سفری به دنیای آینده- قسمت اول

عقیل ملکی فر، وحید وحیدی مطلق

تهران، ۲۵ مهر ۱۳۸۳
 

 




 

امام امیرالمومنین (ع): همه آینده‌ها نزدیک است.

غررالحکم، ۶۰/۲۴

 

اشاره:

انقلاب جهانی تکنولوژی با تغییرات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فردی در سراسر جهان همراه است. همچون انقلابهای کشاورزی و صنعتی در گذشته، این انقلاب تکنولوژی نیز از پتانسیل دگرگون سازی کیفیت زندگی و طول عمر، متحول سازی کار و صنعت، تغییر و تبدیل ثروت، جابجایی قدرت درسطح ملتها و دردرون ملتها، و افزایش تنش و تعارض برخورداراست. پیامدهای انقلاب یاد شده بر سلامتی بشر شاید شگفت آورترین آنها باشد. چرا که خط شکنی های علمی کیفیت و طول زندگی انسان را به مراتب بهتر خواهد کرد. بیوتکنولوژی نیز ما را قادر خواهد ساخت ارگانیزم های زنده از جمله خودمان را شناسایی نموده، چگونگی فعالیتشان را درک کنیم. آنها را دستکاری کرده، بهبود بخشیده و تحت کنترل در آوریم. تکنولوژی اطلاعات امروزه به ویژه در کشورهای توسعه یافته تحولات انقلابی برای زندگی ما به ارمغان آورده و خود عامل توان آفرین عمده ای برای سایر روندها به شمار می رود. تکنولوژی مواد، تولید محصولات، قطعات و سیستم های ارزان تر، هوشمند تر، چند منظوره، سازگار با محیط زیست، ماندگارتر، و سفارشی تر را میسر خواهد ساخت. علاوه بر این مواد هوشمند، ساخت و تولید چالاک و نانو تکنولوژی شیوه تولید وسایل را متحول ساخته و توانمندی های آنها را بهبود می بخشد. انقلاب تکنولوژی از حیث اثرات جهانی اش یکسان عمل نخواهد کرد و بسته به میزان استقبال از آن، سرمایه گذاری و مسائل متعددی همچون بیو اخلاق، حریم خصوصی، نابرابری اقتصادی، تهاجم فرهنگی، و واکنش های اجتماعی نقش های متفاوتی ایفا خواهد نمود. اما راه بازگشتی وجود ندارد، چون برخی جوامع فرصت را غنیمت شمرده از انقلاب یاد شده سود برده و پدیده جهانی شدن محیط زندگی همه جوامع را دستخوش تغییر خواهد کرد. آنچه در زیر می خوانید پیشگفتار نسخه فارسی کتاب انقلاب جهانی تکنولوژی است.


علاقه مندان به تهیه نسخه فارسی کتاب می توانند به آدرس زیر مراجعه کنند:

http://www.fara.ir/index.php?target=bekhan&function=viewBook(1100373)

 

علاقه مندان به مطالعه نسخه انگلیسی کتاب می توانند به آدرس زیر مراجعه کنند:

http://www.rand.org/publications/MR/MR1307/

 



مردم معتقدند که سفر‌های "مکانی" غم‌ها را دور می‌کند و خستگی‌ها را می‌کاهد، اما سفر‌های "زمانی" چطور؟ وقتی همراه با انبوه تاریخ‌نگاران پا به دنیای گذشته می‌گذاریم با وقایعی روبرو می‌شویم که گاهی ما را شاد می‌کنند و گاهی غمگین؛ اما هرگز نمی‌توانیم آنها را تغییرداده یا جرح و تعدیل کنیم. به‌عکس، زمانی که با معدود آینده‌پژوهان به دنیای آینده سفر می‌کنیم درست مثل این است که از خوابی سنگین اما پر از رویا بیدار می‌شویم؛ رویا‌هایی امید‌بخش و نیروزا و رویا‌هایی نگران‌کننده و دلهره‌زا. اگر بتوانیم به این رویاها اعتماد کنیم تصویر‌هایی از آینده در ذهن ما شکل می‌گیرد که به تصمیم‌ها و اقدامات امروز ما جهت می‌دهد و به آنها معنای ویژ‌ه‌ای می‌بخشد.

کتاب انقلاب جهانی تکنولوژی به اندازه یک سفر کوتاه شما را به آینده می‌برد و با چشم‌اندازی از جهان در حدود سال ۱۴۰۰ ه‍.ش آشنا می‌کند. در این آینده‌گردی باید عینک تکنولوژی به چشم بزنید و دنیای ۱۴۰۰ را از پشت این عینک ببینید. آماده باشید که وارد دنیای آینه‌ای می‌شوید!

آلیس، قهرمان قصه کودکانه "آلیس در سرزمین عجایب"، دختری شاد بود که روزها با گربه‌های کوچکش بازی می‌کرد و هیچ دغدغه‌ای نداشت. یک روز به سرش زد که از تاقچه اتاق بالا برود و خود را در آینه‌ای که آنجا بود ببیند، اما چیزهایی که در آن سوی آینه می‌دید با آنچه در این سو مشاهده می‌کرد به کلی متفاوت بود. کنجکاوی کودکانه‌اش او را برانگیخت تا وارد دنیای آینه‌ای شود. دنیایی که زنبورهایش به اندازه فیل بودند و کسی که می‌خواست جلو برود باید رو به عقب حرکت می‌کرد. دنیای آینه‌ای به معنای واقعی کلمه "باژگونه" بود و دخترک باید ماجراهای بسیاری را پشت سر می‌گذاشت تا با این دنیا خو بگیرد و بر اضطراب کودکانه‌اش غلبه کند.

انقلاب جهانی تکنولوژی، که تا سال ۲۰۱۵ م از راه خواهد رسید و گوشه‌هایی از آن در این کتاب ترسیم شده است، ما را به یک دنیای آینه‌ای می‌برد که بسیاری از جنبه‌های آن برای ما بیگانه است و ما را مضطرب می‌کند. با مطالعه این کتاب فرصت داریم پیشاپیش برای مدتی در این دنیا بگردیم، آن را لمس کنیم، با آن خو بگیریم و وقتی به دنیای واقعی باز می‌گردیم از خود بپرسیم که اگر قرار است به سمت چنین آینده (یا آینده‌هایی) برویم ، تکلیف امروز ما چیست؟ شناختی که از این طریق به‌دست می‌آید به قول وندل بل "تنها معرفت قابل اتکا و سودمند است(۱) که براساس آن می‌توانیم با آمادگی بیشتری به استقبال آینده برویم.

کتاب حاضر از منظر تکنولوژی به آینده نگاه می‌کند. نویسندگان آن معتقدند که انقلاب جهانی تکنولوژی از پیشرفت‌های تعیین‌کننده نانوتکنولوژی، بیوتکنولوژی، تکنولوژی مواد و هم‌افزایی آنها با تکنولوژی اطلاعات ناشی می‌شود. همچنین خاطرنشان می‌کنند که دو دهه آینده در استیلای بیوتکنولوژی خواهد بود. نویسندگان می‌کوشند تا خطوط کلی و اصلی پیشرفت‌ها ـ و به تعبیری "روندها"ی حاکم بر این تکنولوژی‌ها ـ و تعاملات آنها با یکدیگر را کشف کرده و تأثیرات و عواقب احتمالی این روندها را در برابر نگاه خوانندگان (به‌ویژه سیاستگذاران ارشد) قرار دهند. اگر آینده به‌گونه‌ای باشد که در این گزارش ترسیم شده است، بشریت باید منتظر رویدادهای بسیار غافلگیرکننده‌ای باشد.

 

درباره مجری این مطالعه

این مطالعه به اهتمام مرکز سیاست تکنولوژی وابسته به موسسه رند (http://www.rand.org) انجام شده است. خود این موسسه یکی از زیر مجموعه‌های پژوهشگاه ملی تحقیقات دفاعی آمریکا است که بودجه‌های آن را دولت فدرال تأمین می‌کند و از سوی وزارت دفاع، ستاد مشترک نیروهای مسلح و سازمان‌های دفاعی آمریکا پشتیبانی می‌شود. آن‌طور که وندل بل می‌نویسد، موسسه رند را ژنرال اچ.اچ آرنولد ـ معروف به پدر نیروی هوایی آمریکا ـ در سال ۱۹۴۵ م تاسیس کرده است(۲). هدف وی این بود که یک زیرساخت تفکری قوی برای نیروی هوایی کشورش به‌وجود آورد که وظیفه اصلی‌اش توسعه "تفکر منظرساز" به‌ویژه از دیدگاه تکنولوژی باشد. بل از قول شخصی به‌نام دیکسون نقل می‌کند که این موسسه در میان تمام موسسات، مراکز و سازمان‌هایی که کار فکری می‌کردند و بعدها به‌عنوان "اندیشکده" شناخته شدند به یکی از موثرترین و با نفوذترین آنها تبدیل شد.

بیشتر دستاوردهای این موسسه مثل انتخاب سیاست‌ها، استراتژی‌ها، توصیه‌ها، هشدارها، طرح‌های بلندمدت، پیش‌بینی‌ها و ایده‌های جدید، به‌نحوی از انحا متضمن تفکر آینده‌نگرانه بود. در حدود سال ۱۹۷۰ ، موسسه رند پروژه‌های غیرنظامی را نیز تا حدی به فعالیت‌های خود اضافه کرد که در حدود یک سوم فعالیت‌های آن‌را شامل می‌شد. پژوهشگران رند تکنیک‌‌هایی همچون سناریوسازی، شبیه‌سازی کامپیوتری [روندها ]، تکنیک دلفی، بودجه‌بندی طرحها، اثربخشی هزینه‌ها و تحلیل سیستم‌ها را ابداع کرده و گسترش دادند. این موسسه که آینده‌پژوهان سرشناسی در آن کار می‌کردند به منزله آموزشگاهی برای تربیت آینده‌پژوهان بود و علاوه بر آن، بذر چند اندیشکده را نیز پاشید.(۳)

بل این نکته ظریف را نیز خاطرنشان می‌کند که موسسه رند، به‌رغم نقش خلاقانه آن در گسترش آینده‌پژوهی، عمدتا" در جهان‌بینی متعصبانه خود محدود و محصور بوده است. رند مخلوق مشتریان نظامی و اطلاعاتی خویش است و نتوانسته با جهان‌بینی و پارادایم‌‌های آنها فاصله بگیرد. در نظر داشته باشیم که همین آینده‌پژوهی به سفارش شورای ملی اطلاعات آمریکا تهیه شده است.

 

آینده‌پژوهان بی‌طرف نیستند

ارزیابی بل از عملکرد موسسه رند واقعیت مهمی را آشکار می‌کند؛ تصویر‌هایی که آینده‌پژوهان از آینده می‌سازند، اصولا" نمی‌تواند ناب و مستقل از ارزشها و پارادایم‌‌های آنان باشد. بنابراین در پذیرش این تصویرها باید جانب احتیاط را نگاه داشت. حتی باید متوجه این نکته بود که بسیاری از تصویر‌های آینده، که در مراکز تفکری غرب ابداع می‌شود، ویژه "صادرات" به کشور‌های رو به توسعه‌ای است که یا از عهده آینده‌پژوهی بر نمی‌آیند و یا اهمیت آن را به منزله یک وظیفه خطیر ملی درک نکرده‌اند. این ناتوانی یا غفلت بدین معنا نیست که آنها خلا تصویرهای آینده را ـ به‌عنوان شالوده استراتژی‌ها و برنامه‌های بلندمدت خود ـ احساس نمی‌کنند. به‌عکس، آنها این خلا را به خوبی تشخیص می‌دهند اما چون نمی‌توانند آن را پر کنند، به تصویرهای وارداتی هجوم می‌برند.

اندیشکده های استکباری این نیاز حیاتی کشورهای رو به توسعه را می‌شناسند و بر پایه منافع غیر اخلاقی خود به آن پاسخ می‌دهند. دکتر روبرت یونگ، روان‌پژوه و آینده‌پژوه فقید، با لحنی هشداردهنده می‌گفت:

اکنون آینده به‌وسیله گروه کوچکی از مردم نخبه دنیا "مصادره" شده و مردم جهان [متأسفانه ]به سوی أینده‌ای می‌روند که توسط این نخبگان تعریف می‌شود. من معتقدم که نباید چشم‌بسته به سمت این آینده برویم. (۴)

دانش آینده‌پژوهی به افراد، سازمانها و ملتها اجازه می‌دهد تا سمت و سوی درست زندگی را بیابند و "حال" را به "آینده"ای پیوند بزنند که متضمن نیک‌فرجامی آنها باشد. بدون شک، بسیاری از افراد و سازمان‌هایی که از مشکل بی‌کفایتی رنج می‌برند (و غالبا" نمی‌توانند مسیر درست را بیابند) همان‌هایی هستند که گنجینه آگاهی خود را از معرفت نسبت به گذشته و حال آکنده‌اند، اما از معرفت نسبت به آینده غافل شده‌اند. وقتی این رویکرد یا رفتار در سطح ملت‌ها بروز می‌کند، عواقب آن می‌تواند بسیار دهشتناک باشد. پرفسور ای.ام.لاو، آینده‌پژوه انگلیسی که ۷۰ سال پیش نشریه "فردا: مجله‌ای برای آینده" را منتشر می‌کرد در یکی از سرمقاله‌های خود خطاب به رهبران کشورش نوشت:

من روزی را می‌بینم که کشور ما یک "وزارت آینده" داشته باشد. این وزارتخانه مفیدتر از همه دستگاههایی خواهد بود که تاکنون مثل قارچ سبز شده‌اند. اگر بپرسید که کار این دستگاه چه خواهد بود، می‌گویم: جمع‌آوری و پردازش و مقایسه اطلاعات از سراسر جهان. این وزارتخانه مثل عنکبوتی است که در لانه شبکه‌ای خود می‌نشیند، همه دانش‌های جهان را شکار می‌کند، و دست به تحلیل آینده‌نگرانه این دانشها می‌زند تا پیشرفت‌‌های بعدی آنها را کشف کند و به ما بگوید که علم و تکنولوژی به چه سمت و سو‌هایی می‌روند و چه آینده‌‌هایی را در برابر ما قرار می‌دهند.(۵)

اچ.جی.ولز که او نیز در همین مجله قلم می‌زد، همواره تأسف می‌خورد که چرا دانشگاهها به انبوهی از دپارتمان‌های تاریخ و لشکری ازتاریخ‌نگاران مجهزند، اما کسی به آینده نمی‌پردازد. با مساعی این مردان نامدار، امروزه دانش آینده‌پژوهی حداقل در میان کشور‌های توسعه‌یافته و پار‌ه‌ای از کشورهای رو به توسعه، منزلت شایسته‌ای کسب کرده و در مواردی به یک رشته معتبر دانشگاهی تبدیل شده است. (۶ )

با دستکاری در ساختار بنیادی حیات ما قادر به خلق مواد نو و اشکال نوین حیات خواهیم شد که می توانند موجب درمان بیماری ها ( یا ظهور بیماری های نو) ، ارتقای فوق العاده کیفیت محیط زیست ( یا تخریب و نابودی آن ) و تحول بنیادی زندگی انسان ها شوند. شکی نیست که این فنآوری دانش بنیان است و به ما در تغییر نرم افزار حیات کمک می کند.

شاید به نظر عجیب برسد که علی رغم کاهش اهمیت و ارزش منابع طبیعی، اخیرا همه نگاه ها متوجه بحرانی شده است که حول قیمت یکی از حیاتی ترین منابع طبیعی یعنی نفت شکل گرفته است. در پاسخ باید گفت که انقلاب صنعتی دوم فرآیندی تدریجی است که از طریق آن برخی صنایع مشخص دچار تحولات انقلابی شده اند و تعادلی نسبی بین منابع مادی و فکری در آنها ایجاد شده است، اما بخش انرژی تا حدودی در مراحل اولیه تحولات انقلابی قرار دارد. در واقع به دلائلی معین صنعت انرژی هنوز در فضای انقلاب صنعتی اول دست و پا می زند.

اما رسیدن به زمانی که بتوان به کمک فکر و دانایی جایگزینی بهتر و مناسب برای نفت پیدا کرد آنچنان دور از تصور نیست. به عنوان مثال، با نوآوری های مناسب می توان نهایتا برای سوخت خودروهای آینده به جای بنزین از الکتریسیته استفاده کرد. علاوه براین، تولید برق از طریق روش های نوین و بی نیاز از مصرف منابع تجدید ناپذیر کماکان پیشرفت خواهد کرد. در این زمینه ایده های مختلفی از راکتور بریدر گرفته تا انرژی خورشیدی و گرما زمینی وجود دارند. واقعا جای شگفتی است که چرا صنعت انرژی تا این حد برای ورود به عصر انقلاب صنعتی دوم از خود مقاومت نشان می دهد.

مهم ترین رویداد سیاسی پس از جنگ جهانی دوم، یعنی فروپاشی کمونیسم، در واقع یکی از محصولات جانبی انقلاب صنعتی دوم است. حقیفت انکار ناپذیر و نوید بخش درباره طبعیت انسان این است که خلاقیت و نوآوری با استبداد و زورگوئی میانه ای ندارد. تبادل آزاد اطلاعات و ایده ها برای تولید علم ودانش ضرورتی اساسی به شمار می رود. جامعه ای که به خاطر ترس از اشاعه اطلاعات و دانش کنترل نشده، دسترسی به دستگاه فتوکپی و ماشین تحریر را محدود می کرد، باید در عصر ارتباطات از فنآوری های مختلفی همچون رایانه، دستگاه نمابر، پست الکترونیک، اینترنت، پایگاه های داده آنلاین، گروه ها و ملت های مجازی و دیگر اشکال فنآوری اطلاعات و ارتباطات به مراتب بیشتر هراس داشته باشد.

در جوامع استبدادی یک تناقض بنیادین وجود دارد. اگر آنها اجازه دهند که مهندسان و متخصصان در همه رشته های علمی به سیستم ها و زیرساخت های قدرتمند فنآوری اطلاعات دسترسی داشته باشند، دروازه های سیل اطلاعات و ارتباطات را باز می کنند. اثرات این سیل چندین مرتبه بیشتر از اثر دستگاه های فتوکپی است که استفاده از آنها را در گذشته ممنوع اعلام می کردند. از سوی دیگر اگر دسترسی به فنآوری اطلاعات را محدود کنند، ناکارآمدی و عقب ماندگی آنها در جامعه جهانی اطلاعاتی بیش از پیش می شود. شوروی سابق از لحاظ عقب ماندگی اقتصادی با کشورهای جهان سوم تقریبا در یک سطح قرار داشت. شوروی سابق فقط در فضای نظامی یک ابرقدرت به شمار می رفت. همچنین با توجه دانایی محور شدن صنایع نظامی و اتکا و وابستگی هر چه بیشتر استراتژی های نظامی به دانش و سلاح های هوشمند و عدم وابستگی به ارتش های چند میلیونی، چنین نوع قدرتی هر روز بیشتر کاهش یافت.

نوآوری مستلزم چیزی بیش از خرید رایانه های مدرن و ایجاد زیر ساخت فنآوری اطلاعات و ارتباطات است. برای ارتقا خلاقیت و نوآوری باید فضای پذیرش ایده های نو، سنت شکنی، تشویق به ریسک پذیری، و توانایی شراکت و سهیم شدن در ایده ها و دانش دیگران در جامعه ایجاد شود.

از آنجا که سهم دانش در ثروت آفرینی به سمت صد در صد میل می کند، باید دید که چگونه می توان نوآوری را ارتقا داد. منظور از نوآوری دانشی است که ارزش اقتصادی دارد. واضح است که کتابخانه ها نقش مهمی را ایفاء می کنند. کتابخانه در واقع مخزن دانش جامعه است. در خلال قرون گذشته اصلی ترین رسانه ذخیره دانش کتاب ها بودند. دردهه های اخیر رسانه های مکمل دیگری همچون فیلم، صدا و پایگاه های الکترونیک به کتاب ها اضافه شدند. اکثر کتابخانه ها به خوبی با این نوآوری ها تطبیق یافته اند و امروزه اطلاعات و دانش بشر را به اشکال مختلف ارائه می دهند.

عصر دانش در واقع نتیجه انباشته شدن تدریجی پیشرفت های عصر اتوماسیون است که دویست و پنچاه سال پیش همزمان با ظهور صنعت نساجی انگلستان آغاز شد. هزاران ماشین و ابزار آلاتی که به تدریج و پس از انقلاب صنعتی اول ظهور کردند، موجب تغییر ماهیت کار شدند. در واقع پله های پایین تر در نردبان مهارت ها توسط انواع و اقسام ماشین آلات اشغال شدند و از سوی دیگر پله های بالاتر و جدیدی به نردبان مهارت ها اضافه شدند.

شاید مهم ترین ویژگی عصر دانش تمرکززدائی از قدرت باشد. امروزه دانش صرفا موجب افزایش ثروت یا قدرت نمی شود بلکه دانش خود ثروت و قدرت است. هر چه توانایی ما در دانش اندوزی بیشتر شود، بهتر از گذشته می توانیم سرنوشت فردی خود را رقم بزنیم.

 


منبع:

http://www.kurzweilAI.net

عصر دانش- قسمت اول

پیش به سوی انقلاب صنعتی دوم



نوشته : ری کورزویل
ترجمه: وحید وحیدی مطلق


تهران، ۲۱ دی ۱۳۸۳

 


ویژگی های انقلاب صنعتی دو قرن گذشته، که ما آن را تحت عنوان انقلاب صنعتی اول می شناسیم، استفاده از ماشین ها و ابزار آلاتی بود که توانمندی های فیزیکی انسان ها را گسترش داده و تقویت می کردند. به کمک این ماشین های جدید توانستیم کارهایی با اشیاء و مواد بکنیم که خارج از توان عضلات و ماهیچه های ما بود. همچنین کارهای خود را با سرعتی انجام دادیم که پیش از آن میسر نبود. در نتیجه در خلال این دوران جهان به معنی واقعه کلمه تشنه مواد خام و نیروی کارگر بود. اصل مائو مبنی بر اینکه " قدرت از لوله تفنگ بیرون می آید"، زمانی که وی آن را بیان کرد، درست بود. در واقع از طریق اعمال زور افراد می توانستند منابع طبیعی را تحت کنترل در آورده و مردم را به کار وادارند. اگر چه چنین طرز فکری موجب ظهور شاد ترین یا بهره ورترین کارگران نشد، اما به اندازه کافی خوب عمل می کرد.

انقلاب صنعتی دوم، که اکنون درحال پیشرفت است، برپایه ماشین هایی استوار است که توانمندی های ذهنی انسان ها را گسترش داده و تقویت می کنند. یکی از ویژگی های چشمگیرفنآوری جدید این است که تقریبا از منابع طبیعی هیچ استفاده ای نمی کند. مثلا برای ساخت تراشه های سیلیکونی رایانه ها از مقادیر بسیار ناچیز شن و دیگر مواد تقریبا بی ارزش استفاده می شود. همچنین این تراشه ها از مقادیر بسیار اندک نیروی برق استفاده می کنند. هر چه الکترونیک، رایانه و دیگر اشکال فنآوری همچون زیست مهندسی کوچک تر و کوچک تر می شوند، سهم مواد خام یا منابع طبیعی در ارزش نهایی آنها کمتر می شود. در واقع هنگام نوشتن یک نرم افزار عملا از هیچ منبع طبیعی استفاده نمی شود. ارزش این فنآوری ها اساسا به خاطر دانشی است که برای طراحی سخت افزار و نرم افزار و نیز برای پیشرفت مستمر این طراحی ها به کار می رود.

امروزه حتی در ساخت وتولید، محتوای دانش برمنابع طبیعی یا نیروی کار غالب است. کافیست که از کارخانه های پیشرفته و مدرن بازدید کنید و ببینید که روباتهای برنامه ریزی شده و دیگر نرم افزارها چگونه دانش را به ستون اصلی تولید ثروت تبدیل کرده اند. اهمیت رو به کاهش منابع طبیعی برای کشوری مانند ژاپن، که از این لحاظ فقیر محسوب می شود اما از لحاظ دانش و تخصص غنی به شمار می رود، موجب شکوفایی و پیشرفت آن شده است. انقلاب صنعتی اول تقاضا برای منابع طبیعی و نیز ارزش آنها را افزایش داد اما انقلاب صنعتی دوم دقیقا برعکس عمل می کند.

در مورد نرم افزارهای رایانه ای کاملا آشکار است که ما به خاطر دانش بکار رفته در طراحی آنها پول می پردازیم و نه به خاطر مواد خامی که یک دیسکت یا لوح فشرده با آنها ساخته شده اند. آنچه که شاید کمتر بدیهی باشد این است که همین الگوی اقتصادی درباره سخت افزار نیز صادق است. هزینه ساخت یک تراشه پیشرفته به طور کلی بیشتر از هزینه ساخت یک فلاپی دیسک نیست. شبیه برنامه های نرم افزاری، هزینه اصلی ساخت یک تراشه نه به خاطر مواد خام آن و نه به خاطر نیروی کارگر است بلکه به خاطر دانش به کاررفته برای طراحی آن است.

بر طبق برآوردها سهم مواد خام در ارزش نهایی یک تراشه رایانه ای کمتر از دو درصد است که تقریبا مساوی سهم موادخام در ارزش نهایی یک نرم افزار می باشد. همچنین سهم مواد خام در ارزش نهایی یک رایانه کمتر از پنج درصد است. هر چقدررایانه ها قدرتمند تر شوند، سهم مواد خام در ارزش نهایی آنها کاهش یافته و به سمت صفر میل خواهد کرد.

جالب است بدانید که همین روند تصاعدی معکوس درباره دیگر محصولات نیز صادق است. مثلا مواد خام تقریبا ۲۰ درصد ارزش آلات موسیقی را تشکیل می دهند، در حالیکه این رقم ده سال پیش تقریبا ۶۰ درصد بود. هر چه فنآوری الکترونیک دیجیتال بیشتر جایگزین فنآوری سنتی آکوستیک می شود، این روند سرعت بیشتری می گیرد. کافیست به یک ابزار موسیقی الکترونیک نگاهی بیندازید تا متوجه شوید که دست کم ۹۰ درصد ارزش آن به خاطر محتوای دانش آن می باشد.

همچنین بر طبق برآورد ها هزینه مواد خام کمتر از ۴۰ درصد کل هزینه ساخت خودرو می باشد. این روند رو به کاهش نیز به دلیل کاربرد بیشتر رایانه ها و الکترونیک و جایگزینی مواد ارزان و نسبتا پیچیده همچون پلاستیک با فنآوری برتر به جای مواد گران قیمت و نسبتا ساده همچون فولاد همچنان ادامه خواهد یافت.

حتی محتوای دانش محصولات بسیار عادی مانند میز و صندلی به دلیل کاربرد مواد نو و روش های ساخت و تولید خودکار، که کمترین استفاده را از نیروی کارگر می کنند، به سرعت رو به افزایش است. در واقع ارزش محصولات تولید شده به خاطر طراحی و نرم افزاری است که فرآیند ساخت و تولید خودکار را کنترل می کنند. طراحی و نرم افزار هر دو به نوعی دانش هستند.

روند چشمگیر حرکت به سمت دانش به عنوان ستون اصلی تولید ثروت، همه کالاها را تحت الشعاع خود قرار می دهد. به زودی قادر خواهیم شد که بدون نیاز به خاک و زمین محصولات کشاورزی را در حجم انبوه تولید کنیم. به عبارت دیگر در کارخانه های آینده می توان " هر چیزی" را در حجم انبوه رشد و پرورش داد. به کمک زیست مهندسی، سبزیجات، غلات، و میوه های اصلاح شده ژنتیکی خلق می شوند که در آبی مملو از مواد معدنی ریشه دارند. فرآیند کاشت و برداشت نیز کاملا بی نیاز از حضور انسان خواهد بود. از این رو ارزش چنین محصولاتی فقط به خاطر نقشه های ژنتیکی آنها، برنامه های کنترل کاشت و برداشت و نهایتا انرژی است. دو مورد نخست آشکارا دانش بنیان هستند و درباره مورد آخر نیز در سطرهای بعد بیشتر توضیح می دهیم.

فلسفه فناوری - قسمت سوم

تردیدهای اخلاقی فنآوری

دانستن به خودی خود خوب است ( حتی دانستن اینکه چطور در انسانی درد ایجاد کنیم شاید مفید باشد چرا که به کمک این دانش می توان از اعمال درد اجتناب کرد). اما شیوه ها و ابزار های مختلفی برای دانستن وجود دارد و برخی از این ها غیر اخلاقی هستند؛ مثلا شکنجه کردن یا کشتن افراد برای بهتر فهمیدن ترس. بنابراین تحقیقات علمی تا حدودی در گیر اخلاقیات می شوند. هنگام عمل، وجود چند خط قرمز نسبتا آشکار برای مطرح نشدن چنین موضوعاتی معمولا کافی هستند. البته حوزه های مبهمی نیز وجود دارند که می توان دامنه آنها را محدود کرد. به عنوان مثال، هنگام تحقیقات علمی راجع به ترس، شکنجه ملایم عیبی ندارد به شرط اینکه با رضایت آزادانه سوژه مورد مطالعه انجام شده و بتوان با ایمنی پیش بینی کرد که چنین کاری ضربه تکان دهنده به او وارد نمی کند. خلاصه اینکه علم محض صرفا نیازمند یک کنترل اخلاقی خارجی ملایم می باشد. در واقع، در تحقیقات علمی یک آئین نامه اخلاقی شامل مواردی همچون صداقت، مسوولیت پذیری و کار سخت تهیه شده است که می تواند الهام بخش دیگر فعالیت های انسان باشد.

اما در قلمرو فنآوری وضع به گونه دیگری است. در اینجا نه تنها برخی از ابزارها و شیوه های دانستن احتمالا ناپاک هستند، بلکه کل فرآیند فنآورانه شاید به خاطر هدف گیری مطلق مقاصد شرورانه، غیر اخلاقی باشد. به عنوان مثال، انجام تحقیقات درباره راه های برگ زدائی شیمیایی جنگل ها، سمی کردن ذخائر آب شرب، معلول کردن غیر نظامیان، شیره مالیدن سر مشتریان و رای دهندگان، و موارد مشابه کاری شرورانه است زیرا دانشی که از این تحقیقات حاصل می شود احتمالا برای مقاصد شرورانه به کار رفته و بعید است که در خدمت مقاصد خیرخواهانه قرار گیرد. در اینجا بحث کاربرد اتفاقی و غیر منتظره یک قطعه دانش خنثی در راستای اهداف شرورانه مانند سوء استفاده از یک چاقو مطرح نیست، بلکه باید اذعان کرد که فن انجام کار شروانه به خودی خود شر محسوب می شود. اقلام ارزشمند انگشت شماری که شاید چنین فنآوری هائی تولید کنند آنقدر کم هستند که نمی توانند بروندادهای منفی را جبران کنند. مثلا اگر می توانید یک کاربرد خیرخواهانه برای زرادخانه های تسلیحات شیمیائی یا روش های طراحی و سازماندهی عقلانی یک تشکیلات اردوگاه مرگ مثال بزنید.

در نتیجه فنآوری می تواند یک برکت باشد یا یک نکبت. اعتقاد به اینکه فنآوری، اگر نه در کوتاه مدت پس در درازمدت، همیشه یک برکت می باشد، اصلی است که تعدادی از فیلسوفان هوادار پیشرفت از آغاز دوره مدرن آن را موعظه کرده اند. دیگر فیلسوفان در عوض ادعا کردند که فنآوری نکبت است. اما دلائل آنها برای ضدیت با فنآوری نادرست بود زیرا با پیشرفت اجتماعی و گسترش فرهنگ مخالف بودند. تنها اخیرا اکثر ما فیلسوفان دریافته ایم که فنآوری به خودی خود می تواند شر باشد و بنابراین باید آن راچک کرد. ما آموخته ایم که اگرچه فنآوری در برخی حوزه ها ( مثلا رشد تولید ناخالص ملی) موجب پیشرفت شتابان می شود، اما در دیگر حوزه ها ( مثلا کیفیت زندگی) موجب انحطاط شتابان شده و حتی موجودیت بیوسفر زمین را تهدید می کند.

التبه باید اذعان کرد که پرهیز از شرارت های فنآوری میسر است. به استثنای موارد اثرات جانبی سوء و غیر منتظره، فنآوری می تواند به جای نیمه مقدس و نیمه شیطانی بودن، کاملا خیر باشد. این مسوولیت متوجه سیاست گذاران است تا از پژوهشگران فنآوری بخواهند اقلام فنآورانه خیر خواهانه تولید کنند. همچنین کارشناس فنآوری مختار است که از دستورات سیاستگذاران برای تولید فنآوری شرورانه تمرد کند. در هر حال، فنآوری به خاطر ماهیتی که دارد به یک سو تعهد اخلاقی داشته و نیازمند برخی مهارهای اخلاقی است.

اخلاقیات فنآوری

هر فعالیت انسان توسط آئین نامه ای رفتاری که بخشی حقوقی و بخشی اخلاقی است، صریحا کنترل شده یا قابل نقد است . بویژه فرآیند فنآورانه معمولا توسط عبارت های معروف زیر هدایت ( یا سوء هدایت) می شود:

1- انسان جدا از طبیعت و ارزشمند تر از آن است.

2- انسان از حق ( یا حتی وظیفه) تسخیر طبیعت برای ارضای منافع ( شخصی یا اجتماعی) خود برخوردار است.

3- کار نهائی فنآوری، بهره برداری کامل از منابع طبیعی و انسانی ( برای افزایش نامحدود تولید ناخالص ملی) با کمترین هزینه و بدون توجه به هیچ چیز دیگر است.

4- کارشناسان فنآوری و تکنسین ها از لحاظ اخلاقی مسوولیتی ندارند. آنها صرفا باید وظایف خود را انجام دهند بی آنکه محذورات اخلاقی یا زیبائی شناختی تمرکزشان را بر هم زند. توجه به این محذورات صرفا در حوزه مسوولیت سیاست گذران فنآوری است.

عبارت های فوق الذکر هسته اصلی اخلاقیات فنآوری را شکل می دهند که تا کنون در همه جوامع صنعتی، صرف نظر از نوع سازمان اجتماعی، رواج داشته اند. قطعا خود فنآوری چنین باورهایی را توجیه نمی کنند، بلکه آنها بهره برداری نامحدود از منابع طبیعی و اجتماعی را توجیه می کنند. علاوه براین، چنین باورهایی درون حوزه علم و فنآوری تکامل نیافته اند بلکه خاستگاه آنها مذاهب، ایدئولوژی ها، و مکاتب فلسفی می باشد.

در سال های اخیر ما اعتقاد خود را به باورهای مذکور از دست داده یا حتی همه آنها را یکجا رد کرده ایم زیرا دریافته ایم که از نیمه تاریک فنآوری چشم می پوشند. البته هنوز یک آئین نامه اخلاقی جایگزین پیشنهاد نداده ایم. اما اکنون زمان آن رسیده است که بکوشیم مجموعه ای از اخلاقیات فنآوری جایگزین بسازیم؛ اخلاقیاتی با مطلوب های متفاوت و بر مبنای دانش عمیق تر ما درباره طبیعت و جامعه. متاسفانه در آغاز قرن هفدهم و هنگامی که آئین نامه اخلاقی قدیمی نوشته می شد، اجداد ما از چنین دانشی بهره مند نبودند. اگر واقعا دوست داریم که فنآوری مدرن را حفظ کرده و مولفه های شرورانه آن و اثرات سوء جانبی آن را کمینه کنیم، باید یک آئین نامه اخلاقی برای فنآوری طراحی و اجرا کنیم هر فرآیند فنآورانه و نتایج آن را در سطوح فردی و اجتماعی پوشش دهد. چنین آئین نامه ای باید شامل دو لایه متمایز باشد. نخست یک آئین نامه اخلاقی فردی را کارشناس فنآوری در مقام کارشناس فنآوری. این آئین نامه باید شامل اخلاقیات علم یعنی مجموعه هنجارهای اخلاقی برای تضمین جست و جوی حقیقت و اشاعه آن بوده و همچنین باید مسائل اخلاقی خاصی را که کارشناس فنآوری هنگام تلاش برای کسب اهداف غیر ادارکی با آنها مواجه می شود، در بر گیرد. از طریق وضع این هنجارهای اضافی باید بر مسوولیت شخصی کارشناس فنآوری در حرفه تخصصی خود و نیز وظیفه سرباز زدن از مشارکت در هر پروژه دارای اهداف ضد اجتماعی تاکید شود. دوم اینکه این واجبات اخلاقی فردی، یا بهتر بگوئیم دستورات مستدل، باید با یک آئین نامه اخلاقی اجتماعی برای سیاستگذاری و تحقیق و توسعه فنآوری سازگار بوده، اجازه پیگیری اهداف ضد ارزشی را نداده و هر فرآیند فنآورانه را که علی رغم پیگیری اهداف ارزشمند، به تحقق دیگر مطلوب ها آسیب جدی می رساند، محدود کند. علاوه بر این، آئین نامه اخلاقی اجتماعی باید با الهام از نیازها و مطلوب های کل جامعه تعریف شود و نه توسط یک گروه دارای امتیاز ویژه درون جامعه. در غیر این صورت، آئین نامه مذکور ناعادلانه بوده و ضمانت اجرائی نخواهد داشت.

در صورت وجود این آئین نامه های اخلاقی، ظهور دانشمندانی که مثلا از یک سو به خاطر مشارکت در پیشرفت تحقیقات ذرات بنیادی لایق دریافت جایزه نوبل بوده و از سوی دیگر به خاطر مشارکت در طراحی سلاح های کشتار جمعی لایق محکومیت قضائی باشند، غیر ممکن یا حداقل نکوهید و زشت خواهد بود. اگر آئین نامه های اخلاقی دوگانه ، یکی برای دانشوران پاک و دیگری برای کارشناسان فنآوری ناپاک، وجود نمی داشت دیگر کسی امروزه درباره استانداردهای اخلاقی دوگانه از خود تسامح و تساهل نشان نمی داد. اگر قصد کنترل فنآوری را داریم باید یک مجموعه اخلاقیات فنآوری داشته باشیم که طیف گسترده و کاملی را از دانش ناب گرفته تا اقدام عملی به خوبی پوشش دهد.

نتیجه گیری: محوریت فنآوری

هیچ کسی انکار نمی کند که فنآوری در تمدن صنعتی نقش محوری ایفاء می کند. آنچه گاهی اوقات انکار می شود این است که فنآوری یک بخش اساسی از فرهنگ روشنفکری مدرن را تشکیل می دهد. در واقع اغلب چنین تصور می شود که فنآوری با فرهنگ بیگانه بوده یا حتی رابطه ای خصم آمیز با آن دارد. این یک اشتباه است؛ اشتباهی که به غنای فکری فرآیند فنآورانه و بویژه جنبه خلاقانه آن خیانت می کند. این اشتباه عواقب ناخوشایندی نیز در پی دارد، چراکه موجب تربیت فرهنگیان و فرهیختگانی می شود که دارای ذهنیت و ابزارهای مفهومی پیشا صنعتی بوده و هر چیزی درباره زندگی مدرن را، که از آن سر در نمی آورند، کوچک و بی اهمیت شمرده و از آن می ترسند. وقتی چنین روشنفکرانی در نهادهای دولتی یا آموزشی سنگر می گیرند، تلاش می کنند کارشناسان فنآوری را به عنوان یک عده افراد بی فرهنگ که تنها وظیفه شان فراهم سازی آسایش مادی است، در اتاق های ساده و محقر خود نگه دارند. فرهیختگان با این رفتار خود شکاف بین خرده فرهنگ های مختلف را عمیق تر کرده و فرصت مشارکت در راهبری مسیر فنآوری را در جهت منافع کلان جامعه از دست می دهند.

مانند دیگر فرهنگ ها، فرهنگ ما نیز سیستمی پیچیده و متشکل از مولفه های ناهمگون متعامل است. برخی از این مولفه ها دوران اوج خلاقیت خود را پشت سر گذاشته اند، مولفه های دیگری شکوفه کرده اند و بقیه نیز فقط جوانه زده اند. بخش هایی از علوم انسانی، ریاضیات، علم ( طبیعی و اجتماعی)، فنآوری و هنر مولفه خلاق فرهنگ ما را تشکیل می دهند. در بین آنها فنآوری مدرن یک مولفه اساسی و از همه جوان تر است. شاید به همین دلیل است که هنوز به طور کامل نقش محوری آن را در فرهنگ خود درک نکرده ایم. در واقع، فنآوری نه تنها مولفه ای منزوی و جدا نیست بلکه با دیگر شاخه های فرهنگ به شدت تعامل دارد ( در حالیکه مثلا هنر تعامل آنچنانی با ریاضیات ندارد). علاوه براین، فنآوری و علوم انسانی ( بویژه فلسفه) تنها مولفه های فرهنگ زنده هستند که با دیگر مولفه ها پیوند و تعامل قوی دارند ( شکل 2 را ببینید). بویژه اینکه فنآوری با چندین شاخه از فلسفه نظام مند مانند منطق، معرفت شناسی، متافیزیک، نظریه ارزش، و اخلاق به شدت تعامل دارد.

فنآوری نه تنها با همه بخش های زنده فرهنگ معاصر، بویژه فلسفه، تعامل دارد بلکه تا حدودی با برخی از آنها هم پوشانی دارد. بنابراین، طراحی معماری و صنعتی در محل تقاطع فنآوری و هنر قرار دارد، بخش قابل توجهی از فیزیک و شیمی به همان اندازه که علم است مهندسی نیز هست. ژنتیک کاربردی تقریبا از ژنتیک محض غیر قابل تشخیص است و حتی همانطور که اشاره شد در تقاطع فنآوری و فلسفه مقداری متافیزیک وجود دارد.



شکل 2. نمودار جریان سیستم فرهنگ معاصر. مولفه های غیر خلاق فرهنگ از شکل حذف شده - اند.

فنآوری همانند علم کالاهای فلسفی را مصرف، تولید و توزیع می کند. برخی از اینها همان چیزهایی اند که علم آنها را فعال کرده است، برخی دیگر نیز متافیزیک مختص فنآوری به شمار می روند. بنابراین به خاطر تاکید فنآوری بر مفید بودن و سودمندی، در هستی شناسی فنآوری رگه هایی از عمل گرائی مشاهده می شود و از این رو در مقایسه با معرفت شناسی لطیف تحقیقات علمی معرفت شناسی فنآوری کمی زمخت تر خواهد بود. از سوی دیگر، متافیزیک و اخلاقیات فنآوری در مقایسه با متافیزیک و اخلاقیات علم غنی تر است.

با توجه به پرمایگی مفهومی فنآوری و پیوندهای چندگانه فنآوری و دیگر مولفه های خلاق فرهنگ مدرن، فنآوری در فرهنگ معاصر نقش محوری دارد. اگر ما به سلامتی و حتی حفظ جان فرهنگ خود اهمیت می دهیم نباید یکپارچگی اندام وار فنآوری را با دیگر اجزای فرهنگ مدرن نادیده بگیریم. اگر ما می خواهیم برای چک کردن نیمه تاریک فنآوری کنترل کامل آن را در دست بگیریم نمی توانیم از ماهیت آن چشم پوشی کنیم چه رسد به اینکه از آن بیزار باشیم. بنابراین باید به توسعه همه رشته های تخصصی مرتبط با فنآوری و بویژه فلسفه فنآوری اهمیت دهیم چرا که گاهی اوقات بعضی افراد آن را با فلسفه علم اشتباه می گیرند. تاریخ، جامعه شناسی، و روان شناسی فنآوری درباره فنآوری و کارشناسان فنآوری اطلاعات زیادی به ما می دهند اما فقط در فلسفه فنآوری است که می توان بر شناخت بهتر موضوعاتی همچون روش شناسی، معرفت شناسی، متافیزیک و اخلاقیات فنآوری تمرکز کرد.

منبع:http://www.vahidthinktank.com/articles/27.htm

 

فلسفه فنآوری- قسمت دوم

معرفت شناسی فنآروی

 فنآوری و علوم محض دارای چندین فرض معرفت شناختی مشترک هستند. ما صرفا به فرضیات زیر اشاره می کنیم:

1- یک دنیای خارجی وجود دارد.

2- دنیای خارجی قابل شناخته شدن است، حتی اگر شده به صورت جزئی.

3- هر قطعه از دانش درباره دنیای خارجی را می توان بهتر کرد فقط اگر ما به این شناخت بیشتر و بهتر اهمیت داده و به آن توجه کنیم.

 فرضیات فوق به واقع گرائی معرفت شناختی تعلق دارند. البته کارشناسان کلاسیک فنآوری نه تنها یک واقع گرا بلکه معمولا یک واقع گرای سطحی بودند زیرا نمایش های واقعیت را کما بیش تصویری دقیق از آن می دانست. اما کارشناسان مدرن فنآوری اینگونه نیستند. آنها هنگام ساخت مدل های ریاضی پیچیده از اشیاء و فرآیندها یک واقع گرای منتقد باقی می مانند. این افراد می دانند که نظریه های علمی و فنآورانه تصویری دقیق نبوده و صرفا نمایه های سمبولیکی هستند که همه جزئیات ( و گاهی اوقات جوهر اصلی)  واقعیت های مرتبط را پوشش نمی دهند. آنها به خوبی می دانند که همه این نظریه ها ساده سازی بیش از حد بوده و در ضمن شامل برخی مفاهیم ( مانند میله بی جرم) هستند که در دنیای خاجی فاقد همتا می باشند.

 با این وجود یک طرز فکر عمل گرا یا ابزارگرای قوی موجب تحریف و به هم ریختگی واقع گرائی انتقادی فنآوری می شود. همان طرز فکر طبیعی که بر ذهن افراد مصمم به کسب نتایج عملی سایه افکنده است. این طرز فکر با توجه به شیوه پرداختن کارشناسان فنآوری به واقعیت و دانش مرتبط با آن کاملا آشکار است.

 در نظر کارشناس فنآوری، واقعیت، که موضوع عینی علم محض به شمار می رود، صرفا حاصل جمع  منابع اعم از طبیعی و انسانی است و دانش مبتنی بر واقعیت که هدف عمده علم می باشد، اصولا یک هدف ابزاری است. به بیان دیگر در حالیکه در نظر دانشوران، موضوع مطالعه یک هدف بنیادی - غائی است در نظر کارشناسان فنآوری موضوع مطالعه صرفا یک هدف مقطعی- ابزاری است. تعجبی ندارد که ابزار گرائی ( عمل گرائی، عملیات گرائی) برای کارشناسان فنآوری و نیز کسانی که فنآوری را با علم محض اشتباه می گیرند، اینقدر جذاب و مطلوب باشد.

 یک کارشناس فنآوری به خاطر طرز فکر عمل گرا مایل است هر بخشی از طبیعت را که یک منبع نیست و امیدی نمی رود که درآینده باشد، کنار بگذارد. به همین دلیل، وی بخش هایی از فرهنگ را، که احتمالا نمی تواند ابزار خوبی برای تحقق اهدافش باشد، کنار می گذارد. البته چنین طرز برخوردی تا زمانی صادق است که یک کارشناس فنآوری آنقدر ذهن بازی داشته باشد که هر آنچه را که قبول نمی کند دست کم تحمل کند.

 این طرز فکر عمل گرا نسبت به دانش را می توان بویژه در شیوه نگرش کارشناس فنآوری به مفهوم حقیقت مشاهده کرد. وی مفهوم سازی حقیقت را به عنوان کفایت ذهن یا فکر به اشیاء می پذیرد، اما فقط تا زمانی به داده ها، فرضیات، و نظریه های حقیقی اهمیت می دهد که چنین حقیقت هایی به پیامدهای مطلوب بیانجامند. به بیان دیگر او اغلب یک نیمه حقیقت ساده را به یک حقیقت کامل و پیچیده ترجیح می دهد.  وی مجبور است که این گونه باشد چرا که همیشه برای کسب نتایج مفید عجله دارد. همچنین، هر گونه خطا در نادیده گرفتن برخی عوامل ( یا مثلا صرف نظر کردن از ارقام اعشاری ) احتمالا تحت الشعاع اغتشاشات پیش بینی ناپذیر که شاید در سیستم واقعی رخ دهند، قرار می گیرد.  بنابراین، بر خلاف یک دانشور فیزیکدان، شیمی دان، یا زیست شناس، وی نمی تواند سیستم های خود را در برابر شوک ها محافظت کند مگر اینکه سازو کار های جذب کننده شوک در آنها تعبیه کند. به دلایل مشابه، یک کارشناس فنآوری تا زمانی که نظریه های سطحی و ساده خوب از عهده کار برمی آیند هیچگاه به سمت نظریه های عمیق و غامض نمی رود. البته اگر نظریه های پیچیده و عمیق نوید موفقیت به او بدهند به سمت آنها گرایش پیدا می کند، مگر اینکه یک شبه کارشناس فنآوری باشد. ( مثلا وی هنگام طراحی قطعات حالت جامد از نظریه کوانتوم جامدات استفاده می کند، یا برای تولید بذرهای اصلاح شده ذرت از ژنتیک بهره می جوید). خلاصه اینکه کارشناس فنآوری در مجموع مخلوطی از واقع گرائی انتقادی و عمل گرائی را به کار بسته و با توجه به نیازها و الزاماتی که دارد ترکیب این مخلوط را تغییر می دهد. شاید چنین به نظر رسد که او نخست یکی از این نگرش های معرفت شناختی و سپس دیگری را تایید می کند اما واقعیت این است که او هیچ اهمیتی به گرایش ها و وابستگی های فلسفی خود نمی دهد و فقط به فکر افزایش کارایی خودش است.

نظریه های متافیزیکی که توسط فنآوری معاصر تکامل یافته اند، به طبقه ای تعلق دارند که من آن را " فنآوری عام" می نامم. اینها نظریه های درجه بالا و البته غالبا ازلحاظ ریاضی ساده مانند نظریه اتوماتا، نظریه عام ماشین ها، نظریه شبکه، نظریه سیستم خطی، نظریه اطلاعات، نظریه کنترل، و نظریه بهینه سازی هستند. شایسته است که به دلائل زیر این نظریه های فنآورانه ( یا علمی) را نظریه های هستی شناختی نیز تلقی کنیم.

 نخست اینکه در آنها ویژگی های عام کل سیستم ها و نه نوع مشخصی از سیستم مطرح شده و مد نظر قرار می گیرد. به بیان دیگر، آنها نظریه های بین رشته ای به شمار می روند ( مثلا نظریه اتوماتا و نظریه کنترل در رشته های تخصصی مختلف کاربرد دارند). دوم اینکه نظریه های مذکور آزاد از ماده ( مستقل از هر نوع ماده) بوده و بالطبع از هر قانون فیزیکی یا شیمایی معینی مستقل هستند ( کانون تمرکز این نظریه ها به جای ترکیب و ساز و کار مشخص متوجه ساختار و رفتار است). سوم اینکه این نظریه ها تا زمانی که در یک سیستم معین به کاربرده نشوند، آزمون ناپذیرند چرا که به خودی خود هیچ پیش بینی نمی کنند ( در واقع چنین نظریه هایی فقط زمانی آزمون پذیرند که آنها را به همراه اقلامی از اطلاعات مشخص مربوط به سیستم های واقعی و معین به کار برد و بنابراین اقدام به پیش بینی آینده سیستم ها کرد).

در مجموع باید گفت که کارشناسان فنآوری چه بخواهند و چه نخواهند یک بنای مفهومی ساخته اند که در آن متافیزیک علم به همراه متافیزیک متمایز فنآوری سکنی گزیده است. اگرچه بحث درباره متافیزیک در دانشکده های فلسفه ممنوع شده است، در دانشکده های فنآوری پیشرفته، متافیزیک کماکان زنده و سر حال است.

 

جهت گیری ارزشی فنآوری

در نظر یک دانشور، همه موضوعات عینی به یک اندازه برای مطالعه ارزشمند بوده و همه آنها تهی از ارزش هستند . اما در نظر کارشناس فنآوری این گونه نیست. وی واقعیت را به منابع، مصنوعات، و مابقی افراز می کند؛ مابقی یعنی همه چیزهای بی فایده. برای او مصنوعات بیشتر از منابع و منابع بیشتر از مابقی ارزش دارند. بنابراین کیهان شناسی او عاری از ارزش نیست، بلکه شبیه هستی شناسی ارزشمدار در فرهنگ های ابتدائی و باستانی است. با ارائه یک مثال این نکته را بیشتر توضیح می دهیم.

تصور کنید P و Q دو مولفه یا ویژگی یک سیستم فنآوری معین باشند. همچنین فرض کنید که  Q درP مداخله کرده یا از آن جلوگیری می کند. اگر ( در نظر کارشناس فنآوری) P مطلوب باشد آنگاه غالبا Q یک ناخالصی نامیده می شود. در نتیجه کارشناس فنآوری   Q را یک چیز فاقد ارزش می داند که باید کمینه شده یا خنثی شود مگر اینکه وجود این ناخالصی برای کسب مولفه ثالث مطلوب R ( مثلا رسانائی، شب نمائی، یا یک رنگ مشخص) لازم باشد. بر عکس، در نظر یک دانشور، مولفه Q شاید از بعضی جهات برای مطالعه بیشتر جالب یا غیر جالب باشد، اما وی هیچگاه Q را بی ارزش تلقی نمی کند.

این جهت گیری ارزشی در دانش و اقدام فنآوری با بی طرفی ارزشی در علم محض متباین است. درست است که علم اجتماعی ارزش ها را نادیده نگرفته بلکه تلاش می کند آنها را مد نظر قرار دهد. اما در علم محض هیچ چیزی، حتی آلاینده ها، به معنی ارزشی کلمه، خالص یا ناخالص نیست. در علم محض ارزشگذاری به جای موضوع مطالعه در مورد ابزارهای پژوهش ( مثلا تکنیک های اندازه گیری) و پیامدها ( مثلا نظریه ها) اعمال می شود. به عنوان مثال، یک نظریه درباره کره ماه شاید بهتر ( درست تر) از نظریه دیگر باشد، اما خود ماه نه خوب است نه بد. در حالیکه در نظر یک دانشمند فضائی و سیاستمداری که از او حمایت می کند، این گونه نیست. به بیان دیگر، کارشناس فنآوری همه چیز را ارزشگذاری می کند، اما یک دانشور، در مقام یک دانشور، فقط فعالیت خود و پیامدهای آن را ارزشگذاری می کند. حتی رویکرد وی به ارزشگذاری، از شیوه ای عاری از ارزش تبعیت می کند.

جهت گیری ارزشی فنآوری فرصت بزرگی در اختیار فیلسوف قرار می دهد تا به جای فراهم سازی " جداول ارزشی" مقدماتی ( یا قراردادی) فرآیند ارزشگذاری را در موارد عینی و ملموس تحلیل کند .حتی وی می تواند با الهام از این جهت گیری ارزشی، نظریه های ارزشی واقع گرایانه بسازد که در آنها ارزشگذاری به عنوان یک فعالیت انسانی و بسیار عقلانی و در پرتو دانش معین پیشین و مطلوب های پیشین انجام می پذیرد. در واقع امروزه فنآوری نظریه ارزش را تحت تاثیر قرار داده است؛ نظریه مطلوبیت ( یا همان نظریه ارزش ذهنی) اگرچه در ابتدا به عنوان یک نظریه روانشناختی مطرح شد، اخیرا برای پاسخگوئی به نیازهای مدیران بیشتر توسعه یافته است. همچنین می توان نظریه ارزش ذهنی را دارای هماهنگی نزدیک تری با فنآوری دانست، یعنی ارزش را به عنوان درجه ارضای یک نیاز عینی تعریف کرد.

 اکنون بهتر است به موارد دیگر تاثیر فنآوری بر فلسفه اشاره کنیم.

 

فنآوری به عنوان منبع الهام بخش برای فلسفه تاریخ

همانطور که دیدیم، فنآوری مصرف کننده و تولید کننده ایده های فلسفی است. علاوه بر این، فنآوری الهام بخش توسعه های نوین و جالب در فلسفه اقدام، بویژه در فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق، و فلسفه تاریخ است. اجازه دهید نگاهی به آخرین مورد بیاندازیم.

امروزه تعدادی از تاریخ دانان تلاش می کنند از ریاضیات در مسائل تاریخی استفاده کنند. در اینجا بهتر است به چند نمونه از ریاضی سازی تاریخ اشاره کنیم.

1- پاکسازی داده های تاریخی ( مثلا رویدادنامه ها) به کمک آمار ریاضی

2- یافتن روندها یا شبه قوانین تاریخی در تعدادی از متغیر های اقتصادی- اجتماعی

3- ساخت مدل های ریاضی از برخی فرآیندهای تاریخی مانند گسترش و انحطاط امپراتوری ها

4-  مطالعه برخی رویدادها و فرآیندهای تاریخی در پرتو نظریه تصمیم

 رویکرد آخر، یعنی کاربرد نظریه تصمیم، که تاحدودی توسط علم مدیریت مطرح شده است، با توجه به تصمیم های طراحی شده و عمدی که زندگی همه جوامع را تحت تاثیر قرار می دهند، مشروع و قابل قبول است. تصویب قوانین مهم جدید، آغاز یک جنگ، در خواست برای اعتصاب فراگیر ملی، و ظهور یک انقلاب برنامه ریزی شده، همه مواردی از کاربرد نظریه تصمیم به شمار می روند. در واقع همه مولفه های نظریه تصمیم وجود دارند یا می توان آنها را حدس زد. این مولفه ها عبارتند از : تصمیم گیرانی که قصد دارند مطلوبیت مورد انتظار خود را بیشینه سازند، اهداف عملیاتی، مطلوبیت اهداف، ابزار یا گزینه های اقدام مد نظر تصمیم گیران، و نهایتا احتمال دست یابی به یک هدف مشخص از طریق یک ابزار مشخص.

 فلسفه تاریخ در پرتو نظریه تصمیم، یک بعد کاملا جدیدی کسب می کند، البته به شرط اینکه از آن برای رستاخیز نظریه قهرمان بزرگ تاریخ استفاده نشود، زیرا قطعا حوزه های مهمی از تاریخ نگاری مانند تاریخ گمنام، که توسط جمعیت شناسی تاریخی مطالعه می شود، جغرافیای تاریخی، و نیز تاریخ اقتصادی، فراتر از دسترس رویکرد نظریه تصمیم باقی می مانند. به هر حال، در یک جامعه فنآورانه، اقدامات عقلانی ( و البته متاسفانه اغلب شرورانه) که برپایه سیاست های به دقت طراحی شده استوار هستند، نقش مهمی ایفاء کرده و بنابراین می توان تا حدودی به کمک نظریه تصمیم آنها را بهتر درک کرد.

 

فنآوری به عنوان منبع الهام بخش برای فلسفه اخلاق و حقوق

حوزه های دیگر فلسفه اقدام که فنآوری در پرورش آنها موثر واقع می شود، عبارتند از فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق. فنآوری به این دو می آموزد که هنجارها را بر حسب دستورات مستدل یا حتی نتایج استدلال تعریف کنند. بنابراین، کارشناس فنآوری به جای صدور فرمان های کورکورانه به شکل " X را انجام بده" یا هنجارهای اخلاقی کورکورانه به شکل " تو باید X  را انجام دهی" راه دیگری را پیش می گیرد. وی دستورات مستدل را به شکل " X  را انجام بده تا به Y  برسی" ( بر پایه این دانش که انجام دادن X   موجب ظهور قطعی یا احتمالی Y  می شود) بیان می کند. از طریق بیان صریح استدلال پشتیبان یک دستور اقدام، با یک تیر سه نشان زده می شود. نخست اینکه سد بین واقعیت و هنجار شکسته می شود. دوم اینکه تصمیم گیری اخلاقی به تصمیم گیری عقلانی تبدیل می شود. و نهایتا اینکه فرد منطق هنجارها را کنار می گذارد.

 این پیشنهاد، حتی اگر امکان پذیر باشد، به ما اجازه نمی دهد که اخلاق عاری از ارزش بسازیم. چنین کاری غیر ممکن خواهد بود، زیرا تصمیم گیری اخلاقی به اندازه طراحی سیاست های فنآورانه جهت گیری ارزشی دارد. در عوض، فنآوری به ما یاد می دهد که به منظور دریافت منتقدانه و عدم پیروی کورکورانه ( از آئین نامه های اخلاقی و حقوقی) ارزش های خود را صریح و مستدل کنیم. به بیان دیگر، ترجمه بی کم و کاست یک جمله هنجاری به یک جمله اخباری عاری از ارزش، غیر ممکن است. از سوی دیگر، می توان یک هنجار را به یک جفت قانون جمله- ارزش- جمله تجزیه کرد. مثلا "X  را انجام بده" یا  " تو باید  X را انجام دهی" شاید خلاصه شده این جمله باشد که " وجود دارد یک Y  به قسمی که X  موجب ظهورY  می شود و Y  برای تو ارزشمند است" ( پس X را انجام بده) یا " وجود دارد یک Z  به قسمی که انجام ندادن X موجب ظهور Z می شود و Z برای تو ضد ارزش است" ( پس تو باید X  را انجام دهی). اگرچه دستور ( یا هنجار) فوق الذکر از لحاظ منطقی با جمله بعدی معادل نیست، اما از این بابت که اولی حالت مختصر دومی است، با یکدیگر مرتبط هستند.

 به عنوان مثال " تقلب نکن" را می توان به این صورت باز کرد: "هر تقلبی آسیبی می رساند و تو نمی خواهی هیچ آسیبی برسانی" ( پس تقلب نکن). همین هنجار را می توان به صورت دیگر نیز باز کرد: "هر تقلبی اعتبار تو را در معرض خطر قرار می دهد و تو می خواهی اعتبار خودرا به خوبی حفظ کنی." چنین ابهامی را باید ناشی از خود هنجار دانست و نه ناشی از ترجمه عقلانی آن. در هر صورت یک هنجار، وقتی درحالت اخباری فورموله می شود، به صورت پیامد مجموعه ای پیش فرض ها ظهور می یابد. حداقل یکی از این پیش فرض ها بیان کننده یک قانون و حداقل یکی دیگر از آنها یک قضاوت ارزشی است. درنتیجه هنگام پرداختن به هنجار ها فقط ضروری است که از منطق معمولی ( به جای منطق هنجارها) و نظریه ارزش استفاده کرد. به بیان دیگر، می توان علم هنجاری را بدون هنجارها  و فقط با ارزش ها دوباره ساخت.

 آنچه درباره اخلاق گفته شد درباره فلسفه حقوق نیز صدق می کند. در اینجا نیز، هنجارها به عنوان گزاره های پیچیده از هم باز شده یا به عنوان نتیجه مجموعه ای از پیش فرض ها مطرح می شوند. به عنوان مثال، " باید قاتل ها از جامعه دور نگه داشته شوند" تا حدودی از این جمله نتیجه می شود که " قاتل ها ساختار اجتماعی را به خطر می اندازند و ما برای ساختار اجتماعی ارزش قائل هستیم". این هنجار را نیز می توان از مجموعه دیگری از پیش فرض ها در حوزه ای دیگر نتیجه گرفت. مثلا، " قاتل ها افراد بیماری هستند و آزاد گذاشتن افراد بیمار در جامعه کاری ضد ارزشی است." پیش فرض ها و استدلال های رسیدن به هنجار مذکور را می توان از طریق نظام های ارزشی دیگر نیز بیان کرد. مزیت باز کردن و گسترش یک گزاره هنجاری واضح است: قانون گذار مجبور می شود مبانی استدلالی مربوط به قانون اثباتی خود را – که اغلب سنگدلانه، ناعادلانه یا حتی مبهم است- کاملا صریح و برهنه بیان کند. همچنین مفهوم گسترش گزاره هنجاری از قانون گذار دعوت می کند که فنآوری حقوقی را برپایه قوانین جامعه شناسی و روان شناسی استوار سازد.

در مجموع ما با الهام از فلسفه فنآوری می توانیم هر مجموعه از واجبات را که از سوی یک مرجع مقتدر صادر شده است با مجموعه ای از دستورات مستدل که بر پایه قوانین ( روان شناختی و جامعه شناختی) و قضاوت های ارزشی استوار هستند، جایگزین کنیم. بدین ترتیب هر چیز ضمنی یا حتی پنهان را می توان تحلیل، نقد، دوباره سازی و نظام مند کرد. از این رو، فنآوری به عنوان یک الگوی روش شناختی برای علوم هنجاری و بویژه اخلاق نقش مهمی ایفاء می کند. البته متاسفانه فنآوری تا کنون نه تنها به عنوان یک الگوی اخلاقی کاری انجام نداده بلکه خود نیازمند برخی تحدید های اخلاقی است. در بخش بعد به این موضوع می پردازیم.