همسازی با عصر اطلاعات

چکیده

در این مقاله تحولات جوامع در گذار از عصر صنعت به عصر اطلاعات بررسی میشود؛ عصری که در آن تاکید بی سابقه ای بر دانش و توانمندیهای فردی نهاده میشود. همچنین تمایز بین داده ها و اطلاعات در رایانه ها مد نظر قرار گرفته و گذار به سطوح عالیتر پردازش اطلاعات و ظهور سیستمهای شبه هوشمند پشتیبان تصمیم مطالعه میشود. درآینده پرورش سرمایه انسانی یکی از الزامات بنیادی موفقیت سازمانهای دانش بنیان خواهد بود. در چنین سازمان هایی، روشهای سنتی کنترل سلسله مراتبی کارکنان و قدرتمداری جای خود را به رهبری جمعی و گسترده ای میدهد که در آن ساختار های شبکه ای حرف اول را می زنند.

 

مقدمه: عصر تغییرات عمیق

ما در محیطی زندگی میکنیم که همه چیز در آن نسبی است و با این حال دائماً در جستجوی قطعیت هستیم. انسان زمانی احساس راحتی میکند که مطلقاً مطمئن باشد در آینده چه اتفاقی رخ خواهد داد و همچنین رویداد پیش بینی شده برخلاف تجارب موفقیت آمیز پیشین او نخواهد بود. در واقع اعتماد به نفس ما بستگی به تجارب گذشته ما دارد. بی شک هر تغییری در محیط بر تجارب ما می افزاید اما واکنش عاطفی و آنی ما ترسی عمیق از این است که نتوانیم به شکلی رضایتبخش با چنین تغییری کنار بیاییم. ما به این واقعیت که تغییر پیش شرط لازم برای کسب تجربه است فقط پس از اینکه یک دوره کوتاه مدت هراس و اضطراب را پشت سر گذاشتیم اذعان میکنیم. این رابطه متناقض نما بین نیاز عاطفی ما برای ثبات و پیش بینی پذیری وقایع از یک سو و واقعیت محیط متغیری که همه چیز در آن نسبی است و هیچ چیز کاملاً قابل پیش بینی نیست از سوی دیگر منبع ذاتی و درونی فشار روحی و روانی بر انسان است. به علاوه، میزان این فشار روحی ظاهراًًً به صورت غیرخطی همراه با نرخ تغییر افزایش مییابد. بنابراین عجیب نیست که تغییر تمرکز از جهان فیزیکی به یک جهان مجازی _ که در حال حاضر آن را تجربه میکنیم _ چالش عمدهای در برابر آسایش عاطفی ما انسان ها باشد.

رابطه متناقض نما بین نیاز عاطفی ما برای ثبات و پیش بینی پذیری وقایع از یک سو و واقعیت محیط متغیری که همه چیز در آن نسبی است و هیچ چیز کاملاً قابل پیش بینی نیست از سوی دیگر منبع ذاتی و درونی فشار روحی و روانی بر انسان است

گذار از عصر صنعت به عصر اطلاعات نه تنها تغییرات فراوانی به بار میآورد بلکه سرعت چنین تغییراتی رو به افزایش است. در نظامهای پیچیده همساز فرض بر این است که هر گاه فاصله زمانی بین رویدادهای عمده کاهش یابد، زمان سرعت میگیرد و برعکس وقتی فاصله بین رویدادها افزایش پیدا میکند زمان کندتر میگذرد. با توجه به این که ساخت یک محصول مجازی در مقایسه با ساخت یک محصول فیزیکی زمان بسیار کمتری میبرد، سرعت تغییری که هم اکنون در عصر اطلاعات در حال تجربه آنیم، نباید شگفت آور باشد.

هیچگاه در تاریخ جوامع بشری، فرد به اندازه امروز از فرصتهای گوناگون و ابزارهای بهره برداری از این فرصتها برخوردار نبوده است

در این مقاله پنج تغییر عمدهای که هنگام گذار به عصر اطلاعات، به صورت تدریجی بنیان و ساختار جامعه بشری را به چالش می کشانند، بررسی میشود. نخستین تغییر، تاکید و تمرکز بی سابقه بر فرد است. در نگاه اول، چنین تغییری ابداً متضمن افزایش فشار روحی بر فرد نیست. مسلماً هر چقدر جامعه برای حمایت از حقوق بشر و افزایش آن، حفاظت از زندگی انسانها وایجاد فرصتهای برابر ارزش بیشتری قائل شود، آزادی بیشتر و آسایش شخصی بیشتری حاصل خواهد شد. در واقع، میتوان گفت که هیچگاه در تاریخ جوامع بشری، فرد به اندازه امروز از فرصتهای گوناگون و ابزارهای بهره برداری از این فرصتها برخوردار نبوده است. اما دست کم دو مولفه موجود در این فرصتها فشار فزایندهای بر فرد اعمال می کند. اولا دریک محیط فوق العاده رقابتی و نظام پیچیده همساز مربوط به آن ما نمیتوانیم اجازه دهیم تا فرصتها از چنگمان بگریزند. بنابراین دائماً تحت فشار هستیم که از تک تک فرصتهای پیش روی خود استفاده کنیم، مبادا افراد دیگر از آنها سود جسته و به تدریج توانمندتر شوند و در نتیجه نسبت به ما قابلیت رقابت بیشتری پیدا کنند. به عبارت دیگر، در یک محیط سریعاً دگرگون شونده، بی عملی با مجازاتی همراه است که میتواند به مراتب بزرگ تر و سنگین تر از فرصت از دست رفته باشد.

در یک محیط سریعاً دگرگون شونده، بی عملی با مجازاتی همراه است که میتواند به مراتب بزرگ تر و سنگین تر از فرصت از دست رفته باشد

دوم اینکه تمرکز برروی فرد سطح انتظارات از او را بالا میبرد، به طوری که انتظار میرود بسیار توانمند ومشتاق بهره گیری از نامحسوس ترین فرصتها باشد. در چنین شرایطی فشار ضمنی بر فرد برای کسب مهارتهای بیشتر افزایش می یابد. یک نمونه روشن آن، تقاضای روزافزون برای کسب مهارتهای گوناگون در حوزه رایانه و تسلط بر آن است که امروزه کارفرمایان در همه حوزه ها و همه موقعیتها خواستار آنند. به عنوان مثال، اشخاصی که اشتیاقی به ارتقای مهارتهای خود و افزایش پایه دانشی خویش ندارند, کم کم خود را در وضعیتی کاملاً نامساعد و رو به زوال مییابند. در گذشته پیروی و اطاعت از دستورمافوق جزو فضائل انسانی به شمار می رفت اما امروزه پیروی و اطاعت نه تنها فضیلت نیست بلکه با دیدی منفی به آن نگریسته میشود. هر چند در گذشته ابتکار عمل ، خلاقیت و نوآوری استثنا بود نه قاعده، امروزه برخورداری از چنین ویژگی هایی قاعده مورد انتظار از افراد است. با وجودی که در گذشته کسب مدرک دانشگاهی و گواهینامه های رسمی شاهدی بر دانش و مهارت فرد بود، امروزه اشخاص بر مبنای عملکردشان مورد قضاوت قرار می گیرند نه اینکه آیا گواهینامه های رسمی نشانگر مهارت خاصی را اخذ کرده اند یا خیر.

در گذشته پیروی و اطاعت از دستورمافوق جزو فضائل انسانی به شمار می رفت اما امروزه پیروی و اطاعت نه تنها فضیلت نیست بلکه با دیدی منفی به آن نگریسته میشود. هر چند در گذشته ابتکار عمل ، خلاقیت و نوآوری استثنا بود نه قاعده، امروزه برخورداری از چنین ویژگی هایی قاعده مورد انتظار از افراد است

تغییر دوم گیج کننده و شاید تا حدی مایوس کننده باشد. در جهان پیش از ظهور رایانه ها تمایز بین داده ها و اطلاعات یک موضوع کاملا آکادمیک بود که درزندگی مردم چندان تاثیری نداشت. درواقع انسانها به شکلی آگاهانه داده ها را به اطلاعات تبدیل نمی کنند بلکه به کمک یک فرآیند فکری ناخودآگاه و به طور خودکار این تبدیل را انجام میدهند. به عنوان مثال، وقتی ما با کسی راجع به یک "میز" حرف میزنیم, میتوانیم فرض کنیم که آن شخص میفهمد که ما درباره چه نوع شیئ ای صحبت میکنیم. اما، واژه "میز" هیچ معنایی ندارد. تداعی هایی که این شخص به طور شهودی با دانش و تجربه خود در رابطه با میزها به عمل میآورد، معنای میز را میسازد. به بیان دیگر، شخص به طور خودکار داده ها را از طریق کاربرد چارچوب مفهومی به اطلاعات تبدیل می کند. ما طی سالهای اخیر دریافته ایم که رایانه ها از این قابلیت ذاتی انسان ها برخوردار نیستند. قابلیت رایانه ها در ذخیره و انتقال حجم نامحدودی از داده ها که به طور خودکار به اطلاعات بدل نمیشوند به یاس و دلسردی بزرگی منجر شده است.

با وجودی که در گذشته کسب مدرک دانشگاهی و گواهینامه های رسمی شاهدی بر دانش و مهارت فرد بود، امروزه اشخاص بر مبنای عملکردشان مورد قضاوت قرار می گیرند نه اینکه آیا گواهینامه های رسمی نشانگر مهارت خاصی را اخذ کرده اند یا خیر


به عنوان مثال، شخصی شاید روزانه تقریبا ۸۰ تا ۱۰۰ نامه الکترونیکی دریافت کند. چنانچه این شخص به مسافرت رفته و نتواند چند روز به نامه های الکترونیکی خود دسترسی داشته باشد، با این وظیفه ترسناک روبرو خواهد شد که به ۴۰۰ نامه الکترونیکی یا بیشتر پاسخ دهد، و هر روز ۱۰۰ نامه جدید دیگر نیز دریافت کند. مسلماً رایانه باید بتواند این پیامها را بررسی کرده و آنها را بر اساس موضوعات مختلف دسته بندی کند: مثلا ، نامه هایی که به توجه آنی نیاز دارند؛ نامه های که با آمدن پیامهای جدید بی مصرف شده اند؛ نامه هایی که باید فوراً آنها را برای فردی دیگر ارسال کرد؛ و الی آخر. اما، رایانه نمیتواند این وظیفه ساده بنا بر معیارهای انسانی را انجام دهد زیرا این پیامهای الکترونیکی به صورت داده ها ( یعنی رشته های بیمعنای متن ) در رایانه ذخیره و توسط آن منتقل شدهاند. تحت این شرایط، ارزش سیستمهای کنونی ارسال نامه الکترونیکی بستگی به قابلیت فرد دریافت کننده در تعبیر داده های منتقل شده به صورت اطلاعات دارد که با افزودن چارچوب مفهومی به آنها صورت میگیرد. حجم عظیم داده هایی که هم اکنون در میلیونها رایانه در سراسر جهان ذخیره میشوند، چنانچه نتوان آنها را به اطلاعات تبدیل کرد، ارزش چندانی ندارد. این وظیفه چالش برانگیزی است که نمیتواند و نباید تنها توسط کاربران انجام شود. نیاز مبرم امروز، ذخیره و انتقال اطلاعات به جای داده ها در سیستمهای رایانه ای است.

حجم عظیم داده هایی که هم اکنون در میلیونها رایانه در سراسر جهان ذخیره میشوند، چنانچه نتوان آنها را به اطلاعات تبدیل کرد، ارزش چندانی ندارد


تغییر سوم ارتباط نزدیکی با مساله "داده ها" دارد. ارتباطات جهانی، پیچیدگی فزاینده ای به همراه میآورد، زیرا پیچیدگی یک وضعیت تصمیم گیری، تابعی از تعداد و ماهیت روابطی است که مولفه های آن وضعیت را به یکدیگر و به سیستمهای بیرونی متصل میکنند. این واقعیت در کنار انتظارات مردم برای افزایش کیفیت و پاسخگویی مناسب ما را وادار می سازد تا توانمندیهای انسانی خود را به کمک رایانه ها ارتقا دهیم. در سطوح عالی تصمیم گیری این نیاز نمود بیشتری دارد چرا که رایانه ها باید توانایی استدلال داشته باشند. اما به موازات اعتماد به توانایی رایانه ها برای کمک در این سطح نسبتا "هوشمند" وابستگی ما به این همکاری بیشتر می شود. تنشهای حاصل از این وابستگی فزاینده انسان به ماشین، به اشکال گوناگونی بروز خواهد کرد . مساله اعتماد به توصیه های رایانه ها؛ خطر نقض حریم خصوصی و امنیت؛ وسوسه منزوی شدن در یک جهان مجازی؛ کنار گذاشتن عزم و اراده شخصی برای سازگاری با محیط تحت کنترل رایانه ها؛ ناتوانی در تمییز قائل شدن بین جهان مجازی و جهان واقعی، و غیره نمونه هایی از چنین تنش هایی هستند.

در عصر اطلاعات، تمرکز از روی قابلیتهای فیزیکی و نیروی کار انسانی برداشته شده و بر قابلیتهای فکری و توان بالقوه تک تک افراد گذاشته می شود. نشانه های همراه این چرخش عمیق عبارتند از جایگزینی تولید انبوه با تولید رایانه ای محصولات به سفارش مشتری، وجود محصولات مجازی در تقابل با محصولات فیزیکی، و خلق و بهره برداری از دانش

تغییر چهارم به تغییر اول مربوط است، یعنی تمرکز روزافزون بر فرد و این فرض که ما در یک محیط پیچیده همساز زندگی میکنیم. در یک چنین محیطی توانمندیها و موفقیت یک سازمان تابعی از ابتکار عملها ، نو آوری ها و فعالیتها ی موجود در گره های محلی سیستم است . از سوی دیگر، کنترل مرکزی نوعاً اثربخش نیست زیرا این نوع کنترل نسبت به تغییرات محلی حساسیت ندارد. در یک چنین محیطی اندیشه وجود یک کنترل واحد به کلی بیجاست، زیرا تعدد فعالیتهای نقاط محلی به منزله مشارکت جمعی و افزاینده ای است که از مجموع سهم تک تک بخشها بسیار فراتررفته و معمولاً ماهیتی متفاوت با آن دارد. بهترین کاری که به طور متمرکز میتوان انجام داد تبادل مقصود همراه با توضیح بر مبنای پایش دائم بازخوردهاست.

همه این تغییرات به ایجاد تغییر پنجم کمک میکنند، یعنی به ظهور یک سازمان دانش بنیان. یک چنین سازمانی اعضای خود را سرمایه حقیقی خود به شمار میآورد و از هر فرصتی برای افزایش و بهبود قابلیتهای مشترک سازمان از طریق تلاش مستقل تک تک اعضا استفاده میکند. اهداف یک سازمان دانش بنیان عبارتند از پرورش و هماهنگ سازی نوآوری ها و تلاشهای شخصی بخشهای تشکیل دهنده آن.



تمرکز بر فرد

درعصر صنعت ارزش فوق العاده زیادی برای محصولات فیزیکی قائل می شدند و راههای مختلفی برای حداکثر استفاده از کار یدی نیروی انسانی که در تولید انبوه ماشینی نقشی فرعی داشت ابداع شده بود. در این نگاه ماشینی ابتکار عمل، نوآوری و اراده فرد عمدتاً یک مانع بر سر راه کنترل مرکزی و سلسله مراتبی محسوب می شد. در نتیجه محصولات کارخانه ای به ثروت تبدیل شدند و کارخانجات قابلیتهای خود را از طریق تعداد و اندازه نیروی کار خود بالا بردند

در عصر اطلاعات، تمرکز از روی قابلیتهای فیزیکی و نیروی کار انسانی برداشته شده و بر قابلیتهای فکری و توان بالقوه تک تک افراد گذاشته می شود. نشانه های همراه این چرخش عمیق عبارتند از جایگزینی تولید انبوه با تولید رایانه ای محصولات به سفارش مشتری، وجود محصولات مجازی در تقابل با محصولات فیزیکی، و خلق و بهره برداری از دانش. ارزش بسیاری که هم اینک برای مهارتهای فکری در نظر گرفته میشود سبب ایجاد یک تمایل و نیاز بی سابقه به اطلاعات شده است که نمیتوان آن را با جریان اطلاعات دستی مبتنی بر کاغذ برآورده ساخت. گام نخست در تسهیل جریان اطلاعات ایجاد ساختار زیربنایی جهانی برای انتقال فوق العاده سریع داده های دیجیتالی بوده است. گام دوم ایجاد چارچوبهای مفهومی خواهد بود که امکان تبدیل دادهها به شکلی از اطلاعات را فراهم کنند تا واحد های رایانه ای قادر به تحلیل آنها باشند. طی دهه آینده، هم نمایش اطلاعات و هم قابلیتهای تحلیل خودکار واحدهای رایانه ای به حدی ارتقا خواهد یافت که ظرفیت فعالیتهای فکری انسان را در محیط همکاری انسان و رایانه به میزان قابل ملاحظه ای افزایش خواهد داد.


اکثر مردم شکایت می کنند که تحت فشار بیش از حد اطلاعات قرارگرفته اند. اما این افسانه ای بیش نیست و چیزی به نام فشار اطلاعات وجود خارجی ندارد

در این محیط، جامعه اطلاعات محور خواهد شد و فناوری اطلاعات درهمه جوانب زندگی روزمره رسوخ خواهند کرد . ثروت کشور ها بر حسب میزان محصولات مرتبط با اطلاعات و دانش اندازه گیری خواهد شد و افراد درهمه فعالیت های خود از توانمندی بسیا ر فراوانی بهره مند خواهند شد. سه نیروی محرکه اولیه این روند عبارتند از دیجیتالی شدن همه اشکال داده ها، کاهش هزینه خدمات پردازش داده ها و تسهیل دسترسی به خدمات ارتباطات. با افزایش ارزش افراد، آنها نیز خواستار ارتقای کیفیت زندگی خود و دسترسی دائمی به محصولات مجازی عصر اطلاعات خواهند شد.



گذار از داده ها به اطلاعات

اکثر مردم شکایت می کنند که تحت فشار بیش از حد اطلاعات قرارگرفته اند. اما این افسانه ای بیش نیست و چیزی به نام فشار اطلاعات وجود خارجی ندارد. برعکس ما از حجم بیش از حد داده ها رنج میبریم. گیجی بر سر مفهوم داده ها و اطلاعات بار دیگر در اینجا نمایان است. حجم داده های سازمان نیافته بسیار زیاد است ولی آنها ارزش چندانی ندارند. طی ۱۵ سال گذشته بخشهای صنعت و تجارت به تلاشهای قابل ملاحظهای دست زده اند تا این داده های سازمان نیافته را به نظم در آورده و با استفاده از انواع سیستمهای مدیریت داده ها، آنها را به داده های معنا دارتبدیل کنند. اما حتی در این شکل سازمان یافته نیز ما با داده ها سر و کار داریم نه با اطلاعات.

داده ها به صورت اعداد و حروف بی ارتباط با هم تعریف میشوند. واژه های "سه شنبه" ، "باران" ، "هشت اینچ" و " ده دقیقه" بدون ارتباط با هم معنایی ندارند. اما وقتی به یکدیگر وصل شده و جمله "سه شنبه ظرف ۱۰ دقیقه ۸ اینچ باران بارید" را میسازند، به اطلاعات تبدیل میشوند. سپس اگر ما چارچوب یک منطقه جغرافیایی خاص و سوابق جوی تاریخی را نیز به آن بیافزائیم شاید بتوانیم نتیجه بگیریم که " این میزان بارش باران احتمالاً سبب بروز سیل و رانش زمین خواهد شد". این یعنی دانش.


چارچوب معمولاً فقط با قابلیتهای درک انسان ارتباط دارد. تا پیش از ظهور رایانه ها، تبدیل داده ها به اطلاعات و ایجاد دانش از طریق افزودن چارچوب به آن، کاملا به عهده عامل انسانی بود. وقتی رایانه ها وارد صحنه شدند در آغاز منحصراً برای پردازش اطلاعات از آنها استفاده شد. در واقع، حتی در دهه ۸۰ میلادی مراکز رایانهای معمولاً مراکز پردازش داده ها خوانده میشدند. بنابراین،در دسترس بودن رایانه ها ضرورت وجود عامل انسانی برای تغییر داده ها و تبدیل آنها به اطلاعات و استخراج دانش از طریق کاربرد چارچوب را از بین نبرد. تنزل کار رایانه ها به انجام وظایف مربوط به پردازش داده ها همان علت بنیادی است که نشان میدهد چرا امروزه در قرن بیست ویکم، رایانه ها هنوز به صورت بسیار محدودی نقش تصمیمگیری را به عهده می گیرند. در این محیط محدود کمک گیری از رایانه ها، افراد تصمیم گیرنده نوعاً با استفاده از همه اشکال ارتباطات موجود مثل تلفن، فکس، نامه الکترونیکی، نامه پستی و جلسات حضوری با یکدیگر همکاری میکنند. در واقع هر عامل انسانی از یک رایانه شخصی برای انجام وظایف محاسباتی استفاده میکند. هر چند این رایانه ها در یک محیط شبکه بندی شده تا حدی قابلیت اشتراک داده ها را دارند، اما مستقیماً نمیتوانند با یکدیگر همکاری کرده و در انجام وظایف تصمیم گیری به کمک تصمیم گیران بشتابند. هر رایانه به طور نوعی تنها در سطح نسبتاً نازلی میتواند در زمینه پردازش داده ها به مالک خود کمک کند. تعبیر داده ها، استخراج دانش، و کار گروهی مشترک که در وضعیتهای پیچیده تصمیم گیری لازم هستند همچنان قلمرو انحصاری انسانها به شمار می رود. به بیان دیگر، بدون دسترسی به اطلاعات و حداقل مقدار محدودی از چارچوب مفهومی ، رایانه ها نمیتوانند برای حل مشکلات مشارکت گسترده ای با ما داشته باشند. زمانی که رایانه ها برای نخستین بار در یک سطح وسیع به عنوان ابزارهای محاسباتی در اواخر دهه ۶۰ میلادی به کار گرفته شدند بلا فاصله وظایف محاسباتی عددی خاص مانند جداول نرخ بهره و جداول کاهش قیمتها به آنها محول شد. در اوایل دهه ۷۰ این وظایف محاسباتی گسترش یافت و امور دفترداری، ذخیره اطلاعات مربوط به سوابق افراد و تهیه گزارش را نیز در برگرفت و وظایف دشوار مدیریت بازرگانی بر دوش برنامه های رایانه ای مخصوص حسابداری و پرداخت دستمزد گذاشته شد. در اواخر دهه ۷۰ میلادی توجه اصلی به بهبود بهره وری به کمک رایانه و افزایش و پایش کارایی عملیاتی معطوف شد. در اوایل دهه ۸۰ میلادی دنیای کسب و کار به اندازه کافی از اتکاپذیری, دوام و توسعه مستمر فناوری رایانه ای اطمینان یافت تا رایانه ها را به چشم ابزار دائمی و قدرتمند پردازش اطلاعات بنگرد. به همین ترتیب، شرکتها آماده بودند تا جریان کار خود را همگام با ادغام رایانه ها از نو سازمان دهند. ظهور برنامه های رایانه ای جامعتر برای مدیریت دفاتر، کل ساختار جریان کار را دگرگون ساخت. این امر در اواخر دهه ۸۰ میلادی به تجدید مهندسی ساختار سازمانی بسیاری از شرکتها با هدف ساده سازی، روان سازی و کوچک سازی آنها انجامید. اکنون روشن شده بود که بسیاری از پستهای عملیاتی و برخی از واحدهای کاری را میتوان به کلی حذف کرد و سیستمهای خودکار اداره امور دفتری را جایگزین آنها ساخت. طی اوایل دهه ۹۰ مشکلات مربوط به ذخیره انبوهی از داده های سازمان نیافته آشکار شد و با ابداع سیستمهای مدیریت و بانکهای اطلاعاتی رایانه ای که به میزان زیادی بهبود یافته بودند، داده ها به صورت بانکهای اطلاعاتی مستدل به سامان در آمدند که این خود به آغاز دوران ضبط داده های نظم یافته انجامید و نوید دسترسی به همه داده های مربوط به گذشته و حال و امکان گزارشگیری به هر شکلی که مدیریت خواستار آن بود را فراهم نمود. اما در اواسط دهه ۹۰ میلادی به دلیل شتاب گرفتن آهنگ حرکت کسب و کار در پرتو افزایش رقابت بین بنگاهها نیاز به سطوح عالیتر تحلیل داده ها بیشتر نمود یافت. طی این دوره مفهوم انبار داده ها، بازار داده ها و "پردازش تحلیلی برخط ( آنلاین) " ایجاد شده و به سرعت به اجرا در آمد. از آن پس اصطلاح "هوش کسب و کار" برای توصیف نیاز به پیگیری مستمر روندهای کسب و کار، سهم بازار و اولویتهای مشتریان استفاده شد. در اواخر دهه ۹۰ به دلیل افزایش نیاز به پاسخگویی سریع در محیط تجارت الکترونیک جهانی و مبتنی بر اینترنت، فشار روی شرکتها برای بقا افزایش یافت. در پایان قرن بیستم حوزه کسب و کار به تدریج به خاطر محدودیتهای پردازش داده ها صدمه های جدی می دید. تجارت الکترونیک فرصتهای بسیار خوبی را برای جمع آوری نظرات مشتریان جهت تدوین و کاربرد راهبردهای بازاریابی بر روی اینترنت فراهم میکرد که کسب در آمدهای عظیم را نوید میداد. اما انتظارات موجود برای استخراج خودکار اطلاعات مفید از داده های سطح پایین نمیتوانست با شیوه های موجود برآورده شود. این شیوه ها طیفی از روشهای نسبتا ساده فهرست بندی واژه ای و موضوعی تا ابزارهای پیچیده تر پردازش زبان با استفاده از رویکردهای آماری و کاوشگر را شامل میشد. مانع عمده ای که همه این رویکردهای استخراج اطلاعات با آن مواجه هستند فقدان چارچوب مناسب می باشد


نابودی رویکرد های کنترل متمرکز

طی سالهای اخیر ما شاهد تغییرات عمیقی در مدیریت و ساختار سازمانها بوده ایم. تاکید برالگوی سلسله مراتبی قطعا از بین رفته و نگاهها به سمت شبکه هایی معطوف شده است که در آنها ابتکار عمل و مشارکت تک تک افراد در مدیریت سازمان به رسمیت شناخته میشود. در گذشته کنترل متمرکز برای حفظ نظم سازمان ضروری دانسته می شد. این گونه سازمانها یا سیستمها هر چند میتوانند به سرعت و به طور موثر نسبت به رویدادهای قابل انتظار واکنش نشان دهند, اما معمولاً در برابر رخدادهای غیرمنتظره حساسیتی ندارند. در واقع، اشخاصی که مسوول حفظ کنترل متمرکز هستند نوعا رویدادهایی را که با برنامه های موجود آنها جور در نمیآید به عنوان وضعیتهای مشکل ساز و دردسر آفرینی به شمار میآورند که باید نادیده گرفته شوند. به همین ترتیب، سازمانهای سلسله مراتبی نیز به خاطر عدم وجود منابع مازاد و فقدان انعطاف پذیری و قابلیت پاسخگویی به شرایط محیطی آسیبپذیرند. همه ارگانیسمها و اکثر سیستمهای جهان واقعی، مبتنی بر یک الگوی موازی کار می کنند . این الگو بر اساس اصول تمرکززدایی استوار است و از یک محیط کنترل توزیع شده حمایت میکند که در آن، مولفه های فردی سیستم به طور مستقل و با قدرت عمل میکنند، و از قواعد خودشان منطبق با شرایط محلی موجود پیروی مینمایند. این سیستمها و سازمانهای شبکه ای که در نوشته های سالهای اخیر به طور وسیع به آنها پرداخته شده و تحت عنوان نظریه آشوب و سیستمهای پیچیده همساز مورد بحث قرار گرفته اند زوائد بسیار زیادی دارند. به طور نوعی هیچ یک از اعضای این سازمانها برای بقای سازمان، حیاتی محسوب نمیشوند. با این حال، مجموع خدمات همه اعضا قابلیت سازمان را چنان بالا میبرد که عموماً از سطح توانایی های فردی اعضای آن فراتر است.


اما، ماهیت این گونه سازمانها از بسیاری جهات دیگر با الگوی مدیریت متمرکز سنتی متفاوت است. اولاً این نوع سازمان به طور ذاتی پیشبینی ناپذیر است، زیرا حتی تغییرات نسبتاً کوچک محلی میتواند با ایجاد واکنشهای کاتالیزوری به تغییرات بزرگ در سراسر سازمان بیانجامد. ثانیاً تغییرات این سازمانها معمولا تکاملی است نه ناگهانی یا آنی. به عبارت دیگر یک سازمان شبکه ای برخلاف سازمانهای سلسله مراتبی نسبت به رویدادهای پیشبینی شده نه با سرعت پاسخ میدهد نه با قاطیعت.

ویژگی جالب و شاید نگران کننده دیگر سیستمهای پیچیده همساز این است که ابداً یک محیط آرام نیستند. در گذشته موفقیت و کامیابی عموماً با نظم و پیشبینی پذیری ارتباط داشت. اما قابلیت یک سیستم پیچیده همساز برای همسازی و رشد تحت شرایط متغیر، تا حد زیادی بر مبنای تنوع و شدت ارتباطات متقابل میان مولفه ها یا عوامل آن استوار است. در واقع تنوع، امکان بروز طیف وسیعتری از مهارتها، تجارب و انتظارات را فراهم میکند. وقتی چنین کیفیتهایی با میزان معینی از رفتار مستقل عوامل موجود در نقاط محلی یک سیستم به کار گرفته شوند ابتکار، همسازی و ارتباط متقابل با سایر نقاط افزایش می یابد. البته این ارتباط متقابل ممکن است ابداً سازنده نباشد. در واقع، بخش قابل ملاحظهای از این ارتباطات شاید تنش زا و مخرب باشد. مقایسه ای که فوراً به ذهن میرسد, تاریخ تمدنی است که در اثر مناقشات و جنگهای با پیامدهای محلی فاجعه بار از مسیر عادی خود منحرف شده اما در مجموع یک جامعه بشری قویتر و منعطفتر از آن سربر آورده است.


ظهور سازمان دانش بنیان

واضح است که تمرکز فزاینده بر فرد و دگرگونی ساختار سازمانی و استقلال محلی بالای آن، ارزش بیسابقه ای به دانش می بخشد. در حالیکه در گذشته فرض بر این بود که دانش قلمرو انحصاری انسانهاست، امروزه با این انتظار روزافزون و واقعبینانه مواجهیم که رایانه ها نیز میتوانند از دانش برخوردار باشند. مسلماً این کشف دیرهنگام که داده ها و اطلاعات در قلمرو سیستمهای رایانه ای مترادف نیستند و این که قابلیت رایانه ها برای نگهداری اطلاعات به جای داده ها پیش شرط همکاری انسان و رایانه است، نشانه های آشکاری از این انتظار بجاست.

ارکان یک سازمان دانش _ بنیان را میتوان با سه نوع سرمایه مشخص کرد: سرمایه انسانی؛ سرمایه سازمانی، و سرمایه روابط. از ارتباط متقابل و دائمی این حوزه ها، سرمایه انسانی منبع دانشی را تشکیل میدهد که سرمایه سازمانی را ایجاد میکند. سرمایه سازمانی، چنین توانمندیهایی را از طریق یک چارچوب گسترده رهبری که اهداف مشترک سازمان را با کلیه بخش در میان میگذارد، ایجاد میکند؛ و سرمایه روابط توانمندیهای سازمان را برای تولید محصولات افزایش میدهد.

ارکان یک سازمان دانش بنیان را میتوان با سه نوع سرمایه مشخص کرد: سرمایه انسانی؛ سرمایه سازمانی، و سرمایه روابط

با نقش حیاتی ای که سرمایه انسانی در یک سازمان دانش _ بنیان ایفا میکند عجیب نیست که اندیشه مدیریت دانش، هم در سازمانهای دولتی و هم در شرکتها نگاهها را به خود معطوف کرده است. در این تعریف، تاکید اصلی بر حداکثر افزایش و ارتقای خدمات فرد در جهت منفعت جمعی سازمان است. به بیان دیگر، مدیریت دانش عمدتاً به عنوان یک ابزار تسهیل گر عمل میکند، که هدف آن به کارگیری قابلیتهای انسانی و سازمانی در راستای منافع فرد و سازمان است. از طریق چارچوب گسترده رهبری که سرمایه سازمانی فراهم میکند، مدیریت دانش میتواند نقش خود را از راههای گوناگون ایفا کند. اولاً، مدیریت دانش باید تشخیص دهد که هر عضو سازمان یک خادم و یک تصمیم گیرنده بالقوه است. بنابراین شیوه های اداره آن باید بر رشد حرفهای و انگیزه بخشیدن به فرد استوار باشد. ثانیاً بنا به تعریف، مدیریت دانش باید بر استقلال محلی و فعالیتهای هم جهت تاکید کند. رهبری باید از طریق ارائه الگو ، روشنگری و ارتباطات انسانی محقق شود، نه با قدرتمداری. تحت این شرایط ابزار اصلی رهبری عبارتند از تحلیل دائم بازخوردها، توضیح و توجیه دقیق هدف و جهتگیری کارکنان و حفظ و پشتیبانی از فرصتهای رشد کارکنان سازمان. ثالثاً، مدیریت دانش باید از شکل گیری رهبری های درونی و بیرونی حمایت کند، زیرا سرمایه روابط سازمان به یکی از مهمترین کاتالیزورهای افزایش بهره وری سازمان بدل میشود.

رهبری باید از طریق ارائه الگو ، روشنگری و ارتباطات انسانی محقق شود، نه با قدرتمداری. تحت این شرایط ابزار اصلی رهبری عبارتند از تحلیل دائم بازخوردها، توضیح و توجیه دقیق هدف و جهتگیری کارکنان و حفظ و پشتیبانی از فرصتهای رشد کارکنان سازمان

نتیجه گیری

به نظر مولف، سیستمهای پیچیده همساز در گذار از عصر صنعت با محوریت محصولات فیزیکی به عصر اطلاعات با محوریت دانش بازتاب می یابد. آنچه که از اهمیت خاصی برخوردار است افزایش سریع تمرکز بر قابلیتها و خدمات بالقوه تک تک کارکنان سازمان است. می توان چنین استدلال کرد که این تمرکز به بازبینی الگوهای سنتی سازمانهای سلسله مراتبی و خصوصاً شیوه های مدیریت منجر شده است. هم اکنون مدیریت دانش به عنوان ابزار رسمی پاسخگویی به عملکرد ساختار شبکه ای سازمان دانش بنیان که با سیستم های پیچیده همساز مشابهت های فراوان دارد، در حال ظهور است. جهان واقعی به عنوان جهانی که در آن همه چیز نسبی است، هیچ چیز قابل پیش بینی نیست با عقاید سنتی انسان همخوان نیست. برای همسازی با این محیط لازم است برخی ویژگیهای رفتاری را که انسانها در جامعه ماقبل عصر اطلاعات کسب کرده اند مجدداً ارزیابی کرد. ما چنان شرطی شده ایم که همواره در انتظار یکنواخت بودن اوضاع هستیم، یا اطاعت می کنیم یا کنترل، سازگاری را ترجیح دهیم و نهایتا همیشه راه حلهای از پیش تعریف شده را برای حل مسائل آینده به کارمی بندیم. اما دیدگاهی که سیستمهای پیچیده همساز دارند حاکی از آنست که ما از راههای زیر به نتایج بهتری دست خواهیم یافت:

  • پیش بینی احتمال بروز تغییرات

  • آمادگی برای بهره برداری به موقع از این تغییرات

  • بررسی دقیق بازخوردها به جای تلاش برای کنترل یک محیط واقعا پیشبینی ناپذیر

  • هدایت همراه با توضیح برای کارکنان به جای صدور بخشنامه ای آمرانه

  • حفظ انعطاف پذیری

  • تشویق تنوع

  • اتخاذ موضع فعالانه به جای انفعالی و

  • تکیه بر ابزارهای توانمند به جای پیاده سازی راه حلهای از پیش تعیین شده ای که درستی آنها برای حل مشکلات جهان واقعی مورد تردید است.




منبع :

Pohl, J., Adapting to the Information Age, InterSymp-2000, 12th International Conference on Systems Research, Informatics and Cybernetics, Baden Baden, Germany, July 31-August 4, 2000

انقلاب های فنآوری منجر به ناآرامی های گسترده اجتماعی می‌شود

فنآوری های نو بعضی افراد را قادر می سازد که ثروت و نفوذ فوق العاده زیادی به دست آورند. اما نخبگان جدید بر خلاف نخبگان قدیم نسبت به ارتقای زندگی مردمی که از آنها عقب مانده اند، در خود تعهدی احساس نمی کنند. توده های مردم که خود را از چنین امتیازاتی محروم می بینند، به تدریج علیه نخبگان انقلاب می کنند.

طبقه نخبه با نادیده گرفتن مرزهای سیاسی و عبور از آنها در عرصه بین المللی فعالیت می‌کنند.


بنابراین دولت-ملت ها به تدریج قدرت و نفوذ خود را از دست داده و توده های مردم نیز چاره ای ندارند جز اینکه بدون کمک دیگران روی پای خود بایستند.



جابجایی و تغییر هدف اقتصادی اصلی نخبگان، اینکه فقط شرایط زندگی خود را بهتر کنند.

امروزه نظریه اقتصاد به جای بهبود شرایط زندگی اکثریت مردم فقط بر ثروت آفرینی تاکید می کند. نخبگان در بنگاههای اقتصادی نیز از طریق اخراج کارکنان و کاهش نیروی انسانی شاغل سعی در تحقق چنین هدفی دارند.



عدم تمایل اقلیت ها به نادیده گرفتن هویت فرهنگی خود

اقلیت های فرهنگی، قومی، و مذهبی در گذشته مایل بودند در ازای سهیم شدن در منافع توسعه اقتصادی، هویت فرهنگی خود را سرکوب کنند. اما از آنجا که نخبگان دیگر اهمیتی به بهبود شرایط زندگی آنها نمی دهند، این اقلیت ها نیز به نوبه خود دولت-ملت و سلطه فرهنگی آن را برای همیشه رها می کنند.



اکثریت مردم از حق رای در مسائل بین المللی تاثیر گذار بر زندگی خود محروم هستند.

اگرچه مردم از حق رای برای انتخاب شهردار، نماینده مجلس، ریسس جمهور یا نخست وزیر برخوردارند اما نمی توانند نماینده خود در سازمان ملل، مدیر عامل یک شرکت چند ملیتی و به طور کلی هر فرد قدرتمند در سطح بین المللی را انتخاب کنند. با این وجود هر روز بیش از پیش اکثر تصمیم های تاثیر گذار بر زندگی مردم مانند تجارت و انتقال فنآوری در سطوح بین المللی اتخاد می شوند.



نخبگان قدرتمند در دولت- ملت ها به اهمیت ضرورت همکاری واقف نیستند.

رهبران ملی اگرچه از جهانی شدن به عنوان یک مفهوم اقتصادی استقبال می کنند، کماکان در روابط بین المللی بر پایه تفکر سنتی‌<< متحدان در برابر دشمنان>> رفتار می کنند. در حالیکه باید بکوشند بر اساس ادعای خود، تفکر و رفتاری بین المللی از خود نشان دهند.


منبع:

THE FUTURIST, January-February, 2004, p 22

 

روش‌های پیش‌بینی فناوری

چرا باید فناوری را پیش‌بینی کرد؟ البته شاید این پرسش تلویحاً به این معنی باشد که ما بین پیش‌بینی و عدم پیش‌بینی مختاریم؛ اما این‌گونه نیست, چرا که هر فرد، سازمان، یا ملتی که از تغییرات فناوری تاثیر بپذیرد، هنگام تصمیم‌گیری درباره تخصیص منابع، ناگزیر با پیش‌بینی فناوری مواجه خواهد شد. شاید برخی ادعا کنند که به جای پیش‌بینی عقلانی و تحلیلی, گزینه‌های دیگری هم وجود دارند. ابتدا با این گزینه‌ها آشنا می‌شویم:

"عدم پیش‌بینی": می‌توان کورکورانه با آینده مواجه شد. به بیان دیگر از پیش‌بینی آینده پرهیز کرد و هیچ توجهی به پیامدهای آتی تصمیم‌ها نداشت. واضح است هر سازمانی که چنین عمل کند بقا نخواهد یافت. حتی اگر محیط تغییر نکند، اکثر تصمیم‌های اتخاذ شده اشتباه خواهند بود. چرا که طبیعتاً ثبات محیط را پیش‌بینی نکرده‌اند و اگر محیط به سرعت تغییر کند، فاجعه‌ سریعتر روی خواهد داد, زیرا تصمیمی که در کوتاه‌مدت درست است, شاید در درازمدت غلط از آب درآید. اما در اکثر موارد، "عدم پیش‌بینی" در واقع به معنای پیش‌بینی تداوم یا تغییرات جزئی در وضعیت موجود است. بنابراین، زمانی که تصمیم‌گیرنده می‌گوید به پیش‌بینی فناوری اعتقاد ندارد یا از آن استفاده نمی‌کند، در واقع می‌خواهد بگوید که تصمیم‌گیری او بر فرض ثبات فناوری استوار است. این رویکرد در واقع گزینه‌ بدیل پیش‌بینی نیست، بلکه نوعی بسیار خاص اما تلویحی پیش‌بینی است.

"هر چه بادا باد": این گزینه بیانگر نگرشی است که می‌گوید آینده یک بازی کاملاً تصادفی است، و هیچ دلیلی وجود ندارد که بخواهیم از قبل آن را پیش‌بینی کنیم. جای تردید است که هیچ تصمیم‌گیرنده‌ای بخواهد زندگی شخصی خود را این‌گونه اداره کند. حتی تصمیم‌گیرانی که می‌گویند به این نگرش اعتقاد دارند در روزهای سرد و ابری احتمالاً بارانی می‌پوشند. بنابراین، وقتی آن‌ها وانمود می‌کنند که در رابطه با تصمیم‌های حرفه‌ای خود از این نگرش برخوردارند، در واقع سعی دارند به این بهانه از تفکر درباره نتایج پیش‌بینی طفره بروند.

روشن است هر تصمیم‌گیرنده‌ای که واقعاً بر مبنای این نگرش عمل کند, با مشکل مواجه خواهد شد. بویژه شاید دریابد که سازمان وی قادر نیست با سازمان‌های دیگری که از روشهای عقلانی پیش‌بینی بهره می‌برند, رقابت کند. لذا، سازمان‌های "هرچه بادا باد", عمر کوتاهی خواهند داشت.

"گذشته درخشان": بسیاری از سازمان‌ها تاریخچه درخشانی دارند. بقای طولانی‌مدت آنها نشان می‌دهد که این سازمان‌ها به نحو صحیح عمل کرده‌اند. متأسفانه وقتی شرایط تغییر می‌کند، احتمال کمی وجود دارد که سیاست‌ها و تصمیم‌هایی که در گذشته موفقیت‌آمیز بوده‌اند, همچنان مناسب و اثربخش باقی بمانند. افتخار متعصبانه به گذشته‌ درخشان, با این فرض که آینده درخشان را تضمین می‌کند, قطعاً فاجعه‌بار خواهد بود. سازمانی که به جای آینده بر گذشته تمرکز کند, مسلماً به موزه تاریخ خواهد رفت.

"پیش‌بینی رو به بالا": در این نگرش فرض می‌شود که فناوری مانند کرکره مغازه، روی یک خط ثابت و فقط به سمت بالا حرکت می‌کند. جوهره‌ی این طرز برخورد را در گفته‌های متداولی چون "بالاتر، تندتر، دورتر" یا "هرچه بزرگتر بهتر" می‌توان مشاهده کرد. در اینجا فرض می‌شود که آینده همچون گذشته خواهد بود، فقط کمی بیشتر یا بهتر. هر چند این دیدگاه وقوع تغییرات را تایید می‌کند، اما این را تشخیص نمی‌دهد که علاوه بر مسیر "بالا" مسیرهای دیگری هم وجود دارد. شکی نیست که با ظهور یک رهیافت فنی جایگزین، رهیافت قبلی متوقف شده یا به حاشیه می‌رود. سازمانی که به پیش‌بینی رو به بالا متکی باشد، دیر یا زود غافلگیر می‌شود؛ زیرا تغییرات فناورانه‌ای که ناگهان آشکار می‌شوند، آن را به خط پایان نزدیک می‌کنند.

"فشردن دکمه بحران": نگرش "عمل در شرایط بحران" یعنی آنقدر منتظر بمانیم تا مشکل موجود به بحران تبدیل شود و سپس برای کاهش اثرات بحران تلاش کنیم. در درازمدت این شیوه عمل مانع پیشرفت سازمان در جهت تحقق اهداف خود می‌شود و در بهترین حالت به معنی حرکت کج و کوله و نه مستقیم به سمت هدف است. به علاوه، در این نگرش فرض می‌شود که وقتی بحران فرا برسد, وقت کافی برای واکنش اثربخش به آن وجود خواهد داشت. اگر در بحران خاصی این فرض نادرست باشد، سازمان از بین خواهد رفت.

به علاوه نگرش فشردن دکمه بحران این واقعیت را نادیده می‌گیرد که اگر روش پیش‌بینی مناسبی به‌کار گرفته شود می‌توان از ظهور بحران‌ها جلوگیری کرد. هر چند مردم به چنین نگرشی معتادند, با این حال نمی‌توان آن را جایگزین روش‌های عقلانی پیش‌بینی کرد.

"پیش‌بینی شهودی": این نگرش نیز روش بدیلی در برابر پیش‌بینی نیست، زیرا خود محتوی نوعی پیش‌بینی است. در واقع نگرش مذکور در نقطه مقابل روشهای عقلانی، روشن و دقیق پیش‌بینی قرار می‌گیرد. این روش بدین ‌معنی است که دنبال یک نابغه بگردیم ـ کسی که از توانایی برتر پیش‌بینی برخوردار باشد ـ و از او بخواهیم به‌طور شهودی آینده را پیش‌بینی کند. بسیاری از این گونه پیش‌بینی‌ها که در گذشته انجام شده اند, درست از آب درآمده‌اند . اما این شیوه کم وکاستی‌هایی نیز دارد. رالف لنز ـ تحلیلگر فناوری ـ درباره پیش‌بینی شهودی می‌گوید که یاد دادن آن غیرممکن و یادگیری آن بسیار پرهزینه است و امکان بررسی آن توسط دیگران وجود ندارد. واضح است که هیچ راه مطمئن و سریعی برای یافتن چنین کسی وجود ندارد و به فرض که بتوان وی را پیدا کرد، امکان بررسی و ارزیابی پیش‌بینی او توسط دیگری وجود ندارد ـ حتی اگر فرد دوم هم نابغه باشد. شاید در برخی موارد هیچ راهی جز توسل به پیش‌بینی شهودی یک "نابغه" یا "کارشناس" وجود نداشته باشد، اما باید دانست که در صورت وجود روش منطقی و روشن، این روش‌ها ارجحیت بیشتری دارند.

هدف از بحث درباره جایگزین‌های "پیش‌بینی عقلانی" این است که نشان دهیم واقعا چنین جایگزینی وجود ندارد. زیرا هر تصمیم قطعا بر مبنای یک پیش‌بینی استوار است. فرد تصمیم‌گیرنده بین پیش‌بینی یا عدم پیش‌بینی مختار نیست، بلکه فقط می‌تواند انتخاب کند که آیا روش‌های عقلانی را به کار گیرد یا روش‌های شهودی و رجوع به ناخودآگاه یک فرد دیگر را.

مزایای استفاده از روش‌های عقلانی این است که قابل آموزش و یادگیری هستند؛ و دستورالعمل‌هایی دارند که می‌توان آنها را از طریق آموزش به دیگران یاد داد. حتی می‌توان تضمین کرد که در برخی موارد, صرف‌نظر از اینکه چه کسی از آن‌ها استفاده می‌کند، به جوابی یکتا می‌رسند. پیش‌بینی‌ای را که بر پایه روش‌های صریح استوار باشد، دیگران می‌توانند بررسی کرده و ببینند آیا در جریان کاربرد روش‌ها, در محاسبات، یا در اطلاعات استفاده شده اشتباهی رخ داده است یا نه. هـمچـنیـن در مقاطع بعدی می‌توان پیش‌بینی را از نو مرور کرد و دید که آیا هنوز قابل قبول است یا نه، اگر شرایط چنان تغییر کرده باشد که پیش‌بینی بی‌اعتبار شده باشد، می‌توان طرح‌ها و برنامه‌های مبتنی بر آن پیش‌بینی را نیز تغییر داد. اگر پیش‌بینی عقلانی و صریح نباشد، بعدها نمی‌توان آن را بازبینی کرد و از ادامه آن مطمئن شد. همچنین این خطر وجود دارد که طرحهای مبتنی بر این پیش‌بینی‌ها بدون تغییر باقی بمانند.

 

آیا پیش‌بینی به حقیقت خواهد پیوست؟

شاید چنین به نظر برسد که پیش‌بینی خوب لزوماً باید به حقیقت بپیوندد. به بیان دیگر اگر پیش‌بینی غلط از آب در آید, شاید به کلی بی‌فایده و حتی زیانبار به نظر برسد. به عنوان مثال، فردی که به پیش‌بینی وضع آب و هوا توجه می‌کند در صورت شنیدن خبر غلط نامساعد بودن وضع هوا ممکن است تدارکات غیرضروری انجام دهد و یا به دلیل این که وضع هوا خوب پیش‌بینی شده، خود را برای هوای بد آماده نکند. واضح است که پیش‌بینی وضع هوا هنگامی سودمند است که درست باشد. اکثرا همین معیار را برای پیش‌بینی فناوری نیز به‌کار می‌گیرند. اما این کار به دو دلیل اشتباه است. اول به این دلیل که نمی‌توان دقت پیش‌بینی را از قبل تعیین کرد, و دوم به این دلیل که پیش‌بینی‌های خوداصلاحگر در نظر گرفته نمی‌شوند.

پیش‌بینی‌های خوداصلاحگر نتیجه و رویداد نهایی را تغییر می‌دهند. مثلا تصمیم‌گیرنده پیش‌بینی نامساعدی را دریافت کرده و بنابراین جلوی تحقق آن را می‌گیرد. آیا این پیش‌بینی بد بود؟ مسلما خیر، خیلی هم مفید بود زیرا توانست به نتیجه بهتری بیانجامد. پیش‌بینی رویداد مطلوب تنها به این دلیل تحقق می‌یابد که بر اساس آن دست به کار می‌شوید. در اینجا نیز ارزش پیش‌بینی در سودمندی آن است، نه در تحقق آن. باید به این نکته مهم توجه کرد که پیش‌بینی‌ها نباید بر اساس تحقق یا عدم تحقق آنها ارزیابی شوند. مهمتر از آن، باید به دیگران یاد داد که خوبی یک پیش‌بینی در کاربردی بودن آن است و این که بتوان با استفاده از آن تصمیم‌های بهتری گرفت، نه اینکه آیا نهایتا به واقعیت می‌پیوندد یا نه.

 

گام‌های نوآوری

مفهوم مهمی که در پیش بینی فناوری از آن استفاده می‌شود. "گام‌های نوآوری" است. هیچ یک از نوآوری‌های فناوری بلافاصله پس از تراوش از ذهن مبتکر، استفاده عمومی پیدا نمی‌کنند. بر عکس، هر یک از نوآوری‌های فناوری از گام‌های متعددی عبور کرده و هر گام نسبت به گام پیش قابلیت استفاده و کاربرد بیشتری را نشان می‌دهد. پیش‌بینی فناوری با نگرش به این گام‌ها انجام می‌شود. ذیلاً این‌گام‌ها مرور می‌شوند:


۱. یافته‌های علمی: در این مرحله، نوآوری به شکل درک علمی یک پدیده یا خواصی از ماده، رفتار یک نیرو، و نظایر آن ظهور می‌یابد. از این یافته علمی نمی‌توان برای حل مشکلات فنی استفاده کرد، اما بیانگر دانشی است که راه حل مسائل مشخص را می‌توان از آن استنتاج کرد.

۲. امکان‌پذیری آزمایشگاهی: در این مرحله، راه‌حل مشخصی برای یک مساله شناسایی شده و یک نمونه آزمایشگاهی ساخته می‌شود. واضح است که این نمونه با قوانین طبیعی یا فیزیکی سازگار است و می‌تواند تحت شرایط آزمایشگاهی یک مشکل را حل کند، اما در خارج از آزمایشگاه یا بدون نظارت یک تکنسین ماهر عمل نمی‌کند.

۳. نمونه عملیاتی: در این مرحله ابزاری ساخته می‌شود که هدف آن عملکرد رضایتبخش در یک محیط عملیاتی است. اکنون انتظار می‌رود که نمونه فوق به اندازه کافی قوی و قابل اطمینان باشد که یک کاربر نوعی بتواند با آن کار کرده و از آن نگهداری کند.

۴. عرضه به بازار یا کاربرد عملیاتی: در این مرحله، اختراع مذکور نه تنها از دقت و کفایت فنی و طراحی برخوردار شده ، بلکه توجیه اقتصادی هم دارد. عبارت "اولین نمونه تولیدی" اغلب زمانی به کار برده می‌شود که اختراع مذکور به این مرحله رسیده باشد.

۵. پذیرش همگانی: در این مرحله، نوآوری از لحاظ فنی و یا اقتصادی ـ حداقل از بعضی جهات ـ برتر از ابزارهای سابق است و لذا به طور گسترده جایگزین ابزارها، فنون یا قواعد گذشته می‌شود. این مرحله زمانی آغاز می‌شود که ابزار جدید، درصدی از همه ابزارهای دارای عملکرد یکسان و یا درصدی از همه وسایل مورد استفاده برای عملکرد یکسان را به خود اختصاص می دهد.

۶. اشاعه به سایر حوزه‌ها: این مرحله‌ای است که نوآوری یا اختراع نه‌تنها در حوزه خاص خود کاربرد عام یافته، بلکه به حوزه‌های دیگری که ابزار مذکور هرگز در آنجا کاربرد نداشته است گسترش می‌یابد. به عنوان مثال: ترانزیستور هم‌اکنون به این مرحله رسیده است. ترانزیستور نه‌تنها جای لامپ خلا را گرفته، بلکه در سیستم احتراق خودروها و کنترل خودکار دوربین‌ها نیز استفاده می‌شود.

۷. آشکار شدن اثرات اجتماعی و اقتصادی: نوآوری در این مرحله به شکلی رفتار جامعه را تغییر می‌دهد یا به نقطه‌ای می‌رسد که نقش اقتصادی مهمی پیدا می‌کند. به عنوان مثال، تلویزیون قطعاً اثری عمده بر جامعه بشری برجای گذاشته است.


همه نوآوری‌ها همه این مراحل را پشت سر نمی‌گذارند، اما در پیش‌بینی فناوری با استفاده از مفهوم "مراحل نوآوری" می‌توان در همان مراحل ابتدایی توسعه فناوری، رویدادهای آتی را پیش بینی کرد.

 

روشهای پیش‌بینی

اساسا چهار روش پیش‌بینی وجود دارد، و تحلیلگران با انواع ترکیبات این چهار روش پیش‌بینی می‌کنند.

۱. برون یابی. این روش الگوی گذشته را به آینده تعمیم می‌دهد. یعنی نخست یک سریِ زمانی از اطلاعات مربوط به موضوع جمع‌آوری، و سپس برون‌یابی می‌شود. به عنوان مثال، تحلیلگری می‌خواهد سرعت هواپیماهای آینده را پیش‌بینی کند. ابتدا تاریخچه سرعت هواپیماها را بر اساس زمان وقوع آن‌ها گردآوری کرده و سپس می‌کوشد الگوی حاکم براین اطلاعات را کشف کند. این الگوهای نوعی یا به صورت "روند" (مثل اطلاعات فناوری ‌و اقتصادی) یا به صورت "چرخه" هستند (مثل ‌اطلاعات مربوط به آب و هوا). پس از کشف الگو، آن را به آینده تعمیم می‌دهیم و از این طریق پیش‌بینی انجام می‌شود.

۲. شاخص هادی: کاهش درجه هواسنج اغلب نشانگر این است که به زودی باران می‌بارد. بنابراین فرد می‌تواند با استفاده از نقطه عطف سری زمانی اطلاعات هواسنجی و فشارسنجی, نقطه عطف موجود در سری زمانی بارش باران را پیش‌بینی کند. در این روش از یک سری زمانی مشخص برای پیش‌بینی وضعیت آینده یک سری زمانی دیگر استفاده می‌شود. نکته اساسی در روش شاخص پیشرو این است که رفتار سری زمانی مدنظر با رفتار سری زمانی اولیه، یعنی همان شاخص پیشرو یکسان و صرفاً این دو با همدیگر تاخیر زمانی داشته باشند. به بیان ساده رفتار امروز سری زمانیِ هواسنج حاکی از رفتار فردای سری زمانی باران است.

۳. الگوی علت و معلولی: در روشهای برون‌یابی و شاخص هادی باید بین گذشته و آینده رابطه‌ای به‌دست آید و هیچ نیازی نیست که علت‌های این رابطه شناخته شود. تحلیلگری که از روش شاخص هادی استفاده می‌کند, نیازی ندارد که بداند چرا رفتار دو سری زمانی یکسان است. در مقابل، در الگوهای علت و معلولی، اطلاعات مربوط به علت و دلیل جمع‌آوری می‌شود. به عنوان مثال, پیش‌بینیِ گرفتگی خورشید بر پایه رابطه‌ علت و معلولی استوار است, و از قوانین بنیادی فیزیک تبعیت می‌کند.

۴. روش‌های آماری و احتمالی: تفاوت این روش‌ها با روش‌های قبلی در این است که یک توزیع احتمالی بر روی دامنه ارزش‌های ممکن تولید می‌کند. هم اکنون برخی از پیش‌بینی‌های آب و هوایی به این شیوه انجام می‌شود. به عنوان مثال، می‌گویند احتمال بارندگی فردا ۳۰ درصد است. این بدان معنی است که در دامنه نتایج ممکن، یعنی بین بارندگی و عدم بارندگی، درصد احتمال وقوع آن‌ها به ترتیب۳۰ درصد و ۷۰ درصد است.


نکته‌ای که باید به خاطر داشت این است که برای پیش‌بینی فناوری فقط چهار روش وجود دارد. تفاوت‌هایی که در کاربرد این روش‌ها دیده می‌شود, اساسا ناشی از تفاوت در نوع اطلاعات موجود است. به عنوان مثال، اطلاعات اقتصادی همچون قیمت‌ها در فاصله زمانی منظم (هفتگی، ماهانه، و غیره)‌ ارائه می‌شوند، اما اطلاعات مربوط به فناوری در فاصله زمانی منظم عرضه نمی‌شوند. لذا، هر چند هنگام پیش‌بینی اقتصادی و فناوری از روش برون‌یابی استفاده می‌شود، تکنیک‌های خاص مورد استفاده آن‌ها با یکدیگر متفاوت است، زیرا ماهیت اطلاعات آنها تفاوت اساسی دارد.

باید به خاطر داشت که پیش‌بینی فناوری به خودی خود ارزشی ندارد، بلکه ابزاری برای کمک به تصمیم‌گیری است. بنابراین، باید بتوان به کمک پیش‌بینی پاسخ سوال‌های تصمیم‌گیرنده را به دست آورد. ارزش پیش‌بینی به میزان سودمندی آن در زمان اتخاذ تصمیم بستگی دارد. هر پیش‌بینی که کیفیت تصمیم را بهبود بخشد، صرف‌نظر از این که در آینده چه رخ دهد، پیش‌بینی مفیدی خواهد بود.


 



منبع:

ملکی فر، عقیل و همکاران، الفبای آینده پژوهی: علم و هنر شکل بخشیدن به فردا، اندیشکده صنعت و فنآوری ( آصف)
 

ریچارد ارت اسمالی

ریچارد ارت اسمالی در 6 ژوئن سال 1943 در آکرن اوهایو به دنیا آمد. ابتدا به کالج هوپ رفت و پس از آن در دانشگاه میشیگان مشغول به تحصیل شد و در سال 1965 لیسانش را از همان دانشگاه دریافت نمود. وی در سال 1973 موفق به اخذ دکترا از دانشگاه پرینستون شد. وی استاد شیمی دانشگاه رایس (Rice) می‌باشد. وی در سال 1996 به خاطر کشف فولرین (کربن 60) به همراه روبرت کورل استاد شیمی دانشگاه رایس و هارولد کروتو استاد دانشگاه ساسکس موفق به اخذ جایزه نوبل شیمی گردید. او هم اکنون بر روی نانو لوله‌های کربنی و امور مرتبط با فناوری نانو کار می‌کند و صاحب نظری خبره در زمینه ایده فناوری نانو مولکولی می‌باشد.

http://smalley.rice.edu

زمینه های تحقیقاتی

Single Wall Carbon Nanotube Single-Crystal Growth

Funding: Department of Energy

Synthesis, Purification, and Assembly of Carbon Single Wall Nanotube Fibers 

Funding: Office of Naval Research

Molecular Science of Fullerene Nanotubes 

Funding: National Science Foundation - Focused Research Group
Collaborating Organizations: University of California, Los Angeles

Fullerene Nanostructures 

Funding: The Welch Foundation

Advanced Nanotechnology Materials and Applications 

Funding: National Aeronautics and Space Administration

Nanotubes at the Wet/Dry Interface 

Funding: National Science Foundation - Nanoscale Science and Engineering Center

متن سخنرانی ریچارد اسمالی درتاریخ 7 دسامبر 1996 به خاطر کسب جایزه نوبل شیمی برای کشف فولرین ()

مجموعه آثار و انتشارات ()

زندگینامه ریچارد اسمالی (زبان اصلی)

فولرین چیست؟()

روبرت ای فریتاس

روبرت ای فریتاس  مدیر تحقیقات موسسه ساخت مولکولی (Institute for Molecular Manufacturing) می‌باشد. وی در رشته‌های فیزیک، روانشناسی و حقوق تحصیل کرده است و بیش از 150 مقاله‌ فنی و عمومی با موضوعات مختلف علمی، مهندسی و حقوقی نوشته است. وی همچنین عهده‌دار نوشتن فصل‌هایی از کتاب‌های مختلف می باشد.
او در سال 1980 گزارشی تحلیلی درباره امکان ساخت کارخانه‌های فضایی تکثیر شونده یعنی کارخانه‌هایی که بتوانند کارخانه‌های مشابه خودشان را به وجود آورند نوشت و سپس اولین تحقیق فنی را که به جزئیاتی درباره نانوروبات‌های پزشکی پرداخته بود در مجله پزشکی (medical jarmal) منتشر ساخت.
اخیراً فریتاس کتاب نانوپزشکی را منتشر کرده است. این کتاب اولین کتاب فنی می‌باشد که درباره قابلیت‌های نانوفناوری مولکولی در نانوروبات‌های پزشکی که کاربردهای پزشکی و دارویی دارند به بحث پرداخته است. جلد اول این کتاب در سال 1999 توسط شرکت Lands Bioscience منتشر شد. در این زمان فریتاس محقق موسسه ساخت مولکولی واقع در ایالت کالیفرنیا بود. او در سال 2003 قسمت اول جلد دوم آن کتاب را توسط همان شرکت منتشر ساخت. وی در آن زمان در شرکت زیوکس zyvex به عنوان یک محقق مشغول به کار بود. زیوکس یک کمپانی در زمینه فناوری نانو می‌باشد که مرکز آن در فاصله سال‌های 2000 تا 2004 در ریچاردسون تگزاس بود. فریتاس هم اکنون مشغول تکمیل کردن قسمت دوم جلد دوم و جلد سوم کتاب نانوپزشکی می‌باشد. همچنین وی به عنوان مشاور در زمینه‌های سنتز نانومکانیکی الماس و طراحی متصل کننده‌های مولکولی به عنوان مدیر تحقیقات موسسه ساخت مولکولی مشغول به کار می‌باشد.
در سال 2004 روبرت فریتاس و رالف مرکل با همکاری یکدیگر کتاب"سینماتیک ماشین‌های تکثیر شونده" را منتشر نمودند. این اولین کتابی است که در زمینه فیزیک ماشین‌های تکثیر شونده تاکنون به چاپ رسیده است.

http://www.rfreitas.com/

لینک های مربوطه:

مجموعه آثار و انتشارات ()

زندگینامه فریتاس (زبان اصلی)