنجا که درباره اینکه فنآوری شامل چه چیزی می شود ( و بالطبع شامل چه چیزی نمی شود) تردید هایی وجود دارد همگام با درک بهتر فنآوری باید شاخه های متعدد آن را شناسایی کنیم.

ما فنآوری را حوزه ای از تحقیق و اقدام می دانیم که هدف آن کنترل یا تبدیل واقعیت طبیعی یا اجتماعی است (علم محض نیز، اگر تجربی باشند، واقعیت را کنترل یا تبدیل می کنند اما چنین کاری را فقط در یک مقیاس کوچک انجام داده و هدف آنها دانستن بیشتر است و کنترل یا تبدیل واقعیت هدف غائی آنها نیست. به بیان دیگر، علم محض برای دانستن بیشتر تغییراتی در واقعیت اعمال می کنند درحالیکه درحوزه فنآوری، دانایی بیشتر برای ایجاد و اعمال تغییرات مطلوب است و نه صرفا برای دانستن بیشتر) ما فنآوری را به شاخه های زیر تقسیم می کنیم:

 

مادی:

فیزیکی ( شامل مهندسی عمران، برق، هسته ای و فضائی)

مهندسی شیمی

بیوشیمی ( شامل داروسازی)

بیولوژیک ( شامل کشاورزی، پزشکی)

 

اجتماعی:

روانشناختی ( شامل آموزش، روانشناسی، روان پزشکی)

روان- جامعه شناختی ( شامل روانشناسی صنعتی، تجاری، و جنگ)

جامعه شناختی ( شامل سیاست و حکومت داری، حقوق و قضائی، برنامه ریزی شهری)

اقتصادی ( شامل علم مدیریت، تحقیق در عملیات)

جنگی ( شامل علوم دفاعی- نظامی)

 

مفهومی:

علوم رایانه

 

عام:

نظریه اتوماتا، نظریه اطلاعات، نظریه سیستم خطی، نظریه کنترل، نظریه بهینه سازی، و غیره)

بی تردید فهرست بالا جامع نیست. برخی کارشناسان فنآوری نیز شاید از این طبقه بندی ناراضی بوده و نتوانند جایگاه خود را در آن بیابند. به هر حال قصد ما این است که تعریف واژه " فنآوری" را تا حدودی بیشتر توسعه دهیم. این تعریف شامل طبقه گلچینی می شود که نام آن را " فنآوری عام" گذاشته ام. زیرا چنین نظریه هایی را می توان تقریبا همه جا صرف نظر از اینکه با چه نوع سیستمی مواجه هستیم به کار برد. در قسمت های بعدی این مقاله می بینیم که فنآوری ها عام سهم بزرگی در شکل گیری متافیزیک فنآوری دارند. از سوی دیگر، درفهرست فوق الذکر، آینده پژوهی به طور جداگانه نیامده است زیرا این فنآوری صرفا یک نوع برنامه ریزی درازمدت است و بنابراین بخشی از فنآوری اجتماعی به شمار می رود.

اکنون بهتر است حوزه هایی را که صرف نظر از موضوع اصلی از لحاظ مفهومی بسیار غنی هستند، بررسی کنیم. چنین حوزه هایی ارزش مطالعات فلسفی بیشتر را دارد. به این منظور نخست نگاهی به فرآیند فنآورانه می اندازیم.

 

تحقیق و سیاست فنآورانه

 

درشکل 1 مراحل مختلف یک فرآیند فنآورانه را ملاحظه می کنید. اکثر ایده های فنآورانه را می توان در دو مرحله یا دو بعد فرآیند فنآورانه یافت. یکی سیاست گذاری و تصمیم گیری ( که بیشتر در دست مدیران است) و دیگری تحقیق ( که در دست پژوهشگران است). در هر فرآیند فنآوارنه سطح بالا مانند آنچه که در یک پالایشگاه نفت، در یک بیمارستان، یا در یک ارتش رخ می دهد، مدیران به اتفاق پژوهشگران فنآوری ( نه تکنیسین ها و کارکنان یقه سفید و آبی ) از ابزارهای مفهومی پیچیده و متعدد مثلا متعلق به شیمی آلی یا تحقیق درعملیات استفاده می کنند. اگر مدیران و پژوهشگران خلاق باشند شاید نظریه ها یا رویه های جدید را نیز به کار بسته یا ابداع کنند. در مجموع، فنآوری با نظریه ها بیگانه نیست و صرفا کاربرد عملی علوم محض به شمار نمی رود. در واقع فنآوری دارای یک مولفه خلاق است که می توان آن را بویژه در سیاست های فنآورانه معطوف به طراحی و نیز در تحقیقات فنآورانه مشاهده نمود.

 


شکل 1. نمودار جریان فرآیند فنآورانه
. اولین مرحله، یعنی تحقیقات علمی، معمولا جزو مراحل فرآیند فنآورانه نیست یا در یک موسسه علمی قبلا تکمیل می شود و بنابراین  در شکل از خط چین استفاده شده است. محصول نهائی یک فرآیند فنآوارانه لزوما کالاها و خدمات صنعتی نیست؛ شاید این محصولات به صورت یک موسسه عقلانی سازماندهی شده، انبوهی از مصرف کننده های مطیع کالاهای مادی یا ایدئولوژیک ، عده ای از بیماران درمان شده سپاسگزار و احتمالا سرکیسه شده، یا یک گورستان قربانیان جنگ نمود یابند.

 

 

تحقیقات فنآورانه را ملاحظه کنید. از لحاظ روش شناسی این تحقیقات با تحقیقات علمی تفاوتی ندارند. در هر دو حالت چرخه تحقیقات تقریبا شامل مراحل زیر می شود:

1- آشکار سازی و تعریف مساله

2- تلاش برای حل مساله به کمک دانش نظری یا تجربی موجود

3- اگر تلاش به شکست انجامید، ابداع فرضیات یا حتی سیستم های قیاسی فرضیات که قادر به حل مساله باشند

4- یافتن راه حل مساله به کمک سیستم مفهومی جدید

5-  چک کردن راه حل مثلا از طریق آزمایش

6-  ایجاد اصلاحات لازم در فرضیات یا حتی در فرمول بندی و تعریف مساله اصلی

 علاوه براینکه هر دو نوع تحقیق علمی و فنآورانه از لحاظ روش شناسی مشابه هستند باید گفت که هر دو هدف مدار هستند. اما نکته اینجاست که آنها اهداف متفاوتی را پیگیری می کنند. هدف تحقیق علمی حقیقت به خاطر خود حقیقت است اما هدف تحقیق فنآورانه دست یابی به حقیقت مفید و سودمند است.

کسانی که فنآوری را مساوی کاربرد ها و بروندادهای مادی آن می دانند، بعد مفهومی فنآوری را نادیده گرفته یا حتی فراموش می کنند ( نه تنها فیلسوفان ایده آلیست بلکه فیلسوفان عملگرا نیز با اینکه به اندازه کافی کنجکاو هستند اما پرمایگی مفهومی فنآوری را فراموش می کنند. بنابراین نمی توان انتظار داشت که چنین فیلسوفانی به درستی فلسفه فنآوری را مطالعه کنند). ضروری است که بین گام های مختلف فرآیند فنآورانه تمایز قائل شویم و تحقیقات فنآورانه و طراحی سیاست های فنآورانه را در کانون توجه خود قرار دهیم تا بدین ترتیب اجزا و مولفه های فلسفی فنآوری را کشف کنیم.

پیش از ادامه بحث درباره موضوع اصلی بهتر است که مروری بر یک بحث مقدماتی دیگر یعنی روابط مفهومی بین فنآوری و تعدادی از دیگر شاخه های زنده و مرده فرهنگ داشته باشیم.

 

همسایگان نزدیک فنآوری

 هیچ چیزی، بویژه هیچ فنآوری، از هیچ سر بر نمی آورد. بنابراین هیچ چیزی، بویژه هیچ فنآوری، را نمی توان جدا و منفک از خویشاوندان و همسایگان آن درک کرد. فنآروی مدرن همچون درختی از درون زمینی حاصلخیز رشد می کند. این زمین حاصلخیز همان تمدن صنعتی و فرهنگ مدرن است. در اینجا تمایز بین فرهنگ و تمدن برای درک بهتر ماهیت فنآوری بسیار مفید است. می توان بدون یک فرهنگ مدرن، یک صنعت مدرن داشت به شرط اینکه دانش فنی را از خارج وارد کرد و همچنین منتظر ظهور نوآوری های فنآورانه بزرگ نبود. می توان بدون یک صنعت مدرن تکه هایی از یک فرهنگ مدرن را داشت به شرط آنکه بتوان این فرهنگ یک طرفه و شل و ول  را تحمل کرد. اما بیرون از یک تمدن مدرن ( که شامل صنعت مدرن می شود ) و نیز یک فرهنگ مدرن ( که بی تردید شامل فنآوری مدرن می شود) رسیدن به فنآوری خلاق ممکن و میسر نیست.

دارا بودن دانش علمی و بنابراین ریاضیات در کنار دانش معمولی و مهارت های هنری  جزو پیش فرض های فنآوری مدرن می باشند. فنآوری صرفا یک محصول نهائی نیست. بلکه هر فنآوری تجربه حرفه ای مرتبط را تحت تاثیر قرار می دهد. مثلا فنآوری های مختلف تجربه عملی آموزگار، مدیر، حسابدار یا کارشناس نظامی را بهبود می بخشند. همچنین درون یا حول و حوش فنآروی همه چیز کاملا خالص نیست. در کنار مولفه های هنری و فلسفی گاهی اوقات می توان اثر شبه علم و شبه فنآوری را مشاهده کرد. در جدول 1 برخی از نزدیک ترین همسایگان فنآوری را ملاحظه می کنید. برای تکمیل این نقشه باید ریاضیات، صنایع دستی، هنر و علوم انسانی ( مطالعات فرهنگی) را نیز به آن افزود ( شکل 2 را ببینید).

 اکنون پس از ترسیم نفشه فنآوری و فهرست بندی شماتیک همسایه های آن در موقعیتی قرار داریم که می توان کاوش در زمینه فلسفه موجود در تحقیق و سیاست گذاری فنآورانه را آغاز کرد.

شبه فنآوری

حرفه تخصصی

فنآوری

علم

پیشا علم

طالع بینی

رشته‌های مهندسی

مهندسی فیزیکی

فیزیک و نجوم مدرن

فیزیک و نجوم باستان و قرون وسطی

کیمیاگری

مهندسی شیمی

مهندسی شیمی

شیمی

کانی شناسی و بخشی از کیمیاگری باستان و قرون وسطی

جوردرمانی، کیکروپراکتیک

رشته هی  کشاورزی و پزشکی

 کشاورزی و پزشکی

زیست شناسی

تاریخ طبیعی باستان و قرون وسطی

روانکاوی، خط شناسی

درمان داروئی و رفتاری

بیماری شناسی روان

روان شناسی

فلسفه ذهن

معجزه گری اقتصادی

مدیریت اقتصادی

برنامه ریزی اقتصادی و مالی

اقتصاد

 

گیگو کامپیوترینگ

محاسبه و کنترل

علم ریانه

 

 

 

پس نگری از آینده به امروز- قسمت دوم

عدم قطعیت و عدم تعین

یکی از نکات مهم برای انتخاب بین پیش بینی و پس نگری از آینده به امروز طرز تلقی درباره  عدم قطعیت است. توجه به عدم قطعیت در واقع یک رویکرد دیگر به مساله ای است که در بالا به آن پرداختیم، یعنی پیش گوئی ناپذیری جامعه. در اینجا نیز هنگام بحث درباره عدم قطعیت ضرورتا باید به یک سری پرسش های فلسفی پاسخ دهیم.


اکثر افراد می پذیرند که با توجه به دانش کنونی درباره یک پدیده اجتماعی – مثل نرخ رشد ترافیک جاده ها- نمی توان درباره آینده درازمدت همین حوزه خاص با قطعیت به نتایجی دست یافت. اما نسب به درجه عدم قطعیت و همچنین دلالت های روش شناختی برای مطالعات علمی چنین اجماعی وجود نداشته و دیدگاه ها متفاوت است.

در پیش بینی مبتنی بر اقتصاد سنجی معمولا مشکل عدم قطعیت به این صورت حل می شود که با "تحلیل حساسیت" نتایج مدل نسبت به تغییرات در متغیرهای بیرونی آزموده می شود. اما وقتی افق مطالعه خیلی دور – مثل بیشتر از ۲۰ سال باشد- رویکرد تحلیل حساسیت غالبا ناکافی خواهد بود. در چنین افقی مشکل اصلی این نیست که پیش گوئی برخی متغیرهای بیرونی دشوار است بلکه اساسا روابط کارکردی مفروض در مدل پیش بینی شاید در درازمدت به کلی عوض شوند. به بیان دیگر ایده تعمیم روندها جاری به سمت آینده دور به چالش کشیده می شود.

مثلا در حوزه تحقیق و برنامه ریزی ترافیک و مصرف انرژی معمول است که یک رابطه ثابت بین درآمد خانوار و مالکیت خودرو مفروض گرفته شود. به کمک تحلیل های آماری بر روی داده های تاریخی می توان به تخمینی از این رابطه دست یافت. از این رو هر گونه افزایش مورد انتظار در درآمد خانوار به طور خودکار منجر به افزایش قابل پیش گوئی در مالکیت خودرو و ترافیک جاده ها می شود. سپس به کمک پیش بینی ترافیک جاده ها می توان تقاضای انرژی آینده و همچنین تعداد پروژه های جاده سازی آینده را پیش گوئی کرد. این رویکرد به توسعه ترافیک گاهی اوقات تحت عنوان "اول پیش گوئی و بعد تامین" شناخته شده و آشکارا یک نمونه پیش بینی به شمار می رود.

اما ترجیحات مسافران برای خودرو شاید در آینده درازمدت (لزوما نه به خاطر تغییر درآمد) خیلی زیاد تغییر کند. مثل شاید تغییرات دیده نشده در سبک زندگی پدید آیند. حتی مهم تر از این ممکن است بواسطه اقدامات سیاستی، نرخ رشد اقتصادی و رشد استفاده از خودرو شخصی معکوس شود.

هنگام انتخاب وسیله یا حالت حمل و نقل، در دسترس بودن گزینه های جایگزین خوب در کنار خودرو برای مردم بسیار مهم است. بی تردید تا زمانی که آسایش و راحتی به تملک خودور شخصی وابسته باشد احتمالا همگام با افزایش درآمد، ترافیک جاده ها نیز افزایش خواهد یافت. در اینجا حتی خود سیاست "اول پیش گوئی و بعد تامین" بخشی از مشکل است و توازن انتخاب مردم را به نفع استفاده از خودرو بر هم می زند. در واقع روندها یا رفتار کنونی به اشتباه "قوانین طبیعت" تلقی می شوند. این در حالی است که در رویکرد پس نگری از آینده به امروز تقویت یا تضعیف یک روند خاص نیز جزو انتخاب های مقامات سیاست گذار به شمار می رود. اگر حمل و نقل پایدار و محیط شهری خوب و سالم جزو اهداف مهم جامعه هستند آنگاه جامعه باید گزینه های جایگزین خودروهای شخصی را بویژه در شهرهای بزرگ ارتقاء دهد.

نکته آموزنده مثال بالا این است که تغییر سیاست عمومی شاید فقط بر یک متغیر بیرونی سیاست گذاری تاثیر گذار نباشد بلکه اصولا قوانین کل بازی را عوض کند. به بیان دیگر کاری کرد که رابطه مفروض بین افزایش درآمد و افزایش تملک خودرو از اعتبار ساقط شود. همانطور که "سهیل عنایت الله"، آینده پژوه ساختارشکن و مبدع روش "تحلیل لایه لایه ای علت ها"،  نشان می دهد حتی می توان اساسا تعریف کنونی مساله و چارچوب مفهومی پشت آن را، که بر بستر گفتمان رایج شکل گرفته است، به چالش کشید. مثلا پرسید که وجود یا عدم وجود یک رابطه مفروض، منافع و مقاصد چه کسانی را تضمین یا تهدید می کند.


علاوه براین، انواع دیگری از عدم قطعیت ها موجب می شوند که پیش بینی درازمدت پدیده های اجتماعی واقعا دشوار شود. یک نوع از این عدم قطعیت ها امکان ناپذیری پیش گوئی تصمیم های آینده خومان است چرا که این تصمیم ها متاثر از دانش آینده ما هستند.

مقاصد و تصمیم های عامل انسانی در یک موقعیت خاص تا حد زیادی بواسطه ایده ها و دانش در دسترس او تعیین می شوند. دانش جدید شاید موازنه راهکارها و گزینه های موجود را به نفع یکی از آنها بر هم بزند. جالب تر آنکه دانش و ایده نو حتی شاید به شناسائی یا بهتر بگوئیم ابداع گزینه ها و راهکارهای جدید منجر شود.

"کارل پوپر"، از جمله فیلسوفان برجسته عصر کنونی، بر اهمیت زیاد دانش نو برای توسعه جامعه تاکید می کند. مثلا کشف و استفاده از برق را ملاحظه کنید. آیا کسانی که پیش از کشف برق زندگی می کردند می توانستند ظهور جامعه مدرن امروزی را پیش بینی کنند. به احتمال بسیار زیاد نه.

شاید به نظر عده ای چنین دیدگاهی معرف یک شکل ایده آلیسم افراطی باشد اما واقعا این گونه نیست. درست است که نوآوری به طور کلی و توسعه صنعت برق به طور خاص ناشی از منفعت طلبی بنگاه اقتصادی و سرمایه داران است و شاید اگر یک ساختار اجتماعی یا نظام اقتصادی دیگر وجود می داشت چنین نوآوری پدید نمی آمد. اما نکته اصلی این است که یک مدل علی و معلولی ساخت انسان برای پیش گوئی یک ایده کاملا نو کافی نیست. پوپر معتقد است است که اگر چیزی به نام دانش رو به رشد بشر وجود دارد آنگاه ما حتی نمی توانیم امروز پیش بینی کنیم که همین فردا چه چیزی را خواهیم دانست. همچنین یک پیشگوی علمی چه یک دانشمند باشد و چه یک ماشین محاسبه گر نمی تواند بواسطه روش های علمی نتایج آینده خود را پیش گوئی کند. این نوع عدم قطعیت را نمی توان با تحقیقات بیشتر، هر چقدر هم جدی و مشتاقانه انجام شود، حل کرد. این بخش لاینفکی از زندگی بشر است که ما نمی توانیم دانش و ایده های آینده را پیشاپیش بدانیم. از سوی دیگر پس از نوآوری برخی از روندها در جامعه تحت تاثیر قرار می گیرند. بنابراین مسیر پیشرفت درازمدت کل جامعه را نیز نمی توان پیشاپیش دید.

البته پیش گوئی پیشرفت ها در افق های کوتاه مدت تر، یعنی در جائی که تاثیر دانش نوین
نوظهور محدود است، شاید ممکن باشد. در چنین حالتی رفتار احتمالا با الگوهای مشاهده
شده و با حاشیه های کوچک منطقی تطبیق دارد. به بیان دیگر مفروضات پیوستگی و
تحلیل های حاشیه ای اقتصاد نئوکلاسیک شاید کافی باشد.

این نوع عدم قطعیتی که نشان می دهد تصمیم های آینده ما فقط تا حدودی متاثر از شرایط اولیه امروزی و روندهای جاری است به نظر کارل دربورگ، آینده پژوه سوئدی، بهتر است که "عدم تعین" نامیده شود.


با توجه به بحث درباره عدم تعین به نظر می رسد که عملا هر گونه مطالعه یا تحقیق درباره آینده درازمدت بی معنی باشد چرا که آینده همیشه با شگفتی ها همراه خواهد بود. این دقیقا نکته ای که پوپر بر آن تاکید می کند. اما نتیجه گیری اصلی به این بر می گردد که بدانیم آینده پژوهی اصلا به چه دردی می خورد. آیا هدف از آینده پژوهی تشخیص رخدادهای آینده و کمک به جامعه یا مشتریان برای انطباق هر چه بهتر و بیشتر با روندهای کمابیش اجتناب ناپذیر است. در این صورت بحث عدم تعین، پروژه هائی از این دست را قطعابه چالش می کشد. تحلیل حساسیت برای پرهیز از این چالش کافی نیست چرا که دانش نوین نهایتا کانون توجه ما را تغییر داده و ما را در جایگاه تغییر و جابجائی روندها قرار می دهد.

اما اگر هدف عمده آینده پژوهی اساسا تعریف چارچوب مفهومی گسترده تری برای بحث درباره آینده باشد آنگاه چنین مطالعاتی کمتر نسبت به تغییرات دیده نشده آسیب پذیر خواهند بود. نتایج آینده پژوهی حتی می تواند بسیار ارزشمند و مفید باشد و انتخاب های جدیدی را به مجموعه اولیه ما اضافه کند. در واقع مطالعاتی از این دست به عنوان یک تکانه یا ضربه موجب تسهیل جست و جوی دانش نو و در نتیجه ظهور انتخاب های نوین پیش بینی نشده خواهد شد.

 

مختصات اصلی پس نگری از آینده به امروز

در کشورهای مختلف غربی مانند کانادا، فرانسه، و آلمان دیدگاه های تقریبا نزدیک و مساعدی نسبت به آینده های هنجاری و کاربرد واژه هائی مانند ویژن، پراسپکتیو، و لایتبیلد چه در سطح بنگاه و چه در سطح کل جامعه وجود دارد. "فرد پولاک"، آینده پژوه فقید هلندی، از جمله کسانی است که اهمیت و نقش تصاویر و چشم اندازهای آینده در شکل گیری تمدن را در کتاب کلاسیک خود تحت عنوان "تصویر آینده" عمیقا بررسی کرده است. پولاک به این سوال مهم می پردازد که آیا تصویر مثبت یک ملت از آینده پیامد موفقیت آن ملت است یا موفقیت یک ملت پیامد تصویر مثبت آن ملت از آینده است. وی پس از بررسی سیر پیشرفت تمدن های کهن مانند ایران باستان، اقوام و ادیان مانند یهود، و همچنین نقاط عطف تاریخ مانند رنسانس، عصر روشنگری و انقلاب صنعتی نتیجه می گیرد که تصاویر آینده و چشم اندازهای الهام بخش مقدم بر کامیابی جمعی است. در ایالت متحده آمریکا نیز رویکردهای هنجاری در سطح بنگاه با استقبال مواجه شده است اما هنگام مطرح شدن چنین رویکردی برای حل مشکلات گسترده اجتماعی عموما با شکاکیک به آن نگریسته می شود چرا که اعتقاد عمومی بر این است که آینده پژوهی هنجاری به نوعی "سوسیالیسم مخفی و پنهان" به شمار می رود.

به هر حال در مکتب پس نگری از آینده به امروز سوئد، که با آثار کارل دربورگ شناخته شده
است، مختصات اصلی یک پروژه پس نگری از آینده به امروز به شرح زیر معرفی می شود:

محصول
نتیجه نهائی یک مطالعه پس نگری از آینده به امروز تهیه تصاویر بدیل از آینده است که امکان پذیری و پیامدهای هر یک از آنها به دقت و به طور کامل تحلیل شده است. این تصاویر اغلب به صورتی ارائه می شوند که وضعیت های چند قطبی آینده را توصیف کنند، مثل به صورت ایران متکی به انرژی نفت یا ایران متکی به انرژی هسته ای. همچنین محدودیت و مرزهای بزرگ را از لحاظ امکان پذیری و دست یابی فنآورانه و اجتماعی نشان می هند، مثلا مدلی برای رشد اقتصادی در ۳۰ سال آینده که با کاهش ۴۰ درصدی حمل و نقل منطبق باشد. همچنین انتخاب های استراتژیک جامعه شناسائی می شوند. در این راستا تصمیم های خاص برای "بستن" یا "باز نگاه داشتن" برخی از راه حل های شناسائی شده برای آینده نیز مطرح می شوند.

برای چه کسانی
نتایج مطالعات پس نگری از آینده به امروز به عامل های متعدد و فراوانی مانند احزاب سیاسی، مقامات دولتی، مسوولان شورای شهر، سازمان ها، شرکت های خصوصی و عموم مردم آگاه ارائه می شود. در واقع یک تصمیم گیرنده منفرد و خوب تعریف شده نداریم. بلکه انتظار می رود که نتایج چنین مطالعاتی ورودی هائی برای فرآیند سیاست گذاری با بازیگران متعدد و فراوان باشند.

برای چه
مقصود اصلی از تهیه تصاویر آینده تهیه مثال های خوب پراخت شده از مثلا وضعیت آینده
پایداری است تا بدین ترتیب درک عامل ها و بازیگران متعدد از راه حل های ممکن کاملا
گسترده شود. یکی دیگر از اهداف تهیه چنین تصاویری برجسته ساختن پیامدهای انتخاب
های استراتژیک در جامعه است (اینکه چه آینده هائی را باید بست و چه آینده هائی را باز
نگه داشت). به هر حال نتیجه یک مطالعه پس نگری از آینده به امروز صرفا مبنائی برای یک تصمیم بزرگ یا یک طرح و نقشه اجرائی تمام و کمال نیست. علاوه براین تهیه تصاویر "بدیل" از آینده بسیار اساسی و مهم است. همچنین تک تک این آینده های بدیل باید منسجم بوده و تحلیل پیامدهای آنها برای جامعه باید معتبر باشند. سپس عامل ها و بازیگرانی که ارزش ها، اهداف، و دیدگاه های مختلفی درباره آینده مطلوب دارند می توانند از این نتایج برای تسهیل بحث های خود استفاده کنند.

چگونه
اگرچه بهتر است که چگونگی انجام یک مطالعه پس نگری از آینده به امروز مورد به مورد
تعیین شود اما می توان به یک سری نکات عام اشاره کرد. در هر مطالعه پس نگری از آینده به امروز لزوما باید ایده های نو جست و جو شوند. کسب ایده های جالب و واقعا نو فرآیندی است که لزوما منطقی و ساخت یافته نیست. در واقع توصیه اکید به استفاده از روش های رسمی بی معنی است. روش هائی مانند پانل متخصصان شاید جواب دهند اما شاید هم یک ایده ناب را بتوان بدون کاربرد عمل هیچ روشی پیدا کرد. اینجا فقط نتیجه مهم است. البته دانش عمیق و گسترده درباره ابعاد مختلف جامعه و فنآوری یک شالوده ضروری است. بنابراین از آنجا که چنین مطالعاتی حوزه گسترده ای را پوشش می دهد باید افراد متخصص از رشته های مختلف در گروه مطالعه و تحقیق مشارکت داشته باشند.

نهایتا پس از عبور از زمینه اکتشافی نوبت به زمینه توجیهی می رسد، یعنی تحلیل تصاویر
بدیل آینده. در این مرحله باید شرایط محدود کننده و قلمرو انتخاب اجتماعی بررسی شوند. همچنین شرایط نهادی برای تغییر و تحول بسیار موضوعیت دارند. هم پیوندهای علی و معلولی مهم هستند و هم روابط بین اهداف مقطعی – ابزاری و اهداف نهائی- بنیادی. شناخت پیوندهای علی و معلولی به نتایج اعتبار می بخشند و شناخت روابط مقطعی – بنیادی برای تشویق عامل ها و بازیگران به اقدام بسیار اساسی هستند.

 

پس نگری از آینده به امروز- قسمت اول

وحید وحیدی مطلق

اندیشگاه آتی نگار

 http://www.atinegaar.com

 تهران، ۲۶ دی ۱۳۸۵ 

 

 


در حوزه مطالعات آینده اندیشی می توان گفت که ابزارها و روش های پیش بینی که به "پارادایم اکتشافی" تعلق دارند به خوبی توسعه یافته و رواج پیدا کرده اند. اما در مقابل توجه به ابزارها و روش هائی که نمایانگر و مشوق "پارادایم هنجاری" و "آینده پژوهی انتقادی" باشند کمررنگ تر است. روش "پس نگری از آینده به امروز" از جمله این روش هاست. سودمندی رویکردهای مبتنی بر پارادایم اکتشافی و تلاش برای پیش بینی دقیق آینده در مواجهه با مشکلات بزرگ اجتماعی پیچیده و از همه مهم تر موضوع "توسعه پایدار" به چالش کشیده می شود. از آنجا که در روش های پیش بینی اهمیت زیادی به "روندها" داده می شود، احتمال ارائه راه حل هائی که مخالف روندهای جاری باشند بسیار ناچیز است. در حالی که در افق های بلند مدت ظهور ناپیوستگی ها محتمل بوده و حتی شاید در بعضی مواقع عمدا کاری کرد که روندهای جاری به سمت آینده مختل و جابجا شوند. در چنین شرایطی است که سودمندی روش پس نگری از آینده به امروز آشکار می شود.

اصطلاح "تحلیل با نگاه به عقب" را نخستین بار "آموری لاوینز" به کار برد. وی که عضو هیات مشاوران "شورای آمریکائی انرژی تجدید پذیر" است، هنگام بررسی مدل های عرضه و تقاضای صنعت برق از این تحلیل به عنوان یک جایگزین برای روش های سنتی برنامه ریزی نام برد. پس از او "جان رابینسون"، استاد دانشگاه بریتیش کلمبیا در کانادا، مقاله ای در ژورنال "سیاست انرژی" در سال 1982 تحت عنوان "پس نگری از آینده به امروز انرژی: روشی پیشنهادی برای تحلیل سیاست" چاپ کرد و ایده آموری
لاوینز را بیشتر توسعه داد. هر دوی آنها در واقع می خواستند نشان دهند تقاضای آینده انرژی تابعی از تصمیم های سیاستی امروز است و چه بهتر آنکه با تصور آینده های مطلوب و تلاش در جهت تحقق آنها از رخداد آینده های نامطلوب و محتمل جلوگیری شود.

"کارل هنریک دربورگ" از جمله مشهورترین آینده پژوهان سوئدی است که علاقه خاصی به
پارادایم هنجاری و همچنین روش پس نگری از آینده به امروز دارد. وی که سابقه حضور در
گروه تحقیقاتی استراتژی های زیست محیطی دانشگاه استکهلم و موسسه سلطنتی فنآوری در استکهلم، و همچنین آژانس تحقیقات دفاعی سوئد را دارد در مقاله ای تحت عنوان "اساس پس نگری از آینده به امروز" در ژورنال "آینده اندیشی" به تفصیل درباره این روش و مبانی فلسفی آن توضیح می دهد.

به نظر دربورگ انتخاب بین پیش بینی یا پس نگری از آینده به امروز صرفا ناشی از سهولت
یا راحتی یکی از این دو نیست بلکه هر یک از آنها از دیدگاه های کامل متمایزی درباره
چگونگی و درستی توصیف علمی در علوم انسانی و اجتماعی نشات می گیرند. علاوه بر
این ماهیت مشکل یا مساله مدنظر در کاربرد هر یک از این دو روش تاثیر گذار است.
 

پس نگری از آینده به امروز معمولا درباره موضوعات بسیار پیچیده و افق های درازمدت بکار
می رود که در آنها ابعاد مختلف و متعدد اجتماعی و نیز نوآوری فنآورانه و تغییر و تحول حضور موثر دارند. در واقع موضوع و کانون تمرکز باید یک مشکل اجتماعی بسیار گسترده و با اهمیت فراوان و تاثیر گذاری زیاد باشد، مثلا موضوع حمل و نقل و تاثیرات درازمدت آن بر کیفیت محیط زیست.

در افق درازمدت پتانسیل انسان ها برای تاثیر گذاری و هدایت رخدادها به سمت جهت یا جهت های مطلوب نسبتا زیاد است. اما درک و برداشت افراد درباره آنچه که شدنی یا ممکن است می تواند سد یا مانعی بزرگی برای تغییر و تحول باشد. به طور کلی سناریو هائی که در یک پروژه پس نگری از آینده به امروز توسعه می یابند به گسترش فضای گزینه ها، راهکارها و راه حل ها کمک می کنند.

 

مشخصات عمومی موضوعات مناسب برای پس نگری از آینده به امروز

به طور کلی هرگاه که یک مشکل بزرگ اجتماعی در کانون توجه قرار می گیرد استفاده از
روش پس نگری از آینده به امروز توصیه می شود. علاوه براین، مشخصات عمومی موضوعات مناسب برای پس نگری از آینده به امروز به شرح زیر هستند:

زمانی که مشکل مد نظر بسیار پیچیده است و بر بخش ها و سطوح مختلف جامعه تاثیر
می گذارد.

زمانی که ضرورت یک تغییر اساسی و بزرگ احساس می شود. یعنی زمانی که تغییرات
اندک و حاشیه ای درون نظم حاکم کافی نبوده و جوابگو نیستند.

زمانی که روندهای مسلط بخش مهمی از مشکل مد نظر را تشکیل داده اند. این روندها
عموما سنگ بنای پیش بینی هستند.

زمانی که مشکل مد نظر بیشتر به خاطر عوامل بیرونی ظهور یافته است و نیروهای بازار به تنهائی از عهده حل آن بر نمی آید.

زمانی که افق نگاه به آینده آنقدر طولانی است که بتوان قلمرو و فضای لازم را برای انتخاب
های عمدی تاثیر گذار در اختیار داشت.

بی تردید بارزترین نمونه از
مشکلاتی که با مشخصات عمومی فوق تناسب دارد بحث
"توسعه پایدار" و همچنین "عدالت اجتماعی" است.

اگرچه در حوزه آینده اندیشی و آینده نگری هنوز رویکردهای مبتنی بر پارادایم پیش بینی
مسلط هستند اما در طی دهه های گذشته استفاده از روش های مبتنی بر "سناریوها" به تدریج رو به افزایش است. یکی از منافع کاربرد سناریوها مواجهه و مقابله با "عدم قطعیت" است.

سوال مهمی که مطرح می شود این است که چه رابطه ای بین سناریو نگاری، پیش بینی، و پس نگری از آینده به امروز وجود دارد؟ در پاسخ باید گفت که برخی از پروژه های سناریونگاری را می توان در طبقه پیش بینی ها البته با دیدی بسیار گسترده تر قرار داد. در واقع بعضی سناریوها از زمان حال شروع شده و گام به گام و بر اساس استدلال منطقی به سمت آینده می روند.

واضح است که پس نگری از آینده به امروز نیز نوعی سناریونگاری است اما همانطور که در بالا اشاره شد شاید بعضی سناریوها بیشتر بر پیش بینی تکیه داشته باشند. در نتیجه همه سناریوها لزوما یک پس نگری از آینده به امروز نیستند.

همچنین باید تاکید کرد که اگرچه در سناریونگاری تصاویر مختلفی از آینده ها تهیه می شوند اما لزوما این آینده های بدیل منعکس کننده وضعیت ها و چشم اندازهای مطلوب نیستند. به بیان دیگر سناریوها به گونه ای انتخاب و عرضه می شوند که بر گستردگی امکان های آینده تاکید شود صرف نظر از اینکه آیا این امکان ها مطلوب هستند یا نه. از این رو چنین سناریوهائی در طبقه پس نگری از آینده به امروز قرار نمی گیرند. علاوه براین، یک پروژه آینده پژوهی به شرطی پس نگری از آینده به امروز نامیده می شود که به یک مشکل اجتماعی خاص پرداخته و برای آن راه حل پیشنهاد دهد.

 

روش یا رویکرد

جان رابینسون در مقاله "آینده اندیشی زیر شیشه: یک رسید برای کسانی که از پیش بینی متنفرند" پیشنهاد می کند که برای انجام پس نگری از آینده به امروز باید از دستور العملی متشکل از ۶ گام زیر استفاده کرد:

گام اول: اهداف را تعیین کنید
مقصود خود از تحلیل را توصیف کنید.
قلمرو زمانی، فضائی، و اساسی تحلیل را تعیین کنید.
درباره تعداد و نوع سناریوها تصمیم بگیرید.
 

گام دوم: اهداف عملیاتی، محدودیت ها، و سطوح مطلوب
اهداف عملیاتی، محدودیت ها، و سطوح مطلوب را برای تحلیل سناریو وضع کنید.
اهداف عملیاتی، محدودیت ها، و سطوح مطلوب را برای متغیرهای بیرونی وضع کنید.
 

گام سوم: سیستم کنونی را توصیف کنید
کلیات مصرف فیزیکی و فرآیندهای تولید را تعیین کنید.
 

گام چهارم: متغیرهای بیرونی را مشخص کنید
توصیف متغیرهای بیرونی را توسعه دهید.
ورودی های خارجی به تحلیل سناریو را مشخص کنید.
 

گام پنجم: تحلیل سناریو را انجام دهید
رویکرد تولید سناریو را انتخاب کنید.
فرآیندهای مصرف و تولید آینده را در نقاط پایانی و میانی تحلیل کنید.
سناریوها را تدوین کنید.
برای تحقق سازگاری درونی بنابر ضرورت گام ها را تکرار کنید.
 

گام ششم: تحلیل تاثیر را انجام دهید
نتایج سناریو را تحکیم کنید.
تاثیرات اجتماعی، اقتصادی، و زیست محیطی را تحلیل کنید.
نتایج دو گام پیشین را با گام دوم در بالا مقایسه کنید.
 

گام های دوم، چهارم، و پنجم را آنقدر تکرار کنید تا از سازگاری بین اهداف عملیاتی و نتایج مطمئن شوید.

اما از سوی دیگر کارل دربورگ معتقد است که باید از دیدگاهی گسترده تر و بنیادی تر به
پس نگری از آینده به امروز نگریسته شود و به جای یک "روش خاص" آن را یک "رویکرد خاص"
دانست. وی می افزاید که اساسا ویژگی متمایز پس نگری از آینده به امروز در دیدگاه و
پارادایم زیربنائی آن نهفته است. در واقع برای مقایسه بین دو رویکرد پیش بینی و پس
نگری از آینده به امروز باید به موضوعات فلسفی مختلف و متعددی از جمله موارد زیر توجه
کرد:

تمایز بین زمینه اکتشافی و زمینه توجیهی
آیا "غایت انگاری" یک حالت مشخص و متمایز ادراک است یا اینکه می توان آن را به نگرش
علی و معلولی تقلیل داد
نگرش جبری و پیش بینی پذیری درباره توسعه جامعه. بحث عدم قطعیت و عدم تعین به
این پرسش ها مربوط می شوند.

 

زمینه اکتشافی و زمینه توجیهی

در فلسفه علم بین زمینه اکتشافی و زمینه توجیهی تمایز قائل می شود. در واقع در زمینه
اکتشافی گرفتن و اخذ ایده ها تنها چیزی است که اهمیت دارد. اینکه شما چگونه به ایده
خاصی رسیده اید آنچنان اهمیتی ندارد. البته شاید از "روش" های متعددی مانند "طوفان فکری" یا "پانل متخصصان" استفاده شود ولی به هر حال تفکر درباره قوانین خاص یا توصیه روش های خاص برای افزایش خلاقیت بی معنی است. چنین کاری حتی در مواردی نتیجه عکس دارد. در حالی که در زمینه توجیهی استفاده از ایده ها و اثبات اعتبار علمی نتایج حائز اهمیت است. وجود قوانین و روش های رسمی موجب افزایش پایائی یافته های علمی می شود. همچنین شفاف بودن یک ضرورت تلقی می شود. در واقع محققان دیگر باید بتوانند در ادامه مسیر قبلی حرکت کنند و یافته های تحلیلی یکدیگر را ارزیابی کنند. بنابراین در زمینه توجیهی وجود روش های خوب جا افتاده و شفاف تعریف شده بسیار مهم است.

با توجه به تمایز این دو زمینه باید اذعان کرد که برای قضاوت درباره ارزش پس نگری از آینده به امروز تا حد زیادی باید بر حسب زمینه اکتشافی به آن نگریسته شود و نه بر حسب زمینه توجیهی. پس نگری از آینده به امروز رویکردی است که شاید از طریق جابجائی کانون تمرکز بر آینده درازمدت و فاصله گیری از وضعیت و شرایط امروز موجب افزایش خلاقیت شود. از این رو می توان گفت که پس نگری از آینده به امروز لزوما به معنی واقعی کلمه یک روش خاص نیست یا فقط به یک روش خاص انجام نمی شود. البته اعتبار و توجیه پذیری نهائی یک مطالعه پس نگری از آینده به امروز منوط به کاربرد روش های علمی یا همان زمینه توجیهی است. برای انتخاب این روش ها باید به روش های متعارف و رایج در رشته های علمی مرتبط رجوع کرد. از سوی دیگر تعیین اینکه کدام رشته علمی موضوعیت دارد خود تابعی است از ماهیت مساله و مشکل مد نظر.

 

اصل علی و معلولی در برابر اصل غایت انگاری: دو سنت مختلف در فلسفه علم

اصول علی و معلولی و غایت انگاری دو شکل متمایز از توضیح هستند که ریشه در فلسفه یونان دارند. هر یک از این اصول در تاریخ فلسفه و علم هواداران خاص خود را داشته اند. اصل علی و معلولی و ایده روابط کارکردی مرتبط با آن از زمان نیوتن تا کنون در رشته فیزیک کامل مسلط بوده است. موفقیت چشمگیر علم در طی ۲۰۰ سال گذشته بسیاری از دانش پژوهان جامعه را تحت تاثیر قرار داده و از سوی دیگر موجب محبوبیت و جذابیت زیاد اصول روشمند فیزیک شده است. حتی بعضی از فیلسوفان از جایگزینی و کاربرد اصل علی و معلولی به جای اصل غایت انگاری در علوم اجتماعی حمایت می کردند. البته عده ای نیز تاکید می کردند که واژه "علت" غیر علمی است و در عوض واژه "قوانین کلی" را ترجیح می دادند. در عصر کنونی دست
بالا از آن اصل علی و معلولی است اما از دهه ۱۹۵۰ به بعد برخی از فلسفه دانان علم در باب غایت انگاری به عنوان یک شکل ادراک و لاینفک از علوم اجتماعی آثاری از خود به جای گذاشته اند. معمولا در بین آنها اصل علی و معلولی نیز از جایگاه مهمی برخوردار است.

به هر حال هواداران اصل علی و معلولی، قوانین کلی را به عنوان تنها اصل توضیح دهنده علمی پذیرفته و به تعبیری "وحدت روش علمی" را قبول دارند. بر طبق ایده وحدت روش علمی هر گونه توضیح علمی چه در علوم طبیعی و چه در علوم اجتماعی گزاره ای درباره علت و معلول هاست یا می توان آن را به چنین نوع گزاره ای تقلیل داد.

هواداران اصل علی و معلولی و قوانین کلی بر این باورند که با چنین اصلی می توان آنچه را که در گذشته رخ داده است توضیح داد و همچنین آنچه را که در آینده رخ خواهد داد با داشتن برخی شرایط اولیه پیش بینی کرد. به بیان دیگر اصل علی و معلولی در هر دو جهت گذشته و آینده کار می کند.

اما مخالفان قوانین کلی معتقدند که در علوم اجتماعی توضیح و ادراک شکل دیگری نیز به خود می گیرد. در واقع رفتار هدفمند انسان ها را نمی توان با رجوع به برخی قوانین کلی کاملا توضیح داد. برخی فلیسوفان نیز تاکید می کنند که رفتار انسان ها کاملا جبری نیست. بر طبق اصل غایت انگاری می توان رفتار را بواسطه مقاصدی که برپایه علائق و باورها استوارند توضیح داد. اگرچه در نگاه به گذشته رفتار عامل های انسانی هوشمندانه به نظر می رسد اما عموما نمی توان آن را پیش بینی کرد.

عده ای از فیلسوفان بیان مجدد توضیحات کاملا غایت انگارانه را بر حسب اصل علی و معلولی اصولا غیر ممکن می دانند. به هر حال با توجه به وضعیت کنونی دانش بشری تشخیص کلیات چگونگی ارتباط بین توضیح یک پدیده بر پایه مقاصد و توضیح همان پدیده بر پایه علتها و معلولها میسر نیست.

البته اکثر هواداران توضیح بر پایه مقاصد در علوم اجتماعی اصل علی و معلولی را نیز مهم می دانند. سوال این است که دو اصل مذکور چگونه هنگام مطالعه سیستم اجتماعی با یکدیگر ترکیب می شوند. همانطور که گفته شد اقدامات تک تک عامل های مرتبط با همدیگر بر پایه مقاصد این عامل ها توضیح داده می شود. اما این اقدامات فردی در اکثر موارد با هم جمع شده و اثرات ترکیبی در سطح سیستم ها خواهند داشت. این اثرات ترکیبی مواردی هستند که بازیگران منفرد آنها را پیش بینی نکرده یا اصلا قصد تحقق آنها را نداشته اند. چنین اثرات ثانویه یا سیستمی باید بر حسب اصل علی و معلولی تحلیل شوند. "جان الستر"، جامعه شناس نروژی و هوادار مارکسیسم تحلیلی و منتقد اقتصاد نئوکلاسیک، در پارادایم پیشنهادی خود برای تحلیل در علوم اجتماعی بر همین نکته تاکید می کند. اینکه اقدامات فردی را باید بر حسب مقاصد تک تک عامل ها و تعامل های بین فردی را باید بر حسب علت ها و معلول ها توضیح داد. الستر حتی یک نظریه عام جامعه شناختی را که شامل سه محور اساسی زیر است پیشنهاد می دهد:

توضیح اقدامات فردی بر حسب علائق و باورهای فردی
توضیح وضعیت های کلان بر حسب اقدامات فردی
توضیح علائق و باورها بر حسب وضعیت های کلان


همانطور که مشخص است مورد اول یک توضیح غایت انگارانه و دو مورد بعدی توضیحات
علی و معلولی هستند.

به نظر می رسد که رویکرد پیش بینی تقریبا به طور کامل متکی بر اصل علی و معلولی است. مدل های ریاضی با این هدف ساخته می شوند که پیشرفت های آینده یک سیستم را با داشتن یک مجموعه از شرایط اولیه پیش گوئی کنند. مقاصد و غایت ها اساسا به شکل دو یا سه متغیر بیرونی مرتبط با سیاست گذاری وارد تحلیل شده و فرض می شود که گاهی اوقات فقط یک یا چند نفر تصمیم گیرنده آنها را تغییر می دهند. جالب آنکه این اشخاص تصمیم گیرنده معمولا همان کسانی هستند که قرار است از پیش بینی ها به عنوان مبنای تصمیم های خود استفاده کنند. به بیان دیگر، معمولا در این مدل های ریاضی رفتار سایر عامل ها چه افراد و چه نهاد ها به صورت علی و معلولی تعیین شده تلقی می شود.

اما اگر غایت انگاری را یک مکمل مهم برای اصل علی و معلولی در فهم توسعه جامعه بدانیم آنگاه پس نگری از آینده به امروز رویکردی بسیار مفید و سودمند در آینده پژوهی بویژه در افق های درازمدت خواهد بود. پس نگری از آینده به امروز ویژگی های جالبی از جمله موارد زیر دارد:

در اکثر موارد مقاصد انسان ها نقش مهمی در رفتار نهائی انسان ها ایفاء می کنند.
مسیر توسعه یک جامعه متاثر از عامل های متعدد و فراوان است و نه فقط دو سه نفر تصمیم گیرنده ارشد.
مقاصد انسان ها تحت تاثیر دانش و درک آنها از انتخاب های در دسترس قرار می گیرد.
نمی توان بواسطه یک مدل علی و معلولی مقاصد انسان ها را کاملا پیش گوئی کرد.

در غایت انگاری مقاصد انسان ها کانون توجه هستند. این مقاصد نیز به نوبه خود متاثر از درک عامل های انسانی از انتخاب های موجود و دانش آنها درباره رابطه بین اهداف مقطعی- ابزاری و اهداف نهائی- بنیادی است. از چنین دیدگاهی به نظر می رسد که یکی از وظایف با معنی در آینده پژوهی تامین تصاویر جالب از آینده و برجسته ساختن انتخاب های استراتژیک است. این موضوع در واقع جوهره اصلی مطالعات و پروژه های پس نگری از آینده به امروز است.

دانش نوین یا ایده های نوین شاید منجر به شناسائی انتخاب های کامل نوین برای جامعه به طور کلی و برخی عامل های درون جامعه به طور خاص شود. وظیفه اصلی علم تولید دانش نوین است که خود شامل شیوه های نوین ادارک می شود. بنابراین علم شاید در درازمدت به شدت بر تصمیم های انسان ها و مسیر توسعه اجتماعی تاثیر بگذارد.

خلاصه اینکه اگر کسی معتقد باشد اصل علی و معلولی تنها اصل جهان شمول در فعالیت های علمی است آنگاه رویکردهای پیش بینی و تکنیک های پیش گوئی احتمالا یک انتخاب طبیعی هنگام مطالعه آینده خواهد بود. اما اگر کسی تمایل داشته باشد که غایت انگاری را به عنوان  یک شکل خاص درک و فهم – بویژه هنگام مطالعه انسان و جامعه- ببیند آنگاه رویکرد پس نگری از آینده به امروز جالب می شود

فلسفه فنآوری

فلسفه فنآوری

نگاهی اجمالی به تفاوتها و تشابهات علم و فنآوری

 

نوشته ماریو بونگه

ترجمه وحید وحیدی مطلق

تهران، ۲۰ مرداد ۱۳۸۴ 

 

غالبا چنین تصور می شود که فنآوری،  بی روح،  غیر فلسفی و حتی ضد فلسفی است.  در این مقاله تلاش می شود که نشان دهیم چنین تصوری درباره فنآوری  اشتباه است، بویژه اینکه:

 

  1. فنآوری نه تنها ضد فلسفی یا غیر فلسفی نیست بلکه نوعی فلسفه که از علم محض، روش ها و نظریه های علمی نشات گرفته است در آن کاملا نفوذ و حضور دارد. مثلا فنآوری بر این اصل فلسفی تکیه دارد که ما می توانیم از طریق تجربه و استدلال، دانشی درباره حقیقت کسب کرده و حتی آن را بهبود بخشیم.

  2. فنآوری نه تنها از لحاظ فلسفی منفعل و پالوده نیست بلکه چندین نظریه مهم فلسفی از جمله نظریه اتوماتا، و چند دیدگاه فلسفی مهم ( البته شاید به اشتباه ) مانند عمل گرائی را مطرح می کند.

  3. فنآوری نه تنها مانند علوم محض از لحاظ اخلاقی خنثی و بی طرف نیست بلکه با موضوعات اخلاقی کاملا درگیر شده و در اکثر موارد بین خیر و شر معلق می ماند.

 

به بیان دیگر در این مقاله نشان می دهیم که فنآوری درونداد ها و  برونداد های  فلسفی دارد و علاوه بر این بخشی از بروندادهای فلسفی، دروندادها را کنترل می کند. در صورت درست بودن چنین ادعایی، فنآوری از فرهنگ به هیچ وجه منفک و جدا نیست و در ضمن نمی توان آن را بخشی جدا شدنی از فرهنگ تلقی کرد.  بلکه باید پذیرفت که فنآوری بخش عمده ای از فرهنگ معاصر محسوب می شود. از این رو  فیلسوفان باید بیش از پیش به فنآوری توجه کرده و فلسفه ای جامع برای فنآوری توسعه دهند که علی رغم پیوند نزدیک با فلسفه علم از آن متمایز باشد.

 

وظایف فلسفه فنآوری

 دغدغه اصلی فلسفه فنآوری- حوزه ای که کمتر به آن پرداخته شده است- کاوش و پژوهش در زمینه فلسفه فنآوری و نیز ایده های فلسفی مطرح شده توسط فرآیند فنآورانه است. برخی از مسائل نوعی که در فلسفه فنآوری مطرح می شوند، به شرح زیر هستند: 

  1. ویژگی های مشترک دانش فنآورانه با دانش علمی چیست و ویژگی های منحصر به فرد دانش فنآورانه کدام ها هستند؟

  2. در چه حوزه هایی، هستی شناسی مصنوعات فنآورانه با هستی شناسی اشیاء طبیعی متفاوت است؟

  3. چه چیزی پیش بینی فنآورانه را از پیش بینی علمی متمایز می سازد؟

  4. قوانین سر انگشتی، قوانین فنآورانه، و قوانین علمی چگونه با یکدیگر ارتباط دارند؟

  5. در تحقیقات فنآورانه کدام اصول فلسفی نقش بر انگیزاننده ابتکار و کدام اصول فلسفی نقش سد کننده و مانع را ایفاء می کنند؟

  6. آیا پرمایگی و غنای فنآوری به خاطر  حاکم بودن نگرش فلسفی عمل گرائی بر آن  است یا خیر؟

  7. روابط مفهومی بین فنآوری و دیگر شاخه های فرهنگ معاصر چیست؟

دراینجا سوالی که مطرح می شود این است که مولفه های فلسفی فنآوری را در کجا باید جست و جو کرد؟ بدیهی است که این مولفه ها را نمی توان در بین محصولات فنآوری همچون خودرو، دارو، بیماران درمان شده یا قربانیان جنگ های برپایه فنآوری یافت. این محصولات  تنها اقلامی هستند که فیلسوفان ضد فنآوری با آنها آشنایی دارند. ما باید در بین ایده های فنآوری دنبال مفاهیم فلسفی بگردیم نه در بین محصولات فنآوری؛ یعنی در تحقیقات فنآورانه و نیز در برنامه ریزی  برای تحقیق و توسعه فنآوری. احتمالا با موضوعات فلسفی در چنین جاهایی مواجه می شویم زیرا فلسفه را می توان در هر دپارتمان تفکر بالغ یافت.در واقع تفکر بالغ همیشه توسط قوانین روش شناختی، و نیز اصول هستی شناختی و اخلاقی هدایت ( یا سوء هدایت) و کنترل ( یا تقویت ) می شود. کافی است درباره مسائلی که طراحی هر محصول نو ایجاد می کند، بیشتر بیاندیشیم. آیا دانش علمی مرتبط با طراحی و ساخت این محصول قابل اتکاء است و آیا احتمالا چنین دانشی کافی خواهد بود؟ آیا محصول نو اساسا نو خواهد بود – یعنی ویژگی های کاملا نوظهوری را نشان می دهد- یا نه محصول نو صرفا بر اساس مرتب سازی دوباره اجزاء موجود و شناخته شده شکل می گیرد؟  آیا باید محصول نو را به گونه ای طراحی کرد که عملکرد، سودمندی اجتماعی، سود شرکت یا چیز دیگری را بیشینه سازد؟

از آنجا که مولفه های فلسفی فنآوری را باید در بین ایده های فنآورانه جست و جو کرد بهتر است نخست ببینیم مکان اصلی این ایده ها در کجا قرار دارد. علاوه بر این، از آنجا که درباره اینکه فنآوری شامل چه چیزی می شود ( و بالطبع شامل چه چیزی نمی شود) تردید هایی وجود دارد همگام با درک بهتر فنآوری باید شاخه های متعدد آن را شناسایی کنیم.

ما فنآوری را حوزه ای از تحقیق و اقدام می دانیم که هدف آن کنترل یا تبدیل واقعیت طبیعی یا اجتماعی است (علم محض نیز، اگر تجربی باشند، واقعیت را کنترل یا تبدیل می کنند اما چنین کاری را فقط در یک مقیاس کوچک انجام داده و هدف آنها دانستن بیشتر است و کنترل یا تبدیل واقعیت هدف غائی آنها نیست. به بیان دیگر، علم محض برای دانستن بیشتر تغییراتی در واقعیت اعمال می کنند درحالیکه درحوزه فنآوری، دانایی بیشتر برای ایجاد و اعمال تغییرات مطلوب است و نه صرفا برای دانستن بیشتر) ما فنآوری را به شاخه های زیر تقسیم می کنیم:

 

مادی:

فیزیکی ( شامل مهندسی عمران، برق، هسته ای و فضائی)

مهندسی شیمی

بیوشیمی ( شامل داروسازی)

بیولوژیک ( شامل کشاورزی، پزشکی)

 

اجتماعی:

روانشناختی ( شامل آموزش، روانشناسی، روان پزشکی)

روان- جامعه شناختی ( شامل روانشناسی صنعتی، تجاری، و جنگ)

جامعه شناختی ( شامل سیاست و حکومت داری، حقوق و قضائی، برنامه ریزی شهری)

اقتصادی ( شامل علم مدیریت، تحقیق در عملیات)

جنگی ( شامل علوم دفاعی- نظامی)

 

مفهومی:

علوم رایانه

 

عام:

نظریه اتوماتا، نظریه اطلاعات، نظریه سیستم خطی، نظریه کنترل، نظریه بهینه سازی، و غیره)

بی تردید فهرست بالا جامع نیست. برخی کارشناسان فنآوری نیز شاید از این طبقه بندی ناراضی بوده و نتوانند جایگاه خود را در آن بیابند. به هر حال قصد ما این است که تعریف واژه " فنآوری" را تا حدودی بیشتر توسعه دهیم. این تعریف شامل طبقه گلچینی می شود که نام آن را " فنآوری عام" گذاشته ام. زیرا چنین نظریه هایی را می توان تقریبا همه جا صرف نظر از اینکه با چه نوع سیستمی مواجه هستیم به کار برد. در قسمت های بعدی این مقاله می بینیم که فنآوری ها عام سهم بزرگی در شکل گیری متافیزیک فنآوری دارند. از سوی دیگر، درفهرست فوق الذکر، آینده پژوهی به طور جداگانه نیامده است زیرا این فنآوری صرفا یک نوع برنامه ریزی درازمدت است و بنابراین بخشی از فنآوری اجتماعی به شمار می رود.

اکنون بهتر است حوزه هایی را که صرف نظر از موضوع اصلی از لحاظ مفهومی بسیار غنی هستند، بررسی کنیم. چنین حوزه هایی ارزش مطالعات فلسفی بیشتر را دارد. به این منظور نخست نگاهی به فرآیند فنآورانه می اندازیم.

 

تحقیق و سیاست فنآورانه

 

درشکل 1 مراحل مختلف یک فرآیند فنآورانه را ملاحظه می کنید. اکثر ایده های فنآورانه را می توان در دو مرحله یا دو بعد فرآیند فنآورانه یافت. یکی سیاست گذاری و تصمیم گیری ( که بیشتر در دست مدیران است) و دیگری تحقیق ( که در دست پژوهشگران است). در هر فرآیند فنآوارنه سطح بالا مانند آنچه که در یک پالایشگاه نفت، در یک بیمارستان، یا در یک ارتش رخ می دهد، مدیران به اتفاق پژوهشگران فنآوری ( نه تکنیسین ها و کارکنان یقه سفید و آبی ) از ابزارهای مفهومی پیچیده و متعدد مثلا متعلق به شیمی آلی یا تحقیق درعملیات استفاده می کنند. اگر مدیران و پژوهشگران خلاق باشند شاید نظریه ها یا رویه های جدید را نیز به کار بسته یا ابداع کنند. در مجموع، فنآوری با نظریه ها بیگانه نیست و صرفا کاربرد عملی علوم محض به شمار نمی رود. در واقع فنآوری دارای یک مولفه خلاق است که می توان آن را بویژه در سیاست های فنآورانه معطوف به طراحی و نیز در تحقیقات فنآورانه مشاهده نمود.

 


شکل 1. نمودار جریان فرآیند فنآورانه
. اولین مرحله، یعنی تحقیقات علمی، معمولا جزو مراحل فرآیند فنآورانه نیست یا در یک موسسه علمی قبلا تکمیل می شود و بنابراین  در شکل از خط چین استفاده شده است. محصول نهائی یک فرآیند فنآوارانه لزوما کالاها و خدمات صنعتی نیست؛ شاید این محصولات به صورت یک موسسه عقلانی سازماندهی شده، انبوهی از مصرف کننده های مطیع کالاهای مادی یا ایدئولوژیک ، عده ای از بیماران درمان شده سپاسگزار و احتمالا سرکیسه شده، یا یک گورستان قربانیان جنگ نمود یابند.

 

 

تحقیقات فنآورانه را ملاحظه کنید. از لحاظ روش شناسی این تحقیقات با تحقیقات علمی تفاوتی ندارند. در هر دو حالت چرخه تحقیقات تقریبا شامل مراحل زیر می شود:

1- آشکار سازی و تعریف مساله

2- تلاش برای حل مساله به کمک دانش نظری یا تجربی موجود

3- اگر تلاش به شکست انجامید، ابداع فرضیات یا حتی سیستم های قیاسی فرضیات که قادر به حل مساله باشند

4- یافتن راه حل مساله به کمک سیستم مفهومی جدید

5-  چک کردن راه حل مثلا از طریق آزمایش

6-  ایجاد اصلاحات لازم در فرضیات یا حتی در فرمول بندی و تعریف مساله اصلی

 علاوه براینکه هر دو نوع تحقیق علمی و فنآورانه از لحاظ روش شناسی مشابه هستند باید گفت که هر دو هدف مدار هستند. اما نکته اینجاست که آنها اهداف متفاوتی را پیگیری می کنند. هدف تحقیق علمی حقیقت به خاطر خود حقیقت است اما هدف تحقیق فنآورانه دست یابی به حقیقت مفید و سودمند است.

کسانی که فنآوری را مساوی کاربرد ها و بروندادهای مادی آن می دانند، بعد مفهومی فنآوری را نادیده گرفته یا حتی فراموش می کنند ( نه تنها فیلسوفان ایده آلیست بلکه فیلسوفان عملگرا نیز با اینکه به اندازه کافی کنجکاو هستند اما پرمایگی مفهومی فنآوری را فراموش می کنند. بنابراین نمی توان انتظار داشت که چنین فیلسوفانی به درستی فلسفه فنآوری را مطالعه کنند). ضروری است که بین گام های مختلف فرآیند فنآورانه تمایز قائل شویم و تحقیقات فنآورانه و طراحی سیاست های فنآورانه را در کانون توجه خود قرار دهیم تا بدین ترتیب اجزا و مولفه های فلسفی فنآوری را کشف کنیم.

پیش از ادامه بحث درباره موضوع اصلی بهتر است که مروری بر یک بحث مقدماتی دیگر یعنی روابط مفهومی بین فنآوری و تعدادی از دیگر شاخه های زنده و مرده فرهنگ داشته باشیم.

 

همسایگان نزدیک فنآوری

 هیچ چیزی، بویژه هیچ فنآوری، از هیچ سر بر نمی آورد. بنابراین هیچ چیزی، بویژه هیچ فنآوری، را نمی توان جدا و منفک از خویشاوندان و همسایگان آن درک کرد. فنآروی مدرن همچون درختی از درون زمینی حاصلخیز رشد می کند. این زمین حاصلخیز همان تمدن صنعتی و فرهنگ مدرن است. در اینجا تمایز بین فرهنگ و تمدن برای درک بهتر ماهیت فنآوری بسیار مفید است. می توان بدون یک فرهنگ مدرن، یک صنعت مدرن داشت به شرط اینکه دانش فنی را از خارج وارد کرد و همچنین منتظر ظهور نوآوری های فنآورانه بزرگ نبود. می توان بدون یک صنعت مدرن تکه هایی از یک فرهنگ مدرن را داشت به شرط آنکه بتوان این فرهنگ یک طرفه و شل و ول  را تحمل کرد. اما بیرون از یک تمدن مدرن ( که شامل صنعت مدرن می شود ) و نیز یک فرهنگ مدرن ( که بی تردید شامل فنآوری مدرن می شود) رسیدن به فنآوری خلاق ممکن و میسر نیست.

دارا بودن دانش علمی و بنابراین ریاضیات در کنار دانش معمولی و مهارت های هنری  جزو پیش فرض های فنآوری مدرن می باشند. فنآوری صرفا یک محصول نهائی نیست. بلکه هر فنآوری تجربه حرفه ای مرتبط را تحت تاثیر قرار می دهد. مثلا فنآوری های مختلف تجربه عملی آموزگار، مدیر، حسابدار یا کارشناس نظامی را بهبود می بخشند. همچنین درون یا حول و حوش فنآروی همه چیز کاملا خالص نیست. در کنار مولفه های هنری و فلسفی گاهی اوقات می توان اثر شبه علم و شبه فنآوری را مشاهده کرد. در جدول 1 برخی از نزدیک ترین همسایگان فنآوری را ملاحظه می کنید. برای تکمیل این نقشه باید ریاضیات، صنایع دستی، هنر و علوم انسانی ( مطالعات فرهنگی) را نیز به آن افزود ( شکل 2 را ببینید).

 اکنون پس از ترسیم نفشه فنآوری و فهرست بندی شماتیک همسایه های آن در موقعیتی قرار داریم که می توان کاوش در زمینه فلسفه موجود در تحقیق و سیاست گذاری فنآورانه را آغاز کرد.

شبه فنآوری

حرفه تخصصی

فنآوری

علم

پیشا علم

طالع بینی

رشته‌های مهندسی

مهندسی فیزیکی

فیزیک و نجوم مدرن

فیزیک و نجوم باستان و قرون وسطی

کیمیاگری

مهندسی شیمی

مهندسی شیمی

شیمی

کانی شناسی و بخشی از کیمیاگری باستان و قرون وسطی

جوردرمانی، کیکروپراکتیک

رشته هی  کشاورزی و پزشکی

 کشاورزی و پزشکی

زیست شناسی

تاریخ طبیعی باستان و قرون وسطی

روانکاوی، خط شناسی

درمان داروئی و رفتاری

بیماری شناسی روان

روان شناسی

فلسفه ذهن

معجزه گری اقتصادی

مدیریت اقتصادی

برنامه ریزی اقتصادی و مالی

اقتصاد

 

گیگو کامپیوترینگ

محاسبه و کنترل

علم ریانه

 

 

 

معرفت شناسی فنآروی

 فنآوری و علوم محض دارای چندین فرض معرفت شناختی مشترک هستند. ما صرفا به فرضیات زیر اشاره می کنیم:

1- یک دنیای خارجی وجود دارد.

2- دنیای خارجی قابل شناخته شدن است، حتی اگر شده به صورت جزئی.

3- هر قطعه از دانش درباره دنیای خارجی را می توان بهتر کرد فقط اگر ما به این شناخت بیشتر و بهتر اهمیت داده و به آن توجه کنیم.

 فرضیات فوق به واقع گرائی معرفت شناختی تعلق دارند. البته کارشناسان کلاسیک فنآوری نه تنها یک واقع گرا بلکه معمولا یک واقع گرای سطحی بودند زیرا نمایش های واقعیت را کما بیش تصویری دقیق از آن می دانست. اما کارشناسان مدرن فنآوری اینگونه نیستند. آنها هنگام ساخت مدل های ریاضی پیچیده از اشیاء و فرآیندها یک واقع گرای منتقد باقی می مانند. این افراد می دانند که نظریه های علمی و فنآورانه تصویری دقیق نبوده و صرفا نمایه های سمبولیکی هستند که همه جزئیات ( و گاهی اوقات جوهر اصلی)  واقعیت های مرتبط را پوشش نمی دهند. آنها به خوبی می دانند که همه این نظریه ها ساده سازی بیش از حد بوده و در ضمن شامل برخی مفاهیم ( مانند میله بی جرم) هستند که در دنیای خاجی فاقد همتا می باشند.

 با این وجود یک طرز فکر عمل گرا یا ابزارگرای قوی موجب تحریف و به هم ریختگی واقع گرائی انتقادی فنآوری می شود. همان طرز فکر طبیعی که بر ذهن افراد مصمم به کسب نتایج عملی سایه افکنده است. این طرز فکر با توجه به شیوه پرداختن کارشناسان فنآوری به واقعیت و دانش مرتبط با آن کاملا آشکار است.

 در نظر کارشناس فنآوری، واقعیت، که موضوع عینی علم محض به شمار می رود، صرفا حاصل جمع  منابع اعم از طبیعی و انسانی است و دانش مبتنی بر واقعیت که هدف عمده علم می باشد، اصولا یک هدف ابزاری است. به بیان دیگر در حالیکه در نظر دانشوران، موضوع مطالعه یک هدف بنیادی - غائی است در نظر کارشناسان فنآوری موضوع مطالعه صرفا یک هدف مقطعی- ابزاری است. تعجبی ندارد که ابزار گرائی ( عمل گرائی، عملیات گرائی) برای کارشناسان فنآوری و نیز کسانی که فنآوری را با علم محض اشتباه می گیرند، اینقدر جذاب و مطلوب باشد.

 یک کارشناس فنآوری به خاطر طرز فکر عمل گرا مایل است هر بخشی از طبیعت را که یک منبع نیست و امیدی نمی رود که درآینده باشد، کنار بگذارد. به همین دلیل، وی بخش هایی از فرهنگ را، که احتمالا نمی تواند ابزار خوبی برای تحقق اهدافش باشد، کنار می گذارد. البته چنین طرز برخوردی تا زمانی صادق است که یک کارشناس فنآوری آنقدر ذهن بازی داشته باشد که هر آنچه را که قبول نمی کند دست کم تحمل کند.

 این طرز فکر عمل گرا نسبت به دانش را می توان بویژه در شیوه نگرش کارشناس فنآوری به مفهوم حقیقت مشاهده کرد. وی مفهوم سازی حقیقت را به عنوان کفایت ذهن یا فکر به اشیاء می پذیرد، اما فقط تا زمانی به داده ها، فرضیات، و نظریه های حقیقی اهمیت می دهد که چنین حقیقت هایی به پیامدهای مطلوب بیانجامند. به بیان دیگر او اغلب یک نیمه حقیقت ساده را به یک حقیقت کامل و پیچیده ترجیح می دهد.  وی مجبور است که این گونه باشد چرا که همیشه برای کسب نتایج مفید عجله دارد. همچنین، هر گونه خطا در نادیده گرفتن برخی عوامل ( یا مثلا صرف نظر کردن از ارقام اعشاری ) احتمالا تحت الشعاع اغتشاشات پیش بینی ناپذیر که شاید در سیستم واقعی رخ دهند، قرار می گیرد.  بنابراین، بر خلاف یک دانشور فیزیکدان، شیمی دان، یا زیست شناس، وی نمی تواند سیستم های خود را در برابر شوک ها محافظت کند مگر اینکه سازو کار های جذب کننده شوک در آنها تعبیه کند. به دلایل مشابه، یک کارشناس فنآوری تا زمانی که نظریه های سطحی و ساده خوب از عهده کار برمی آیند هیچگاه به سمت نظریه های عمیق و غامض نمی رود. البته اگر نظریه های پیچیده و عمیق نوید موفقیت به او بدهند به سمت آنها گرایش پیدا می کند، مگر اینکه یک شبه کارشناس فنآوری باشد. ( مثلا وی هنگام طراحی قطعات حالت جامد از نظریه کوانتوم جامدات استفاده می کند، یا برای تولید بذرهای اصلاح شده ذرت از ژنتیک بهره می جوید). خلاصه اینکه کارشناس فنآوری در مجموع مخلوطی از واقع گرائی انتقادی و عمل گرائی را به کار بسته و با توجه به نیازها و الزاماتی که دارد ترکیب این مخلوط را تغییر می دهد. شاید چنین به نظر رسد که او نخست یکی از این نگرش های معرفت شناختی و سپس دیگری را تایید می کند اما واقعیت این است که او هیچ اهمیتی به گرایش ها و وابستگی های فلسفی خود نمی دهد و فقط به فکر افزایش کارایی خودش است.

نظریه های متافیزیکی که توسط فنآوری معاصر تکامل یافته اند، به طبقه ای تعلق دارند که من آن را " فنآوری عام" می نامم. اینها نظریه های درجه بالا و البته غالبا ازلحاظ ریاضی ساده مانند نظریه اتوماتا، نظریه عام ماشین ها، نظریه شبکه، نظریه سیستم خطی، نظریه اطلاعات، نظریه کنترل، و نظریه بهینه سازی هستند. شایسته است که به دلائل زیر این نظریه های فنآورانه ( یا علمی) را نظریه های هستی شناختی نیز تلقی کنیم.

 نخست اینکه در آنها ویژگی های عام کل سیستم ها و نه نوع مشخصی از سیستم مطرح شده و مد نظر قرار می گیرد. به بیان دیگر، آنها نظریه های بین رشته ای به شمار می روند ( مثلا نظریه اتوماتا و نظریه کنترل در رشته های تخصصی مختلف کاربرد دارند). دوم اینکه نظریه های مذکور آزاد از ماده ( مستقل از هر نوع ماده) بوده و بالطبع از هر قانون فیزیکی یا شیمایی معینی مستقل هستند ( کانون تمرکز این نظریه ها به جای ترکیب و ساز و کار مشخص متوجه ساختار و رفتار است). سوم اینکه این نظریه ها تا زمانی که در یک سیستم معین به کاربرده نشوند، آزمون ناپذیرند چرا که به خودی خود هیچ پیش بینی نمی کنند ( در واقع چنین نظریه هایی فقط زمانی آزمون پذیرند که آنها را به همراه اقلامی از اطلاعات مشخص مربوط به سیستم های واقعی و معین به کار برد و بنابراین اقدام به پیش بینی آینده سیستم ها کرد).

در مجموع باید گفت که کارشناسان فنآوری چه بخواهند و چه نخواهند یک بنای مفهومی ساخته اند که در آن متافیزیک علم به همراه متافیزیک متمایز فنآوری سکنی گزیده است. اگرچه بحث درباره متافیزیک در دانشکده های فلسفه ممنوع شده است، در دانشکده های فنآوری پیشرفته، متافیزیک کماکان زنده و سر حال است.

 

جهت گیری ارزشی فنآوری

در نظر یک دانشور، همه موضوعات عینی به یک اندازه برای مطالعه ارزشمند بوده و همه آنها تهی از ارزش هستند . اما در نظر کارشناس فنآوری این گونه نیست. وی واقعیت را به منابع، مصنوعات، و مابقی افراز می کند؛ مابقی یعنی همه چیزهای بی فایده. برای او مصنوعات بیشتر از منابع و منابع بیشتر از مابقی ارزش دارند. بنابراین کیهان شناسی او عاری از ارزش نیست، بلکه شبیه هستی شناسی ارزشمدار در فرهنگ های ابتدائی و باستانی است. با ارائه یک مثال این نکته را بیشتر توضیح می دهیم.

تصور کنید P و Q دو مولفه یا ویژگی یک سیستم فنآوری معین باشند. همچنین فرض کنید که  Q درP مداخله کرده یا از آن جلوگیری می کند. اگر ( در نظر کارشناس فنآوری) P مطلوب باشد آنگاه غالبا Q یک ناخالصی نامیده می شود. در نتیجه کارشناس فنآوری   Q را یک چیز فاقد ارزش می داند که باید کمینه شده یا خنثی شود مگر اینکه وجود این ناخالصی برای کسب مولفه ثالث مطلوب R ( مثلا رسانائی، شب نمائی، یا یک رنگ مشخص) لازم باشد. بر عکس، در نظر یک دانشور، مولفه Q شاید از بعضی جهات برای مطالعه بیشتر جالب یا غیر جالب باشد، اما وی هیچگاه Q را بی ارزش تلقی نمی کند.

این جهت گیری ارزشی در دانش و اقدام فنآوری با بی طرفی ارزشی در علم محض متباین است. درست است که علم اجتماعی ارزش ها را نادیده نگرفته بلکه تلاش می کند آنها را مد نظر قرار دهد. اما در علم محض هیچ چیزی، حتی آلاینده ها، به معنی ارزشی کلمه، خالص یا ناخالص نیست. در علم محض ارزشگذاری به جای موضوع مطالعه در مورد ابزارهای پژوهش ( مثلا تکنیک های اندازه گیری) و پیامدها ( مثلا نظریه ها) اعمال می شود. به عنوان مثال، یک نظریه درباره کره ماه شاید بهتر ( درست تر) از نظریه دیگر باشد، اما خود ماه نه خوب است نه بد. در حالیکه در نظر یک دانشمند فضائی و سیاستمداری که از او حمایت می کند، این گونه نیست. به بیان دیگر، کارشناس فنآوری همه چیز را ارزشگذاری می کند، اما یک دانشور، در مقام یک دانشور، فقط فعالیت خود و پیامدهای آن را ارزشگذاری می کند. حتی رویکرد وی به ارزشگذاری، از شیوه ای عاری از ارزش تبعیت می کند.

جهت گیری ارزشی فنآوری فرصت بزرگی در اختیار فیلسوف قرار می دهد تا به جای فراهم سازی " جداول ارزشی" مقدماتی ( یا قراردادی) فرآیند ارزشگذاری را در موارد عینی و ملموس تحلیل کند .حتی وی می تواند با الهام از این جهت گیری ارزشی، نظریه های ارزشی واقع گرایانه بسازد که در آنها ارزشگذاری به عنوان یک فعالیت انسانی و بسیار عقلانی و در پرتو دانش معین پیشین و مطلوب های پیشین انجام می پذیرد. در واقع امروزه فنآوری نظریه ارزش را تحت تاثیر قرار داده است؛ نظریه مطلوبیت ( یا همان نظریه ارزش ذهنی) اگرچه در ابتدا به عنوان یک نظریه روانشناختی مطرح شد، اخیرا برای پاسخگوئی به نیازهای مدیران بیشتر توسعه یافته است. همچنین می توان نظریه ارزش ذهنی را دارای هماهنگی نزدیک تری با فنآوری دانست، یعنی ارزش را به عنوان درجه ارضای یک نیاز عینی تعریف کرد.

 اکنون بهتر است به موارد دیگر تاثیر فنآوری بر فلسفه اشاره کنیم.

 

فنآوری به عنوان منبع الهام بخش برای فلسفه تاریخ

همانطور که دیدیم، فنآوری مصرف کننده و تولید کننده ایده های فلسفی است. علاوه بر این، فنآوری الهام بخش توسعه های نوین و جالب در فلسفه اقدام، بویژه در فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق، و فلسفه تاریخ است. اجازه دهید نگاهی به آخرین مورد بیاندازیم.

امروزه تعدادی از تاریخ دانان تلاش می کنند از ریاضیات در مسائل تاریخی استفاده کنند. در اینجا بهتر است به چند نمونه از ریاضی سازی تاریخ اشاره کنیم.

1- پاکسازی داده های تاریخی ( مثلا رویدادنامه ها) به کمک آمار ریاضی

2- یافتن روندها یا شبه قوانین تاریخی در تعدادی از متغیر های اقتصادی- اجتماعی

3- ساخت مدل های ریاضی از برخی فرآیندهای تاریخی مانند گسترش و انحطاط امپراتوری ها

4-  مطالعه برخی رویدادها و فرآیندهای تاریخی در پرتو نظریه تصمیم

 رویکرد آخر، یعنی کاربرد نظریه تصمیم، که تاحدودی توسط علم مدیریت مطرح شده است، با توجه به تصمیم های طراحی شده و عمدی که زندگی همه جوامع را تحت تاثیر قرار می دهند، مشروع و قابل قبول است. تصویب قوانین مهم جدید، آغاز یک جنگ، در خواست برای اعتصاب فراگیر ملی، و ظهور یک انقلاب برنامه ریزی شده، همه مواردی از کاربرد نظریه تصمیم به شمار می روند. در واقع همه مولفه های نظریه تصمیم وجود دارند یا می توان آنها را حدس زد. این مولفه ها عبارتند از : تصمیم گیرانی که قصد دارند مطلوبیت مورد انتظار خود را بیشینه سازند، اهداف عملیاتی، مطلوبیت اهداف، ابزار یا گزینه های اقدام مد نظر تصمیم گیران، و نهایتا احتمال دست یابی به یک هدف مشخص از طریق یک ابزار مشخص.

 فلسفه تاریخ در پرتو نظریه تصمیم، یک بعد کاملا جدیدی کسب می کند، البته به شرط اینکه از آن برای رستاخیز نظریه قهرمان بزرگ تاریخ استفاده نشود، زیرا قطعا حوزه های مهمی از تاریخ نگاری مانند تاریخ گمنام، که توسط جمعیت شناسی تاریخی مطالعه می شود، جغرافیای تاریخی، و نیز تاریخ اقتصادی، فراتر از دسترس رویکرد نظریه تصمیم باقی می مانند. به هر حال، در یک جامعه فنآورانه، اقدامات عقلانی ( و البته متاسفانه اغلب شرورانه) که برپایه سیاست های به دقت طراحی شده استوار هستند، نقش مهمی ایفاء کرده و بنابراین می توان تا حدودی به کمک نظریه تصمیم آنها را بهتر درک کرد.

 

فنآوری به عنوان منبع الهام بخش برای فلسفه اخلاق و حقوق

حوزه های دیگر فلسفه اقدام که فنآوری در پرورش آنها موثر واقع می شود، عبارتند از فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق. فنآوری به این دو می آموزد که هنجارها را بر حسب دستورات مستدل یا حتی نتایج استدلال تعریف کنند. بنابراین، کارشناس فنآوری به جای صدور فرمان های کورکورانه به شکل " X را انجام بده" یا هنجارهای اخلاقی کورکورانه به شکل " تو باید X  را انجام دهی" راه دیگری را پیش می گیرد. وی دستورات مستدل را به شکل " X  را انجام بده تا به Y  برسی" ( بر پایه این دانش که انجام دادن X   موجب ظهور قطعی یا احتمالی Y  می شود) بیان می کند. از طریق بیان صریح استدلال پشتیبان یک دستور اقدام، با یک تیر سه نشان زده می شود. نخست اینکه سد بین واقعیت و هنجار شکسته می شود. دوم اینکه تصمیم گیری اخلاقی به تصمیم گیری عقلانی تبدیل می شود. و نهایتا اینکه فرد منطق هنجارها را کنار می گذارد.

 این پیشنهاد، حتی اگر امکان پذیر باشد، به ما اجازه نمی دهد که اخلاق عاری از ارزش بسازیم. چنین کاری غیر ممکن خواهد بود، زیرا تصمیم گیری اخلاقی به اندازه طراحی سیاست های فنآورانه جهت گیری ارزشی دارد. در عوض، فنآوری به ما یاد می دهد که به منظور دریافت منتقدانه و عدم پیروی کورکورانه ( از آئین نامه های اخلاقی و حقوقی) ارزش های خود را صریح و مستدل کنیم. به بیان دیگر، ترجمه بی کم و کاست یک جمله هنجاری به یک جمله اخباری عاری از ارزش، غیر ممکن است. از سوی دیگر، می توان یک هنجار را به یک جفت قانون جمله- ارزش- جمله تجزیه کرد. مثلا "X  را انجام بده" یا  " تو باید  X را انجام دهی" شاید خلاصه شده این جمله باشد که " وجود دارد یک Y  به قسمی که X  موجب ظهورY  می شود و Y  برای تو ارزشمند است" ( پس X را انجام بده) یا " وجود دارد یک Z  به قسمی که انجام ندادن X موجب ظهور Z می شود و Z برای تو ضد ارزش است" ( پس تو باید X  را انجام دهی). اگرچه دستور ( یا هنجار) فوق الذکر از لحاظ منطقی با جمله بعدی معادل نیست، اما از این بابت که اولی حالت مختصر دومی است، با یکدیگر مرتبط هستند.

 به عنوان مثال " تقلب نکن" را می توان به این صورت باز کرد: "هر تقلبی آسیبی می رساند و تو نمی خواهی هیچ آسیبی برسانی" ( پس تقلب نکن). همین هنجار را می توان به صورت دیگر نیز باز کرد: "هر تقلبی اعتبار تو را در معرض خطر قرار می دهد و تو می خواهی اعتبار خودرا به خوبی حفظ کنی." چنین ابهامی را باید ناشی از خود هنجار دانست و نه ناشی از ترجمه عقلانی آن. در هر صورت یک هنجار، وقتی درحالت اخباری فورموله می شود، به صورت پیامد مجموعه ای پیش فرض ها ظهور می یابد. حداقل یکی از این پیش فرض ها بیان کننده یک قانون و حداقل یکی دیگر از آنها یک قضاوت ارزشی است. درنتیجه هنگام پرداختن به هنجار ها فقط ضروری است که از منطق معمولی ( به جای منطق هنجارها) و نظریه ارزش استفاده کرد. به بیان دیگر، می توان علم هنجاری را بدون هنجارها  و فقط با ارزش ها دوباره ساخت.

 آنچه درباره اخلاق گفته شد درباره فلسفه حقوق نیز صدق می کند. در اینجا نیز، هنجارها به عنوان گزاره های پیچیده از هم باز شده یا به عنوان نتیجه مجموعه ای از پیش فرض ها مطرح می شوند. به عنوان مثال، " باید قاتل ها از جامعه دور نگه داشته شوند" تا حدودی از این جمله نتیجه می شود که " قاتل ها ساختار اجتماعی را به خطر می اندازند و ما برای ساختار اجتماعی ارزش قائل هستیم". این هنجار را نیز می توان از مجموعه دیگری از پیش فرض ها در حوزه ای دیگر نتیجه گرفت. مثلا، " قاتل ها افراد بیماری هستند و آزاد گذاشتن افراد بیمار در جامعه کاری ضد ارزشی است." پیش فرض ها و استدلال های رسیدن به هنجار مذکور را می توان از طریق نظام های ارزشی دیگر نیز بیان کرد. مزیت باز کردن و گسترش یک گزاره هنجاری واضح است: قانون گذار مجبور می شود مبانی استدلالی مربوط به قانون اثباتی خود را – که اغلب سنگدلانه، ناعادلانه یا حتی مبهم است- کاملا صریح و برهنه بیان کند. همچنین مفهوم گسترش گزاره هنجاری از قانون گذار دعوت می کند که فنآوری حقوقی را برپایه قوانین جامعه شناسی و روان شناسی استوار سازد.

در مجموع ما با الهام از فلسفه فنآوری می توانیم هر مجموعه از واجبات را که از سوی یک مرجع مقتدر صادر شده است با مجموعه ای از دستورات مستدل که بر پایه قوانین ( روان شناختی و جامعه شناختی) و قضاوت های ارزشی استوار هستند، جایگزین کنیم. بدین ترتیب هر چیز ضمنی یا حتی پنهان را می توان تحلیل، نقد، دوباره سازی و نظام مند کرد. از این رو، فنآوری به عنوان یک الگوی روش شناختی برای علوم هنجاری و بویژه اخلاق نقش مهمی ایفاء می کند. البته متاسفانه فنآوری تا کنون نه تنها به عنوان یک الگوی اخلاقی کاری انجام نداده بلکه خود نیازمند برخی تحدید های اخلاقی است. در بخش بعد به این موضوع می پردازیم.

 

تردیدهای اخلاقی فنآوری 

دانستن به خودی خود خوب است ( حتی دانستن اینکه چطور در انسانی درد ایجاد کنیم شاید مفید باشد چرا که به کمک این دانش می توان از اعمال درد اجتناب کرد). اما شیوه ها و ابزار های مختلفی برای دانستن وجود دارد و برخی از این ها غیر اخلاقی هستند؛ مثلا شکنجه کردن یا کشتن افراد برای بهتر فهمیدن ترس. بنابراین تحقیقات علمی تا حدودی در گیر اخلاقیات می شوند. هنگام عمل، وجود چند خط قرمز نسبتا آشکار برای مطرح نشدن چنین موضوعاتی معمولا کافی هستند. البته حوزه های مبهمی نیز وجود دارند که می توان دامنه آنها را محدود کرد. به عنوان مثال، هنگام تحقیقات علمی راجع به ترس، شکنجه ملایم عیبی ندارد به شرط اینکه با رضایت آزادانه سوژه مورد مطالعه انجام شده و بتوان با ایمنی پیش بینی کرد که چنین کاری ضربه تکان دهنده  به او وارد نمی کند. خلاصه اینکه علم محض صرفا نیازمند یک کنترل اخلاقی خارجی ملایم می باشد. در واقع، در تحقیقات علمی یک آئین نامه اخلاقی شامل مواردی همچون صداقت، مسوولیت پذیری و کار سخت تهیه شده است که می تواند الهام بخش دیگر فعالیت های انسان باشد.

 

 اما در قلمرو فنآوری وضع به گونه دیگری است. در اینجا نه تنها برخی از ابزارها و شیوه های دانستن احتمالا ناپاک هستند، بلکه کل فرآیند فنآورانه شاید به خاطر هدف گیری مطلق مقاصد شرورانه، غیر اخلاقی باشد. به عنوان مثال، انجام تحقیقات درباره راه های برگ زدائی شیمیایی جنگل ها، سمی کردن ذخائر آب شرب، معلول کردن غیر نظامیان، شیره مالیدن سر مشتریان و رای دهندگان، و موارد مشابه کاری شرورانه است زیرا دانشی که از این تحقیقات حاصل می شود احتمالا برای مقاصد شرورانه به کار رفته و بعید است که در خدمت مقاصد خیرخواهانه قرار گیرد. در اینجا بحث کاربرد اتفاقی و غیر منتظره یک قطعه دانش خنثی در راستای اهداف شرورانه مانند سوء استفاده از یک چاقو مطرح نیست، بلکه باید اذعان کرد که فن انجام کار شروانه به خودی خود شر محسوب می شود. اقلام ارزشمند انگشت شماری که شاید چنین فنآوری هائی تولید کنند آنقدر کم هستند که نمی توانند بروندادهای منفی را جبران کنند. مثلا اگر می توانید یک کاربرد خیرخواهانه برای زرادخانه های تسلیحات شیمیائی یا روش های طراحی و سازماندهی عقلانی یک تشکیلات اردوگاه مرگ مثال بزنید.

 در نتیجه فنآوری می تواند یک برکت باشد یا یک نکبت. اعتقاد به اینکه فنآوری، اگر نه در کوتاه مدت پس در درازمدت، همیشه یک برکت می باشد، اصلی است که تعدادی از فیلسوفان هوادار پیشرفت از آغاز دوره مدرن آن را موعظه کرده اند. دیگر فیلسوفان در عوض ادعا کردند که فنآوری نکبت است. اما دلائل آنها برای ضدیت با فنآوری نادرست بود زیرا با پیشرفت اجتماعی و گسترش فرهنگ مخالف بودند. تنها اخیرا اکثر ما فیلسوفان دریافته ایم که فنآوری به خودی خود می تواند شر باشد و بنابراین باید آن راچک کرد. ما آموخته ایم که اگرچه فنآوری در برخی حوزه ها ( مثلا رشد تولید ناخالص ملی) موجب پیشرفت شتابان می شود، اما در دیگر حوزه ها ( مثلا کیفیت زندگی) موجب انحطاط شتابان شده و حتی موجودیت بیوسفر زمین را تهدید می کند.

 التبه باید اذعان کرد که پرهیز از شرارت های فنآوری میسر است. به استثنای موارد اثرات جانبی سوء و غیر منتظره، فنآوری می تواند به جای نیمه مقدس و نیمه شیطانی بودن، کاملا خیر باشد. این مسوولیت متوجه سیاست گذاران است تا از پژوهشگران فنآوری بخواهند اقلام فنآورانه خیر خواهانه تولید کنند. همچنین کارشناس فنآوری مختار است که از دستورات سیاستگذاران برای تولید فنآوری شرورانه تمرد کند. در هر حال، فنآوری به خاطر ماهیتی که دارد به یک سو تعهد اخلاقی داشته و نیازمند برخی مهارهای اخلاقی است.

 

اخلاقیات فنآوری

 هر فعالیت انسان توسط آئین نامه ای رفتاری که بخشی حقوقی و بخشی اخلاقی است، صریحا کنترل شده یا قابل نقد است . بویژه فرآیند فنآورانه معمولا توسط عبارت های معروف زیر هدایت ( یا سوء هدایت) می شود:

1- انسان جدا از طبیعت و ارزشمند تر از آن است.

2- انسان از حق ( یا حتی وظیفه) تسخیر طبیعت برای ارضای منافع ( شخصی یا اجتماعی) خود برخوردار است.

3- کار نهائی فنآوری، بهره برداری کامل از منابع طبیعی و انسانی ( برای افزایش نامحدود تولید ناخالص ملی) با کمترین هزینه و بدون توجه به هیچ چیز دیگر است.

4- کارشناسان فنآوری و تکنسین ها از لحاظ اخلاقی مسوولیتی ندارند. آنها صرفا باید وظایف خود را انجام دهند بی آنکه محذورات اخلاقی یا زیبائی شناختی تمرکزشان را بر هم زند. توجه به این محذورات صرفا در حوزه مسوولیت سیاست گذران فنآوری است.

عبارت های فوق الذکر هسته اصلی اخلاقیات فنآوری را شکل می دهند که تا کنون در همه جوامع صنعتی، صرف نظر از نوع سازمان اجتماعی، رواج داشته اند. قطعا خود فنآوری چنین باورهایی را توجیه نمی کنند، بلکه آنها بهره برداری نامحدود از منابع طبیعی و اجتماعی را توجیه می کنند. علاوه براین، چنین باورهایی درون حوزه علم و فنآوری تکامل نیافته اند بلکه خاستگاه آنها مذاهب، ایدئولوژی ها، و مکاتب فلسفی می باشد.

 

در سال های اخیر ما اعتقاد خود را به باورهای مذکور از دست داده یا حتی همه آنها را یکجا رد کرده ایم زیرا دریافته ایم که از نیمه تاریک فنآوری چشم می پوشند. البته هنوز یک آئین نامه اخلاقی جایگزین پیشنهاد نداده ایم. اما اکنون زمان آن رسیده است  که بکوشیم مجموعه ای از اخلاقیات فنآوری جایگزین بسازیم؛ اخلاقیاتی با مطلوب های متفاوت و بر مبنای دانش عمیق تر ما درباره طبیعت و جامعه. متاسفانه در آغاز قرن هفدهم و هنگامی که آئین نامه اخلاقی قدیمی نوشته می شد، اجداد ما از چنین دانشی بهره مند نبودند. اگر واقعا دوست داریم که فنآوری مدرن را حفظ کرده و مولفه های شرورانه آن و اثرات سوء جانبی آن را کمینه کنیم، باید یک آئین نامه اخلاقی برای فنآوری طراحی و اجرا کنیم هر فرآیند فنآورانه و نتایج آن را در سطوح فردی و اجتماعی پوشش دهد. چنین آئین نامه ای باید شامل دو لایه متمایز باشد. نخست یک آئین نامه اخلاقی فردی را کارشناس فنآوری در مقام کارشناس فنآوری. این آئین نامه باید شامل اخلاقیات علم یعنی مجموعه هنجارهای اخلاقی برای تضمین جست و جوی حقیقت و اشاعه آن بوده و همچنین باید مسائل اخلاقی خاصی را که کارشناس فنآوری هنگام تلاش برای کسب اهداف غیر ادارکی با آنها مواجه می شود، در بر گیرد. از طریق وضع این هنجارهای اضافی باید بر مسوولیت شخصی کارشناس فنآوری در حرفه تخصصی خود و نیز وظیفه سرباز زدن از مشارکت در هر پروژه دارای اهداف ضد اجتماعی تاکید شود. دوم اینکه این واجبات اخلاقی فردی، یا بهتر بگوئیم دستورات مستدل، باید با یک آئین نامه اخلاقی اجتماعی برای سیاستگذاری و تحقیق و توسعه فنآوری سازگار بوده، اجازه پیگیری اهداف ضد ارزشی را نداده و هر فرآیند فنآورانه را که علی رغم پیگیری اهداف ارزشمند، به تحقق دیگر مطلوب ها آسیب جدی می رساند، محدود کند. علاوه بر این، آئین نامه اخلاقی اجتماعی باید با الهام از نیازها و مطلوب های کل جامعه تعریف شود و نه توسط یک گروه دارای امتیاز ویژه درون جامعه. در غیر این صورت، آئین نامه مذکور ناعادلانه بوده و ضمانت اجرائی نخواهد داشت.

 در صورت وجود این آئین نامه های اخلاقی، ظهور دانشمندانی که مثلا از یک سو به خاطر مشارکت در پیشرفت تحقیقات ذرات بنیادی لایق دریافت جایزه نوبل بوده و از سوی دیگر به خاطر مشارکت در طراحی سلاح های کشتار جمعی لایق محکومیت قضائی باشند، غیر ممکن یا حداقل نکوهید و زشت خواهد بود. اگر آئین نامه های اخلاقی دوگانه ، یکی برای دانشوران پاک و دیگری برای کارشناسان فنآوری ناپاک، وجود نمی داشت دیگر کسی امروزه درباره استانداردهای اخلاقی دوگانه از خود تسامح و تساهل نشان نمی داد. اگر قصد کنترل فنآوری را داریم باید یک مجموعه اخلاقیات فنآوری داشته باشیم که طیف گسترده و کاملی را از دانش ناب گرفته تا اقدام عملی به خوبی پوشش دهد.

 

نتیجه گیری: محوریت فنآوری

هیچ کسی انکار نمی کند که فنآوری در تمدن صنعتی نقش محوری ایفاء می کند. آنچه گاهی اوقات انکار می شود این است که فنآوری یک بخش اساسی از فرهنگ روشنفکری مدرن را تشکیل می دهد. در واقع اغلب چنین تصور می شود که فنآوری با فرهنگ بیگانه بوده یا حتی رابطه ای خصم آمیز با آن دارد. این یک اشتباه است؛ اشتباهی که به غنای فکری فرآیند فنآورانه و بویژه جنبه خلاقانه آن خیانت می کند. این اشتباه عواقب ناخوشایندی نیز در پی دارد، چراکه موجب تربیت فرهنگیان و فرهیختگانی می شود که دارای ذهنیت و ابزارهای مفهومی پیشا صنعتی بوده و هر چیزی درباره زندگی مدرن را، که از آن سر در نمی آورند، کوچک و بی اهمیت شمرده و از آن می ترسند. وقتی چنین روشنفکرانی در نهادهای دولتی یا آموزشی سنگر می گیرند، تلاش می کنند کارشناسان فنآوری را به عنوان یک عده افراد بی فرهنگ که تنها وظیفه شان فراهم سازی آسایش مادی است، در اتاق های ساده و محقر خود نگه دارند. فرهیختگان با این رفتار خود شکاف بین خرده فرهنگ های مختلف را عمیق تر کرده و فرصت مشارکت در راهبری مسیر فنآوری را در جهت منافع کلان جامعه از دست می دهند.

مانند دیگر فرهنگ ها، فرهنگ ما نیز سیستمی پیچیده و متشکل از مولفه های ناهمگون متعامل است. برخی از این مولفه ها دوران اوج خلاقیت خود را پشت سر گذاشته اند، مولفه های دیگری شکوفه کرده اند و بقیه نیز فقط جوانه زده اند. بخش هایی از علوم انسانی، ریاضیات، علم ( طبیعی و اجتماعی)، فنآوری و هنر مولفه خلاق فرهنگ ما را تشکیل می دهند. در بین آنها فنآوری مدرن یک مولفه اساسی و از همه جوان تر است. شاید به همین دلیل است که هنوز به طور کامل نقش محوری آن را در فرهنگ خود  درک نکرده ایم. در واقع، فنآوری نه تنها مولفه ای منزوی و جدا نیست بلکه با دیگر شاخه های فرهنگ به شدت تعامل دارد ( در حالیکه مثلا هنر تعامل آنچنانی با ریاضیات ندارد). علاوه براین، فنآوری و علوم انسانی ( بویژه فلسفه) تنها مولفه های فرهنگ زنده هستند که با دیگر مولفه ها پیوند و تعامل قوی دارند ( شکل 2 را ببینید). بویژه اینکه فنآوری با چندین شاخه از فلسفه نظام مند مانند منطق، معرفت شناسی، متافیزیک، نظریه ارزش، و اخلاق به شدت تعامل دارد.

 فنآوری نه تنها با همه بخش های زنده فرهنگ معاصر، بویژه فلسفه، تعامل دارد بلکه تا حدودی با برخی از آنها هم پوشانی دارد. بنابراین، طراحی معماری و صنعتی در محل تقاطع فنآوری و هنر قرار دارد، بخش قابل توجهی از فیزیک و شیمی به همان اندازه که علم است مهندسی نیز هست. ژنتیک کاربردی تقریبا از ژنتیک محض غیر قابل تشخیص است و حتی همانطور که اشاره شد در تقاطع فنآوری و فلسفه مقداری متافیزیک وجود دارد.



 

شکل 2. نمودار جریان سیستم فرهنگ معاصر. مولفه های غیر خلاق فرهنگ از شکل حذف شده- اند.

 

فنآوری همانند علم کالاهای فلسفی را مصرف، تولید و توزیع می کند. برخی از اینها همان چیزهایی اند که علم آنها را فعال کرده است، برخی دیگر نیز متافیزیک مختص فنآوری به شمار می روند. بنابراین به خاطر تاکید فنآوری بر مفید بودن و سودمندی، در هستی شناسی فنآوری رگه هایی از عمل گرائی مشاهده می شود و از این رو در مقایسه با معرفت شناسی لطیف تحقیقات علمی معرفت شناسی فنآوری کمی زمخت تر خواهد بود. از سوی دیگر، متافیزیک و اخلاقیات فنآوری در مقایسه با متافیزیک و اخلاقیات علم غنی تر است.

با توجه به پرمایگی مفهومی فنآوری و پیوندهای چندگانه فنآوری و دیگر مولفه های خلاق فرهنگ مدرن، فنآوری در فرهنگ معاصر نقش محوری دارد. اگر ما به سلامتی و حتی حفظ جان فرهنگ خود اهمیت می دهیم نباید یکپارچگی اندام وار فنآوری را با دیگر اجزای فرهنگ مدرن نادیده بگیریم. اگر ما می خواهیم برای چک کردن نیمه تاریک فنآوری کنترل کامل آن را در دست بگیریم نمی توانیم از ماهیت آن چشم پوشی کنیم چه رسد به اینکه از آن بیزار باشیم. بنابراین باید به توسعه همه رشته های تخصصی مرتبط با فنآوری و بویژه فلسفه فنآوری اهمیت دهیم چرا که گاهی اوقات بعضی افراد آن را با فلسفه علم اشتباه می گیرند. تاریخ، جامعه شناسی، و روان شناسی فنآوری درباره فنآوری و کارشناسان فنآوری اطلاعات زیادی به ما می دهند اما فقط در فلسفه فنآوری است که می توان بر شناخت بهتر موضوعاتی همچون روش شناسی، معرفت شناسی، متافیزیک و اخلاقیات فنآوری تمرکز کرد.

فناوری برتر، حس برتر

معرفی
جان نایس بیت یکی از آینده شناسان معروف آمریکاست که شهرت خود را بیشتر مدیون نگارش کتاب "کلان روندها" در سال ۱۹۸۲ است. این کتاب، که اولین کار حرفه ای وی بود، به مدت بیش از دو سال در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز بود و اغلب اوقات در رتبه اول قرار داشت. بیش از ۸ میلیون نسخه از این کتاب در سراسر جهان به فروش رفته است.

وی دانش آموخته دانشگاههای هاروارد، کرنل و یوتا است و به عنوان مشاور و مدیر ارشد در بنگاههای خصوصی و دولتی فعالیت میکند. جان نایس بیت همچنین سمتهای مدیریتی در شرکتهای آی بی ام و کوداک داشته، معاون وزیر آموزش در دولت کندی، دستیار ویژه رئیس جمهور جانسون، استاد پروازی دانشگاههای هاروارد و دانشگاه ایالتی مسکو بوده و هم اکنون عضو هیأت علمی دانشگاه نانجینگ در چین است. این آینده پژوه توانا و صاحبنظر صاحب ۱۵ دکترای افتخاری در رشته های علوم انسانی، فناوری و علم است.


این گفتگو در آستانه انتشار کتاب "فناوری برتر/حس برتر: تحول توأمان فناوری و فرهنگ" با او انجام شده، که تازه ترین کار وی محسوب میشود. وی با آفرینش مفهوم حس برتر (High Touch) در برابر فناوری برتر (High Tech)، از ضرورت ایجاد معنا در جوامع انسانی و به ویژه در سازمانها و شرکتها سخن میگوید. به نظر وی، فناوری برتر، به حایل و حجاب روابط و تعاملات گرم و صمیمی انسانی تبدیل شده، و در مقام ضرورت، دولتها و سازمانهای پیشرفته را برآن داشته تا ضمن توجه بیشتر به معنویات و حتی ارزشهای مذهبی در سازمانها و شرکتها، هرآنچه را که میتواند حجاب تماسهای مستقیم انسانی باشند، کنار بگذارند.

مطالعه این مصاحبه به همه دولت مردان و مدیران، معلمان و والدین آینده نگر توصیه میشود.



> شما نخستین بار مفهوم حس برتر را در کتاب "کلان روندها" معرفی کردید. به علاوه در کتاب "فناوری برتر، حس برتر: تحول توأمان فرهنگ و فناوری" که اکنون در دست نگارش دارید، بر حس برتر به عنوان بازدارنده آهنگ تند تغییرات فناورانه تأکید میکنید. آیا ممکن است در مورد این دو مفهوم ـ فناوری برتر و حس برترـ بیشتر توضیح دهید؟

> در واقع این کتاب از تأثیر متقابل ظهور فناوری و واکنش بشر به آن سخن میگوید. مثلاً گاهی اوقات ما فناوری را نمی پذیریم. با این حال ظهور فناوریهای نو در نهایت همیشه به دگرگونیهای اجتماعی منجر شده است. در این مورد هیچ تردیدی نیست. اما تفاوت دنیای امروز با گذشته در این است که امروز پیشرفت فناوری به قدری سریع است که دگرگونیهای اجتماعی به پای آن نمی رسد. بنابراین یک شکاف فزاینده میان تغییرات فناورانه و اجتماعی به وجود آمده که ما را به دردسر میاندازد.
داستان فناوری برتر و حس برتر درست مثل داستان یین و یانگ (‌ اصل مادینه و اصل نرینه در فلسفه چینی) است. فناوری و معنویت یا فناوری و تحولات اینطور نیست. آهنگ سریع پیشرفت فناوری این تعادل را برهم زده است. از این رو ما به طور ناخودآگاه و گاه به ناچار می کوشیم تا تعادل از دست رفته را بازیابیم. در نتیجه همین رویداد، مردم احساس عقب ماندگی میکنند؛ آنها گیج و حتی در مواردی دچار حیرانی و انزوا میشوند.
می دانید نتیجه پیشرفت بی امان فناوری چه بوده است؟ اینکه انسان امروز به طور بی سابقه ای در جستجوی معناست؛ در حسرت معاشرت است؛ عطش معنویت دارد؛ عاشق روابط عمیق انسانی است؛ و تشنه فهم کامل فناوری است.
اما درست در همین احوال، فناوری بخش لاینفکی از سیر تکاملی فرهنگ و محصولات خلاق، و صد البته تصورات ما، رویاهای ما و درواقع آرمانهای ماست. اما علم و فناوری معنای زندگی را به ما نمی آموزند، بنابراین ما در خانواده، جامعه، دین و معنویت، هنر و ادبیات ـ و در یک کلام آنچه من آن را "حس برتر" می نامم ـ فطرت انسانی خود را می جوییم.
من فکر میکنم اگر میخواهیم زندگی سالم، خانواده های سالم، کسب وکارهای سالم و دنیای سالمی داشته باشیم، باید به ایجاد تعادل شایسته انسانی بیش از این حساس باشیم.



> همه ما مفهوم "فناوری برتر" را به خوبی می شناسیم. اما وقتی شما از "حس برتر" حرف میزنید، ما دقیقاً نمیدانیم که شما به چه موضوعی اشاره میکنید.

> بگذارید مثالی بزنم. فناوری برتر میکوشد زمان را کوتاه کند و تا جایی که میتواند به رویدادها شتاب بدهد. اما حس برتر میکوشد زمان را طولانیتر کند. فناوری برتر از ما میخواهد در کمترین زمان ممکن هرچه بیشتر تولید کنیم. اما حس برتر به ما فرصت میدهد از ناشناخته ها پرده برداریم.
تجلی فناوری برتر/حس برتر در مراقبتهای بهداشتی، فرهنگ، کسب وکار و رسانه های عصر ما به خوبی نمایان است. مثلاً در مراقبتهای بهداشتی امروز به خوبی میتوانید مظاهر فناوری برتر را ببینید. فناوری برتر در پزشکی نوین با پیوند اعضا، کت اسکنها ، آزمایش دی ان آ و مهندسی ژنتیک، بحثهایی را پیرامون اصول اخلاقی حاکم بر هر یک از این موارد ایجاد کرده است. این بحثها ما را با پرسشهایی روبرو کرده اند که تا به حال سابقه نداشته اند. از سوی دیگر مشاهده میشود که تمایل روزافزونی به پزشکی بر پایه حس برتر ایجاد شده است. رواج تکنیکهایی مانند ماساژدرمانی، هومئوپاتی ، طب سوزنی و توسل به دعا برای شفا، همین را به ما میگوید.
هرچه فناوری بیشتری را به بیمارستان هایمان تزریق میکنیم، رغبت مردم به استفاده از خدمات بیمارستانی کمتر میشود. این به معنای قهرکردن با فناوری و پزشکی نوین نیست، بلکه نشان میدهد که مردم چیز دیگری میخواهند. آنچه مردم میخواهند، قدرت درمان "حس" است. مردم در جستجوی ماهیت معنوی تولد، مرگ و کمک به همنوعان خود هستند.
حضور فرساینده فناوری در بیمارستانها و جایگزینی دستان پزشکان با بازوهای مکانیکی رباتها، بر شمار متقاضیان ماساژدرمانی افزوده است. شگفت آور است که آمریکاییها سالانه ۴ میلیارد دلار صرف ماساژدرمانی میکنند. ما از این نکته غافلیم که فناوری برتر باعث شده است که رجوع زنان به ماماها و تمایل به زایمان خانگی افزایش یابد. در اواخر قرن هجدهم، پزشکان و ماماها تقریباً سهم یکسانی در زایمانها داشتند. در دهه ۱۹۵۰ ماماها از صحنه محو شدند و امروز دوباره به اواخر قرن هجدهم بازگشته ایم! در سال ۱۹۹۵ نزدیک به ۰۰۰۰۳۳نفر از زنان آمریکایی برای زایمان به ماماها مراجعه کرده اند و این رقم همچنان رو به افزایش است.



> بسیار جالب است که شما موازین اخلاقی مهندسی ژنتیک و فناوریهای حافظ جان انسانها را در کنار هم می بینید.

> بله، اگر خاطرتان باشد سالها پیش یک خانم ۶۳ ساله باردار شد! امروز بیش از ۲۷ روش برای حاملگی ابداع شده است. وقتی من هنوز یک پسربچه بودم و در مزارع چغندر جنوب ایالت یوتا بازی میکردم، تنها یک روش برای حاملگی وجود داشت. این خبر خیلی سریع به تیتر اصلی روزنامه ها تبدیل شد: "یک خانم ۶۳ ساله کالیفرنیایی با استفاده از نطفه همسرش و تخمک یک زن دیگر اولین فرزند خود را به دنیا آورد". تا امروز در حدود یکصد زن بالاتر از ۵۰ سال در کل دنیا با این روش باردار شده اند. اینجاست که یک پرسش مطرح میشود: آیا حاملگی باید محدودیت سنی داشته باشد؟ و اگر پاسخ مثبت است، چه سنی؟ ۵۰ سالگی یا ۷۵ سالگی؟ گاهی وقتها از گوشه و کنار دنیا اعتراض هایی در مورد کلینیکهای باروری می شنویم که به خاطر پول حاضر میشوند خانمهای یائسه را بارور کنند. آنها کاری را انجام میدهند که طبیعت تاکنون برای بشر مجاز نشمرده بود.
از سوی دیگر در حوزه پزشکی ما انواع و اقسام کارهای غیرطبیعی، مانند پیوند قلب را انجام میدهیم تا جان بیماری را نجات دهیم یا مرگ او را اندکی به تعویق بیاندازیم. پرسشی که در همه این موارد میتواند مطرح باشد، این است که: "فناوری تا کجا باید پیش برود و در کار طبیعت مداخله کند؟" و پرسش مهمتر این است که: "چه کسی در این باره تصمیم میگیرد؟"
بی اغراق شبیه سازی دالی (اولین گوسفند شبیه سازی شده) پدیده قرن بود ـ پدیده ای که شاید دنیای ما را تکان دهد ـ و همانطور که حتماً خوانده اید، دالی از روشهای طبیعی نیز فرزندی به دنیا آورده بود. بعضیها این پدیده را به اندازه شکافت اتم مهم میدانند. مسلماً "شبیه سازی" موجودات زنده، بزرگترین پرسشهای دینی و اخلاقی را ایجاد خواهد کرد، اما به راستی کدام انسان با توجه به شناختی که از خود دارد حاضر به شبیه سازی خود خواهد شد؟ شبیه سازی معنای جدیدی به "تناسخ" خواهد بخشید. این فناوری جدید ما را وادار میکند درباره "روح"هایمان و آنچه آن را "انسانیت" مینامیم، فکر کنیم. پرسشها یکی از پس از دیگری از راه میرسند. شبیه سازی یعنی همانندسازی آنچه وجود دارد. وانگهی مهندسی ژنتیک چیزهایی خلق کرده است که تاکنون هیچگاه وجود نداشته اند.



> اشاره کردید که در حال حاضر حس برتر نقش عمده ای در دنیای کسب وکار ایفا میکند. من فکر میکنم این نقش را میتوان به همه سازمانها و حتی دولت تعمیم داد. اینطور نیست؟

> بله، البته در کسب وکارها مشهودتر است. سازمانهای مبتنی بر فناوری برتر، فضایی را برای رشد فردی پدید آورده اند. رشد فردی کلید موفقیت در دنیای فناوریهای برتر است.
گور یک شرکت میلیارد دلاری است. این شرکت نوعی حس برتر ـ بگویید "فضای خانوادگی" ـ را همچنان در کارخانه هایش حفظ کرده است. تعداد کارکنانی که در هر یک از ساختمانهای این شرکت کار میکنند، به ۲۰۰ نفر محدود شده اند. به علاوه هیچکدام از ساختمانهایشان بیش از ۶ طبقه ندارد. در شرکت گور، تعادلی که پیشتر درباره آن صحبت کردیم برقرار است؛ یک تعادل انسانی. وقتی در یک ساختمان تنها ۲۰۰ نفر کار میکنند، طبیعتاً همه آنها میتوانند یکدیگر را بشناسند و بدانند که دیگری چه کار میکند؟ حالا این رقم را با سوله های ۵۰۰۰ یا ۱۰۰۰۰ نفری مقایسه کنید. در عصر صنعتی تعادل انسانی را از یاد بردیم، اما امروز در صدد احیای آن برآمده ایم. خاطرنشان میکنم که هیچکدام از ساختمانهای شرکت مایکروسافت از بلندترین درختهایش مرتفعتر نیستند.
شگفت اینکه هر روز بر اهمیت "محل کار" افزوده میشود. اخیراً مقالات و کتابهای متعددی در این باره نوشته شده است که بسیاری از مردم همچنان ترجیح میدهند در اداره ها و شرکتها کار کنند تا در خانه هایشان. من فکر میکنم "کار از راه دور" آنقدرها که بعضی میگویند طرفدار نخواهد یافت؛ چرا که مردم میخواهند با یکدیگر باشند. انسان فطرتاً موجودی اجتماعی است. روابط انسانی در محیط کار به مرور زمان عمیقتر و پربارتر میشود. از این منظر هیچ جایی مثل محل کار نیست.



> به خاطر همین فطرت اجتماعی، به نظر میرسد اجتماع یا دست کم تلقی ما از آن روزبه روز اهمیت بیشتری می یابد.

> هرچقدر فناوریهای بیشتری به جامعه سرازیر شود، تمایل مردم به "باهم بودن" نیز تشدید میشود. مردم به سینماها، کنسرتها، فروشگاهها، سالنهای غذاخوری یا ادارات میروند تا با یکدیگر باشند. آنها در جستجوی معاشرت هستند. من اجتماع را جایی میدانم که "همه مردمش نام شما را میدانند"؛ البته این تعریف را از یک ترانه زیبا امانت گرفته ام.
این در مورد مشتریهای قهوه صبحگاهی هم صدق میکند. کافی نت مفهوم تقریباً جدیدی است که میتواند مظهری از فناوری برتر/حس برتر به شمار آید. در حالی که ما هنر را از طریق اینترنت در دسترس مردم گذاشته ایم؛ اما مردم گروه گروه و هر روز بیشتر به موزه ها هجوم میبرند. مردم به تماشای نگارخانه ها میروند تا هنر را به صورت گروهی تجربه کنند.
بعد از اختراع تلویزیون و تولید تلویزیونهای بزرگ و پیشرفته، خیلی ها پیش بینی کردند که بازار سینماها کساد میشود. اما این پیش بینی ها غلط از آب درآمد، چرا که مدعیان آنها معنای فناوری برتر/حس برتر را نفهمیده بودند. مردم تنها برای دیدن فیلم به سینما نمیروند. آنها به سینما میروند تا با ۲۰۰ نفر دیگر بخندند یا گریه کنند. فروش بلیت سینما در سال ۱۹۹۶ از سال ۱۹۵۹ به بعد بی سابقه بود! جالب اینجاست که فروش سال ۱۹۹۷ از سال ۱۹۹۶ هم بیشتر بود. تایتانیک، نخستین فیلمی بود که بیش از یک میلیون دلار فروش کرد و گمان میکنم فروش آن به حدود ۲ میلیارد دلار رسید. اینها شاخص هایی هستند که در دنیای فناوریهای برتر نشان میدهند مردم از منزوی بودن گریزانند و میخواهند از خلوت خود فرار کنند. به همین خاطر است که مردم تشنه اجتماع هستند و در نهایت جامعه ای بر پایه ارزشهای مشترک را شکل میدهند.
جنبه دیگری از حس برتر که در دنیای سازمانها و شرکتها به روشنی مشهود است، رجعت به معنویت و حتی مذهب است که تا همین اواخر نوعی "تابو" به شمار میرفت. سال گذشته یک کتاب مدیریتی به نام "مدیرعامل مومن" منتشر شد که در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز قرار گرفت. عناوین مشابه دیگری هم به چشم میخورد: رهبری آمیخته با معنویت ، مدیر درمانگر و مدیریت از راه قلب . تأثیر معنویت بر مدیریت همه جا مشهود است. تا همین اواخر این احساس حاکم بود که دین در جریان غالب کسب وکار جایی ندارد. امرسن ، نویسنده آمریکایی، بهترین آموزه رهبری را در نوشته ای پیرامون اعتماد به نفس ارائه داده است: "روح شما خبر از درونتان میدهد. چرا که در وجود همه هست". این سخن هیچگاه به اندازه امروز مصداق نداشته است.



> با این اوصاف من تصور میکنم عدم درک صحیح معنای حس برتر، در هنگام مواجهه با فناوریهای جدید ما را به دردسر خواهد انداخت.

> درست میگویید. خیلی وقتها شاهد هستیم که فناوری، نابجا مورد استفاده قرار میگیرد. به عنوان مثال سیستم های پیامگیر تلفنی را در نظر بگیرید: "پیام شما برای ما بسیار مهم است. لطفاً به رغم اینکه ما شخصاً تلفن را برنمیداریم، گوشی را نگذارید"؛ و همینطور سیستم هایی که به شما میگویند برای این کار شماره یک را فشار دهید و برای آن کار شماره دو را. سال گذشته شرکت دیجیتال اکوئیپمنت سیستمهای پیامگیر تلفنی خود را جمع آوری کرد، چرا که مشتریان دل خوشی از این سیستمها نداشتند. این شرکت دوباره ۷۰ نفر را برای پاسخگویی به تلفنها استخدام کرد. سیستمهای پیامگیر تلفنی، دشمن حس برتر هستند و دقیقاً علیه شخصی سازی و فردگرایی کار میکنند.
یکی از دلایل موفقیت فدرال اکسپرس (یک شرکت پستی معروف در آمریکا)، تحویل دستی محموله ها در دنیای فناوریهای برتر الکترونیک است.
همینطور شرکت یوپی اس که برای مشتریانش رانندگان ثابت میفرستاد، موفقیت چشمگیری به دست آورد.
یکی از کاربردهای فناوری که مورد علاقه من است ـ و همچنین یکی از رستورانهای موردعلاقه من ـ رستورانی است که در نزدیکی ساختمان بورس اوراق بهادار پاریس است. در این رستوران، قوانین عرضه و تقاضا است که بهای غذا را تعیین میکند. وقتی مشتریان غذای خود را سفارش میدهند، سفارش آنها به رایانه منتقل میشود. بر اساس این تقاضا، فهرست قیمتها بار دیگر مرتب میشود. درست مانند سهام که هرچه تقاضا برای آن بیشتر شود، بهای آن نیز افزایش مییابد، غذاهای پرتقاضای این رستوران نیز گرانتر میشوند. شما مختار هستید که بهای غذا را همان اول و هنگام سفارش بپردازید و یا منتظر آینده این بازار پویا بمانید و بهای تعادلی را پرداخت کنید. رایانه های این رستوران با حس برتر درآمیخته اند.
مظهر فناوری برتر، کنفرانس از راه دور است؛ و مظهر حس برتر دست دادن با یک دوست. فناوری برتر یعنی روزآمدسازی ماشین آلات، و حس برتر یعنی آموزش مردم. منابع انسانی مزیت رقابتی دنیای جهانی شده امروز است. وقتی جوان بودم، ثروت یک کشور را با حجم سرمایه و منابع طبیعی اش می سنجیدند. ژاپن و به دنبال آن دیگر کشورهای آسیایی نشان دادند که کشورها نیازی به منابع طبیعی ندارند. امروز سرمایه یک کالای جهانی است، بنابراین تنها چیزی که رقابت پذیری را تضمین میکند، منابع انسانی است. بی شک منابع انسانی مزیت رقابتی را تشکیل میدهند، بنابراین نحوه آموزش و یادگیری نیروی انسانی عامل کلیدی رقابت پذیری است.
وقتی ما از منابع انسانی به عنوان مزیت رقابتی سخن میگوییم، توجه ویژه ای به زنان داریم. زنان نقش رهبری خود را گسترش داده اند و امروز شمار شرکتهایی که به همت زنان کارآفرین تأسیس میشوند، دو برابر شمار مربوط به مردان است. البته در طول سالیان گذشته تعداد زنان موفق در آمریکا چندان کم نبوده است. اما زنان متعلق به نسل پس از جنگ جهانی دوم ـ که دوران ازدیاد زادوولد در آمریکا بود ـ نخستین نسلی بودند که تقریباً همه آنها شاغل بودند.
توجه کنید این زنان که امروز۴۰ تا ۵۰ سال دارند، هرکجا که هستند موقعیتهای رهبری و مدیریت را اشغال میکنند. از دیدگاه کارآفرینی، این پدیده واقعاً بااهمیت است.
در سال ۱۹۷۰، تنها ۴ درصد کسب وکارها به بانوان تعلق داشت. امروز این رقم به ۴۸ درصد رسیده است و تا سال ۲۰۰۰ از مرز ۵۰ درصد خواهد گذشت. سبک رهبری بانوان با الزامات عصر اطلاعات همخوانی بیشتری دارد! در دنیای کسب وکار، که تا پیش از این غرق در آمار و ارقام بود، اینک سخن از الهام، حسس ششم، ایمان و معنویت است. این نیز به نوبه خود نشانگر تغییر جهت از فناوری برتر به حس برتر محسوب میشود.



> البته الهام، حس ششم و حتی ایمان بیشتر کیفیتهای شخصی هستند.

> بله و به اعتقاد من آنچه که ما باید در سطحی برتر بدان بیاندیشیم، این است که قدرت از سیستمها به سوی اشخاص در حرکت است. همچنین ما از "گرایش به تخصص" به سمت "گرایش به معلومات عمومی"، و از تخصص در طیف بسیار محدودی از موضوعات به سوی "یادگیری روش یادگیری" در حرکتیم. دانستن این امر برای جوانان که فرایند یادگیری شان باید مادام العمر باشد، بسیار حائز اهمیت است. چرا که آنها باید از شغلی به شغل دیگر و از منصبی به منصب دیگر بروند و خود را با آهنگ سریع تغییرات همنوا کنند. من همیشه اعتقاد داشته ام که تخصص گرایی افراطی، ظرفیت رشد انسان را محدود میکند. مطالعات اخیر نشان داده است که وقتی افراد در دوره دکتری تحصیل میکنند، ضریب هوشی شان افت میکند. میدانم، باورکردنش آسان نیست!



> مارشال مک لوهان در مطالعات اخیر خود درباره اثر رسانه ها و فناوری بر فرهنگ به این موضوع اشاره کرده است که معمولاً فناوری جدید چیزهایی را از درون تاریخ و سنت بیرون میکشد و رواج میدهد و گاهی هم چیزهای مدرن را کهنه و منسوخ میکند. شما بر چند اثر مکلوهان که به تازگی تجدید چاپ شده است، مقدمه زده اید.

> روزگار ما، روزگار کهنه شدن نوها و نوشدن کهنه هاست! امروز تغییرات فناوری به قدری سریع است که نمیتوان روزنه ای برای دیدن آینده باز کرد. نوآوریها از جاهایی که انتظارش را نداریم، ظهور میکنند و پیش بینی آنها واقعاً دشوار است. به ویژه زمانی که شما در عصر آمیزش فناوریها به سرمی برید، فهم اینکه قرار است چه پیش بیاید، بسیار دشوار است.
به عنوان مثال چندی پیش شرکت والت دیسنی دریافت که آهنگ توسعه فناوری بسیار زیاد است و همگام شدن با آن هزینه های سرسام آوری به شرکت تحمیل میکند. میدانید که این شرکت، شهربازی هایی دارد که به "دنیای آینده" معروف است و شما با گردش در آنها میتوانید یک تور تفریحی به دنیای آینده را تجربه کنید. زمانی که مدیران این شرکت تصمیم گرفتند یک "دنیای آینده" جدید بسازند، پسروی کردند، یعنی به سراغ سبکها، روشها و الگوهای گذشته رفتند. "دنیای آینده" با ژولورن آغاز میشود و با باخ راجرز پایان مییابد. والت دیسنی یکی از بزرگترین مروجان فناوری جدید در آمریکا به شمار میرود. امروز فعالیتهای دیسنی بیشتر بر تصویرکردن آینده متمرکز است. فناوری آنقدر سریع پیشرفت میکند که پیش بینی آن دشوار است. بنابراین ما با نگاه به گذشته خودمان را تعریف میکنیم.
آینده پسرونده است و اصالت خود را در گذشته جستجو میکند. فناوری برتر پیچیدگی زندگی را افزایش میدهد، اما حس برتر میکوشد ثانیه ها را بزرگ جلوه دهد. فناوری برتر یعنی بهبود کیفیت فیلمهای قدیمی با شگردهای دیجیتالی؛ اما حس برتر یعنی فهم این نکته که چه وقت نباید کیفیت فیلمهای قدیمی را دستکاری کنیم.
همه جا نوعی حسرت نسبت به گذشته حاکم شده است. به آگهی های بازرگانی سیاه و سفید تلویزیون نگاهی بیاندازید. شرکتها برای تبلیغ محصولاتشان از تصاویر و سبکهای گذشته استفاده میکنند. مهم نیست این اتفاق را چگونه تفسیر میکنیم: حسرت یا یادآوری گذشته یا علاقه به داستانهای گذشته؛ به هرحال گذشته در حال رجعت است. ما هنر و سبکهای گذشته را بیشتر و بیشتر به کار میبریم تا نوعی واکنش عاطفی را در مردم برانگیزانیم.



> جالب اینجا است که تنها سالمندان مدام به گذشته باز نمیگردند. جوانترها هم به گذشته باز میگردند، به چیزهایی که نتوانسته اند تجربه کنند.

> بله. اما آنچه نسل دیجیتال واقعاً بدان علاقمند است، تفاوتها و وجوه تمایزها است. خالکوبی را در نظر بگیرید. خالکوبی یکی از روشهایی است که به کمک آن میتوانید خودتان را متمایز کنید؛ چرا که متعلق به شما است و نه هیچ کس دیگر.
فناوری برتر یعنی اینکه بگویید: "ای وای! رایانه ام از کار افتاد". حس برتر یعنی اینکه گوسفندی بیاید و دفتر مشق شما را بخورد! فناوری برتر یعنی یک اردوگاه رایانه ای؛ و حس برتر یعنی یک لیگ کوچک بیسبال.
بچه های دبیرستانی امروز از لحاظ سواد فناوری سرآمد همه بچه های تاریخ هستند. آنها با رایانه ها زندگی میکنند و بزرگ میشوند؛ بیشتر از آنکه والدینشان وقت خود را با تلویزیون سپری میکردند. آنها رایانه را به خوبی میشناسند و کار با آن را بلدند. من مطمئن نیستم که آنها بتوانند دنیایی بدون رایانه را تصور کنند. وسعت فناوری عمیقاً آنها را متأثر کرده است. نسل رایانه مسأله فناوری ندارد؛ فناوری همه جا ریخته است. آنچه این نسل جدید می جوید، همان تعادل "حس برتر" است. بسیاری از این بچه ها واقعاً به محیط، روابط انسانی، پیامدهای اخلاقی، انتخابها و تصمیمگیری های زندگیشان علاقمندند. اما آیا ما به عنوان والدین، معلمان یا بزرگترهای آنها ابزار و امکاناتی در اختیارشان گذاشته ایم که دنیا را بشناسند؟ آیا در دنیایی که ناامنی بیداد میکند و فناوری هر روز با شتاب بیشتری به پیش میرود، روشهای خلاق حل مسأله را به فرزندان خود می آموزیم؟
نسل رایانه نسل بزرگی است. در حال حاضر ۳۱ میلیون کودک و نوجوان ۸ تا ۱۷ ساله در آمریکا وجود دارد که بازاری به حجم سالانه ۱۲۰ میلیارد دلار را میگردانند!
رایانه ابزار ضروری ورود به قرن بیست و یکم است و این کودکان با رایانه هایشان بر نسلهای گذشته برتری دارند. آشنا بودن با فناوری و شناخت آن ـ درست همانند فطرت دوم ـ یکی از مهارتهای قرن بیست و یکم است. با این حال شعور فناورانه برای بشر امروز کافی نیست. من معتقدم اهمیت هنر در کلاس درس کمتر از اهمیت رایانه ها نیست. رایانه ها سیستم هایی بسته اند و به همین خاطر "تفکر خلاق" را به کودکان نمی آموزند. رایانه به کودکان میآموزد که تفکرشان را محدود کنند و این جایی است که هنر باید وارد عمل شود. با حس کردن اشیا، "شدنی"ها پایانی ندارد و خیال، حد و مرزی نمیشناسد. طرح یک ایده و عملی کردن آن با دست های خود، تقریباً کودکان را افسون میکند. تکرار این عمل به کودک اعتماد به نفس و بینش می بخشد. اغلب والدین برای کودکانشان رایانه میخرند، اما با هنر چه میکنند؟قوه تخیل کودکان شما به اراده شما بستگی دارد ـ
شور و شوق زندگی با شعر و هنر زنده میماند. راه حل مشکلات با خلاقیت پیدا میشود. پرسش این جاست: آیا ما کودکانمان را به ابزار مناسب تجهیز کرده ایم تا بتوانند با یکدیگر گفتگو کنند یا تنها محیط پیرامون آنها را با سرگرمی های فناوری برتر انباشته ایم؟ چرا این نسل باید بکوشد تا خود را از ترس و وحشتی که در ورزشها، فیلمها و بازیهای ویدئویی نهفته است برهاند؟ پرسش کلیدی این است.
پس از نسل رایانه، نسل "شبکه" از راه خواهد رسید. نسلی که با اینترنت بزرگ میشود و به همه دنیا دسترسی دارد. آنها یک نسل کاملاً متفاوت خواهند بود.



> شما در نوشته های قبلی خود تأثیر جهانی فناوری را با چند تناقض نما (پارادوکس) توضیح داده اید که بسیاری از آنها از یک تناقض بنیادین نشأت میگیرند: هرچه اقتصاد جهانی بزرگتر میشود، بازیگران کوچک آن قدرتمندتر میشوند. آیا از زمان آن نوشته تاکنون اوضاع عوض شده است؟

> نه. این روند قدرت یافته است. کشورهای زیادی وجود دارند. کشورها رو به تجزیه اند. پیامد این روند کشورهای کوچکتر و قدرتمندتر است و هرچه پیش میرویم، بر تعداد آنها افزوده میشود.



> در عین حال ملتها باید بکوشند به منظور فعالیت در یک زمینه جهانی، به سطح جدیدی از همکاری و ارتباط با یکدیگر برسند.

> دقیقاً.



پس به نظر میرسد مفهوم تمامیت ارضی در حال تغییر است.

> همه مسائل رنگ اقتصادی به خود گرفته است. مسائل اقتصادی حتی مسائل سیاسی را هم تحت الشعاع قرار میدهد. روابط ملتها بیشتر بر محور مسائل اقتصادی است تا امور سیاسی. واقعاً دنیا در حال حاضر بیشتر با اقتصاد اداره میشود تا با سیاست.



> با این اوصاف، آیا شما پایان مفهوم دولت ـ ملت را پیش بینی میکنید؟

> نه. شگفت اینکه کشورها برحسب معنای فرهنگی و نمادهای خود قویتر میشوند. با کمرنگ شدن مرزها، این شرکتها، کارآفرینان و بازیگران عرصه کسب وکار هستند که اقتصاد جهانی را میسازند ـ دولتمردان ارزش افزوده نمی آفرینند، آنها تجارت نمیکنند. بنابراین به موازات آنکه وابستگی ملتها از لحاظ اقتصادی بیشتر و بیشتر میشود، احساس استحاله فرهنگی نیز در میان ملتها تشدید میشود. بنابراین ملتها بیشتر به هویت فرهنگی خودشان میچسبند.
کره مثال بسیار خوبی است. این کشور صاحب یک تاریخ مکتوب ۵۰۰۰ ساله است. کره ۵۰۰۰ سال یک کشور منزوی و تنها بود. بعد از جنگ جهانی دوم کمونیستها روی کار آمدند. امروز اقتصاد آنها با اقتصاد بسیاری از کشورهای دنیا ادغام شده است، اما آنها خیلی نگران این قضیه هستند. امروز رنسانسی در علاقه به تاریخ، فرهنگ و زبان کره به چشم میخورد. تضاد اینجا است: هرچه از لحاظ اقتصادی بیشتر به یکدیگر وابسته میشویم، وطن ما به عنوان چشمه جوشان هویت، اهمیت بیشتری مییابد ـ هویت فرهنگی، هنر و تاریخ همگی مصداق حس برتر هستند. نکته اینجاست که اهمیت اقتصادی دولت ـ ملتها رو به زوال است.
شبکه ها جایگاه اقتصادی دولت ـ ملتها را تصاحب میکنند. برخی از این شبکه ها بر پایه ملیت شکل میگیرند، مثلاً شبکه چینی های مقیم خارج، شبکه کره ای های مقیم خارج و شبکه هندی های مقیم خارج، و دیگر شبکه ها نیز بر پایه کسب وکار و شرکتها شکل می گیرند. من در کتاب "تناقض نمای جهانی" به شرکت آب ب اشاره کرده ام که به ۱۳۰۰ شرکت مستقل تجزیه شد و تعداد کارکنان اداره مرکزی آن در زوریخ از ۶۰۰۰ نفر به کمتر از ۱۵۰ نفر رسید. اما یک مثال خوب دیگر نیز برای این الگوی اقتصادی جدید وجود دارد ـ شرکتی که سال گذشته بیش از یک تریلیون دلار معامله انجام داد. من از هزاران نفر پرسیده ام، اما هیچکس آن را نمیشناسد.
سال گذشته، حجم معاملات شرکت ویزا بیش از یک تریلیون دلار بود، و از آنجا که این رقم هر سال ۲۰ درصد رشد میکند، تا سال آینده به دو تریلیون دلار خواهد رسید. اما واقعاً ماهیت ویزا چیست؟ ویزا یک شبکه است؛ شبکه ای از بانکهای محلی. پل ارتباطی من با ویزا، بانک محلی من است. دهها هزار بانک محلی با یکدیگر شبکه ای را پدید آورده اند، به طوری که هر یک از ما که با یکی از آنها در ارتباط باشد، میتواند در همه کشورهای دنیا ـ در ۱۴ میلیون نقطه کره زمین ـ تجارت کند. این یک الگوی جدید است، زیرا آنچه شاهد هستیم، نوع جدیدی از "عظمت" است؛ شبکه های عظیم و نه رایانه های مرکزی عظیم.
در گذشته، شرکتهای چندملیتی بزرگ و قدیمی، همان رایانه های مرکزی بودند. اکنون شما نمی توانید در نقش یک رایانه مرکزی عظیم باقی بمانید، بلکه ناگزیر از "خودسازماندهی" هستید. ویزا کاملاً خودسازماندهی شده است. البته بهترین الگوی خودسازماندهی، طبیعت است. طبیعت در مجموع با نهایت زیبایی کار میکند، البته تا وقتی که ما در کار آن دخالت نکنیم.



> آیا این بدان معناست که بسیاری از دولتها باید ساختار خود را بر شبکه ها استوار کنند؟

> دقیقاً. در شبکه ها هیچکس مسوول نیست. درست مثل اینترنت که در آن هیچکس مسوول نیست و از پایین به بالا خودسازماندهی شده است. شبکه چینی های مقیم خارج که در رتبه سوم اقتصاد دنیا قرار دارد و من در "کلان روندهای آسیا" به آن اشاره کرده ام، خودسازماندهی شده است. در این شبکه هیچکس مسوول نیست. اینها الگوهایی هستند که دولتمردان نباید از آنها غافل باشند. غالباً کسب وکارهای خصوصی در خط مقدم اینگونه تغییرات حرکت میکنند؛ چرا که در پی بقا هستند. اما تحولات تدریجی فایده ندارد، حالا چه در کسب وکار و چه در دولت. دولتمردان نخواهند گذاشت شما تحولات عمده و چشمگیری ایجاد کنید. شما برای ایجاد تحول در هر زمینه نیازمند شالوده شکنیهای برجسته و بنیادین هستید، چه بحث بر سر یک شرکت باشد، چه یک شهر و چه یک کشور.



> آیا به خاطر تغییر جهت قدرت، که ساخته و پرداخته فناوری و ساختارهای شبکه ای است، مردمسالاری به یک عامل بحران زا تبدیل نمیشود؟

> به هیچ وجه. مردمسالاری در همه جای این دنیای پهناور ریشه دوانده است. این روند آغاز شده و همچنان ادامه دارد. مردمسالاری یک فرایند است، نه نتیجه. مردمسالاری حدومرزی ندارد، یک فرایند پیوسته است.



> به نظر شما چالشهای عمده پیش روی دولتها کدامند؟

> مشکل اصلی این است که چگونگی برون رفت از وضعیت امروز را بیاموزیم و بگذاریم مردم خودشان آینده را بیافرینند. ملاحظه میکنید که ژاپن با این مشکل دست به گریبان است و نمیتواند خود را از وضعیت کنونی نجات دهد. در ژاپن نوعی سرمایه سالاری دولتی به چشم میخورد که آمیزه ای از دولت و شرکتهای بزرگ است. البته این سیستم تا همین اواخر جواب میداده است. اما در اقتصاد جهانی رقابتی امروز، این سیستم جواب معکوس میدهد. دولت باید از دنیای تجارت خارج شود. دولت ژاپن باید تجارت را رها کند و اجازه دهد که تصمیمهای اشخاص و شرکتها ـ که بازار را تشکیل میدهند ـ پیشران اقتصاد باشد، نه ائتلاف شرکتها و دولت. این کار برای آنها بسیار دشوار است. بنابراین وظیفه کنونی دولتها این است که یاد بگیرند چگونه از این وضعیت بیرون بروند.



> موضوع دیگری که به نظر میآید رفته رفته اهمیت مییابد، غالباً اینگونه تعبیر می شود: "اغنیا" و "فقیران" اطلاعاتی. آیا این کوته اندیشی نیست؟

> بهای رایانه ها رو به کاهش است. رایانه های ما بسیار ابتدایی هستند. آنها باید به "صدا" حساس شوند. به این ترتیب شما خواهید توانست با رایانه تان صحبت کنید.
چند سال پیش در ایالت فقیر چیاپاس در جنوب مکزیک تعدادی از لومپنهای سرخپوست سر به شورش گذاشتند و از آنجا که به اینترنت دسترسی داشتند، تنها در عرض چند ساعت همه مردم دنیا از موضوع باخبر شدند و چون خبر به گوش خبرگزاریها رسید و به خاطر گزارشهایی که متعاقباً نوشته شد، دولت مکزیک مجبور شد پاسخگو باشد. همینطور زمانی که سربازان روسی به چچن حمله کردند، در عرض چند دقیقه همه مردم دنیا با خبر شدند. دقت کنید، هر دوی این مناطق بسیار فقیرند. نه چچن و نه چیاپاس، هیچکدام سرزمینهای ثروتمندی نیستند.
بنابراین تعبیر اغنیا و فقیران اطلاعاتی، تعبیری است که بدون تفکر عمیق باب شده است. درست مثل اینکه میگویند ثروتمندان ثروتمندتر و فقرا فقیرتر میشوند. این هم سخنی است که مردم بدون ذره ای تفکر و تأمل همیشه بر زبان میرانند. در اقتصاد باز و آزاد، بعضیها روزبه روز ثروتمندتر میشوند، چرا که امکانات و استعدادهای بسیاری در اختیار دارند و آزاد هستند که هرچه میخواهند انجام دهند. خوشبختانه وضع زندگی مردم به ویژه در آسیا نسبت به گذشته بهتر شده است. وقتی همه آزاد هستند که هرچه میخواهند انجام دهند، بدانید آنها که بااستعدادترند، همواره یک گام از دیگران جلوتر خواهند بود. ما باید بیان آزادی و عدالت یکی را انتخاب کنیم. ما تجربه کرده ایم که عدالت، به این معنا که در صدد تقسیم عایداتمان باشیم و بکوشیم سهم همه یکسان باشد، نتیجه مطلوبی در پی ندارد. کمونیسم، سوسیالیسم و مانند آنها را به خاطر بیاورید. پس تا زمانی که سازوکار دیگری پیدا نکنیم، ثروتمندان ثروتمندتر خواهند شد. البته نه فقط آنها، بلکه اوضاع همه مردم دنیا رو به بهبود است!
به هرحال، تناقضهای بسیاری وجود دارد. ما در عصر تناقضها زندگی میکنیم. تناقض بزرگ این است که هرچند از حالا به بعد، اقتصاد جهانی در درجه اول اهمیت است، اما هنوز هیچکس دقیقاً نمیداند این نظام چگونه کار میکند.



> از بحث اصلی دور نشویم. دولتها چگونه میتوانند با درک مفهوم فناوری برتر/حس برتر زندگی را به کام شهروندان شیرین تر کنند؟

> من فکر میکنم حس برتر را باید به خدمات، خدمات، خدمات، و خدمات اختصاصی معنا کرد. این بدان معناست که مسوولان باید با مردم همچون انسان برخورد کنند، نه اینکه آنها را در فهرست مشکلات خود جای دهند. به علاوه من فکر میکنم دولتها در بسیاری حوزه ها مخل اوضاع هستند که باید کنار بروند.
البته من زیاد به این موضوع فکر نکرده ام، اما اصول کار روشن است، تعمیم آنها نباید چندان دشوار باشد. به عنوان مثال میتوان به اداره پست آمریکا اشاره کرد. آنها شعبه های خود را در سراسر کشور با حس برتر درآمیخته اند و محیط مشتری پسند و فرح بخشی پدید آورده اند. من فکر میکنم در بسیاری موارد باید به محیط ارتباطی شهروندان و مسوولان بیشتر توجه کنیم. اینگونه محیطها باید خوشایندتر باشند. شخصی سازی خدمات را هم نباید از یاد ببریم.



> اجازه دهید راجع به این موضوع بیشتر صحبت کنیم. به نظر میآید مسوولان به دنبال این هستند که صفحات اینترنت، پست الکترونیکی، باجه های اطلاعاتی و مانند آنها را جایگزین تماس مستقیم با مردم کنند. با توجه به آنچه شما گفتید، بخشی از حس برتر "مردمی کردن" است. به بیان دیگر، شاید آنچه که آنها باید بیشتر به دنبال آن باشند، تماسهای انسانی بیشتر است!

> این موضوع واقعاً مهم است و باید بدان توجه شود. چرا که رایانه ها باعث میشوند تماسهای انسانی کمتر شود. به ذهنم میرسد که اداره مالیات و سایر نهادهای دولتی باید ادارات و شعبه های سهل الوصول و دوستانه تری داشته باشند تا مردم بتوانند از مجرای یک رابطه دوستانه به آنها مراجعه کنند و مشورت و راهنمایی بگیرند.



> شاید به نظر بیاید یکی از کاربردهای کلیدی رایانه ها باید تسهیل تماسهای انسانی شهروندان و مسوولان باشد. این مسیری است که اکنون سازمان تأمین اجتماعی آمریکا در آن گام برمیدارد. به عنوان مثال، اگر شما شبکه ای داشته باشید که به مردم اجازه دهد وارد ادارات شوند، کافی است روبروی رایانه بنشینید تا اطلاعات وی را مطالعه کنید. یکی از نقشهای کلیدی شبکه های رایانه ای دسترسی فوری به اطلاعات به عنوان پشتوانه ای برای تماسهای انسانی است.

> در اغلب هتلهای درجه یک، وقتی شما خدمتکار را صدا میکنید، تلفن زنگ میزند و کسی پشت خط میگوید: "جناب آقای فلانی، بفرمایید". آنها یک صفحه رایانه ای در اختیار دارند که از طریق آن میفهمند چه کسی خدمتکار را صدا زده است. این یعنی شخصی سازی خدمات با استفاده از نام شما.



> پس حس برتر در مورد مسوولان دقیقاً به شخصی سازی تعبیر میشود.

> بله، همینطور است.



> و تماسهای آسانتر و راحتتر...

> دقیقاً.



> بنابراین مضمون نهفته در همه اینها، در واقع هماهنگ کردن فناوری با نیازهای انسانی است.

> بله. در دنیای نوین امروز، همه تغییرات اجتماعی نشأت گرفته از تغییرات فناورانه است. معیار ارزیابی موفقیت و بقا در هزاره نوین، توانایی ما در درک ارتباط و برهمکنش اصول بشری و نیاز عاطفی به حس برتر و واقعیتهایی است که پیشران آنها فناوری برتر است. فناوری به طور همزمان به ما انسانها پیام میدهد که حضور ما اهمیت کمتر و در بعضی مواقع اهمیت بیشتری دارد. موفقیت ما در کسب وکار، دولت و ارتباطات بسته به این خواهد بود که بتوانیم نیاز انسانی به حس برتر را در دنیای فناوریهای برتر به رسمیت بشناسیم. من فکر میکنم ما باید یاد بگیریم که میان پیشرفتهای فوق العاده و مادی فناوری و نیازهای معنوی فطرت انسانیمان تعادل برقرار کنیم.


منبع:
ایران، تهران، موسسه مطالعات راهبردی آینده