فناوری برتر، حس برتر

معرفی
جان نایس بیت یکی از آینده شناسان معروف آمریکاست که شهرت خود را بیشتر مدیون نگارش کتاب "کلان روندها" در سال ۱۹۸۲ است. این کتاب، که اولین کار حرفه ای وی بود، به مدت بیش از دو سال در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز بود و اغلب اوقات در رتبه اول قرار داشت. بیش از ۸ میلیون نسخه از این کتاب در سراسر جهان به فروش رفته است.

وی دانش آموخته دانشگاههای هاروارد، کرنل و یوتا است و به عنوان مشاور و مدیر ارشد در بنگاههای خصوصی و دولتی فعالیت میکند. جان نایس بیت همچنین سمتهای مدیریتی در شرکتهای آی بی ام و کوداک داشته، معاون وزیر آموزش در دولت کندی، دستیار ویژه رئیس جمهور جانسون، استاد پروازی دانشگاههای هاروارد و دانشگاه ایالتی مسکو بوده و هم اکنون عضو هیأت علمی دانشگاه نانجینگ در چین است. این آینده پژوه توانا و صاحبنظر صاحب ۱۵ دکترای افتخاری در رشته های علوم انسانی، فناوری و علم است.


این گفتگو در آستانه انتشار کتاب "فناوری برتر/حس برتر: تحول توأمان فناوری و فرهنگ" با او انجام شده، که تازه ترین کار وی محسوب میشود. وی با آفرینش مفهوم حس برتر (High Touch) در برابر فناوری برتر (High Tech)، از ضرورت ایجاد معنا در جوامع انسانی و به ویژه در سازمانها و شرکتها سخن میگوید. به نظر وی، فناوری برتر، به حایل و حجاب روابط و تعاملات گرم و صمیمی انسانی تبدیل شده، و در مقام ضرورت، دولتها و سازمانهای پیشرفته را برآن داشته تا ضمن توجه بیشتر به معنویات و حتی ارزشهای مذهبی در سازمانها و شرکتها، هرآنچه را که میتواند حجاب تماسهای مستقیم انسانی باشند، کنار بگذارند.

مطالعه این مصاحبه به همه دولت مردان و مدیران، معلمان و والدین آینده نگر توصیه میشود.



> شما نخستین بار مفهوم حس برتر را در کتاب "کلان روندها" معرفی کردید. به علاوه در کتاب "فناوری برتر، حس برتر: تحول توأمان فرهنگ و فناوری" که اکنون در دست نگارش دارید، بر حس برتر به عنوان بازدارنده آهنگ تند تغییرات فناورانه تأکید میکنید. آیا ممکن است در مورد این دو مفهوم ـ فناوری برتر و حس برترـ بیشتر توضیح دهید؟

> در واقع این کتاب از تأثیر متقابل ظهور فناوری و واکنش بشر به آن سخن میگوید. مثلاً گاهی اوقات ما فناوری را نمی پذیریم. با این حال ظهور فناوریهای نو در نهایت همیشه به دگرگونیهای اجتماعی منجر شده است. در این مورد هیچ تردیدی نیست. اما تفاوت دنیای امروز با گذشته در این است که امروز پیشرفت فناوری به قدری سریع است که دگرگونیهای اجتماعی به پای آن نمی رسد. بنابراین یک شکاف فزاینده میان تغییرات فناورانه و اجتماعی به وجود آمده که ما را به دردسر میاندازد.
داستان فناوری برتر و حس برتر درست مثل داستان یین و یانگ (‌ اصل مادینه و اصل نرینه در فلسفه چینی) است. فناوری و معنویت یا فناوری و تحولات اینطور نیست. آهنگ سریع پیشرفت فناوری این تعادل را برهم زده است. از این رو ما به طور ناخودآگاه و گاه به ناچار می کوشیم تا تعادل از دست رفته را بازیابیم. در نتیجه همین رویداد، مردم احساس عقب ماندگی میکنند؛ آنها گیج و حتی در مواردی دچار حیرانی و انزوا میشوند.
می دانید نتیجه پیشرفت بی امان فناوری چه بوده است؟ اینکه انسان امروز به طور بی سابقه ای در جستجوی معناست؛ در حسرت معاشرت است؛ عطش معنویت دارد؛ عاشق روابط عمیق انسانی است؛ و تشنه فهم کامل فناوری است.
اما درست در همین احوال، فناوری بخش لاینفکی از سیر تکاملی فرهنگ و محصولات خلاق، و صد البته تصورات ما، رویاهای ما و درواقع آرمانهای ماست. اما علم و فناوری معنای زندگی را به ما نمی آموزند، بنابراین ما در خانواده، جامعه، دین و معنویت، هنر و ادبیات ـ و در یک کلام آنچه من آن را "حس برتر" می نامم ـ فطرت انسانی خود را می جوییم.
من فکر میکنم اگر میخواهیم زندگی سالم، خانواده های سالم، کسب وکارهای سالم و دنیای سالمی داشته باشیم، باید به ایجاد تعادل شایسته انسانی بیش از این حساس باشیم.



> همه ما مفهوم "فناوری برتر" را به خوبی می شناسیم. اما وقتی شما از "حس برتر" حرف میزنید، ما دقیقاً نمیدانیم که شما به چه موضوعی اشاره میکنید.

> بگذارید مثالی بزنم. فناوری برتر میکوشد زمان را کوتاه کند و تا جایی که میتواند به رویدادها شتاب بدهد. اما حس برتر میکوشد زمان را طولانیتر کند. فناوری برتر از ما میخواهد در کمترین زمان ممکن هرچه بیشتر تولید کنیم. اما حس برتر به ما فرصت میدهد از ناشناخته ها پرده برداریم.
تجلی فناوری برتر/حس برتر در مراقبتهای بهداشتی، فرهنگ، کسب وکار و رسانه های عصر ما به خوبی نمایان است. مثلاً در مراقبتهای بهداشتی امروز به خوبی میتوانید مظاهر فناوری برتر را ببینید. فناوری برتر در پزشکی نوین با پیوند اعضا، کت اسکنها ، آزمایش دی ان آ و مهندسی ژنتیک، بحثهایی را پیرامون اصول اخلاقی حاکم بر هر یک از این موارد ایجاد کرده است. این بحثها ما را با پرسشهایی روبرو کرده اند که تا به حال سابقه نداشته اند. از سوی دیگر مشاهده میشود که تمایل روزافزونی به پزشکی بر پایه حس برتر ایجاد شده است. رواج تکنیکهایی مانند ماساژدرمانی، هومئوپاتی ، طب سوزنی و توسل به دعا برای شفا، همین را به ما میگوید.
هرچه فناوری بیشتری را به بیمارستان هایمان تزریق میکنیم، رغبت مردم به استفاده از خدمات بیمارستانی کمتر میشود. این به معنای قهرکردن با فناوری و پزشکی نوین نیست، بلکه نشان میدهد که مردم چیز دیگری میخواهند. آنچه مردم میخواهند، قدرت درمان "حس" است. مردم در جستجوی ماهیت معنوی تولد، مرگ و کمک به همنوعان خود هستند.
حضور فرساینده فناوری در بیمارستانها و جایگزینی دستان پزشکان با بازوهای مکانیکی رباتها، بر شمار متقاضیان ماساژدرمانی افزوده است. شگفت آور است که آمریکاییها سالانه ۴ میلیارد دلار صرف ماساژدرمانی میکنند. ما از این نکته غافلیم که فناوری برتر باعث شده است که رجوع زنان به ماماها و تمایل به زایمان خانگی افزایش یابد. در اواخر قرن هجدهم، پزشکان و ماماها تقریباً سهم یکسانی در زایمانها داشتند. در دهه ۱۹۵۰ ماماها از صحنه محو شدند و امروز دوباره به اواخر قرن هجدهم بازگشته ایم! در سال ۱۹۹۵ نزدیک به ۰۰۰۰۳۳نفر از زنان آمریکایی برای زایمان به ماماها مراجعه کرده اند و این رقم همچنان رو به افزایش است.



> بسیار جالب است که شما موازین اخلاقی مهندسی ژنتیک و فناوریهای حافظ جان انسانها را در کنار هم می بینید.

> بله، اگر خاطرتان باشد سالها پیش یک خانم ۶۳ ساله باردار شد! امروز بیش از ۲۷ روش برای حاملگی ابداع شده است. وقتی من هنوز یک پسربچه بودم و در مزارع چغندر جنوب ایالت یوتا بازی میکردم، تنها یک روش برای حاملگی وجود داشت. این خبر خیلی سریع به تیتر اصلی روزنامه ها تبدیل شد: "یک خانم ۶۳ ساله کالیفرنیایی با استفاده از نطفه همسرش و تخمک یک زن دیگر اولین فرزند خود را به دنیا آورد". تا امروز در حدود یکصد زن بالاتر از ۵۰ سال در کل دنیا با این روش باردار شده اند. اینجاست که یک پرسش مطرح میشود: آیا حاملگی باید محدودیت سنی داشته باشد؟ و اگر پاسخ مثبت است، چه سنی؟ ۵۰ سالگی یا ۷۵ سالگی؟ گاهی وقتها از گوشه و کنار دنیا اعتراض هایی در مورد کلینیکهای باروری می شنویم که به خاطر پول حاضر میشوند خانمهای یائسه را بارور کنند. آنها کاری را انجام میدهند که طبیعت تاکنون برای بشر مجاز نشمرده بود.
از سوی دیگر در حوزه پزشکی ما انواع و اقسام کارهای غیرطبیعی، مانند پیوند قلب را انجام میدهیم تا جان بیماری را نجات دهیم یا مرگ او را اندکی به تعویق بیاندازیم. پرسشی که در همه این موارد میتواند مطرح باشد، این است که: "فناوری تا کجا باید پیش برود و در کار طبیعت مداخله کند؟" و پرسش مهمتر این است که: "چه کسی در این باره تصمیم میگیرد؟"
بی اغراق شبیه سازی دالی (اولین گوسفند شبیه سازی شده) پدیده قرن بود ـ پدیده ای که شاید دنیای ما را تکان دهد ـ و همانطور که حتماً خوانده اید، دالی از روشهای طبیعی نیز فرزندی به دنیا آورده بود. بعضیها این پدیده را به اندازه شکافت اتم مهم میدانند. مسلماً "شبیه سازی" موجودات زنده، بزرگترین پرسشهای دینی و اخلاقی را ایجاد خواهد کرد، اما به راستی کدام انسان با توجه به شناختی که از خود دارد حاضر به شبیه سازی خود خواهد شد؟ شبیه سازی معنای جدیدی به "تناسخ" خواهد بخشید. این فناوری جدید ما را وادار میکند درباره "روح"هایمان و آنچه آن را "انسانیت" مینامیم، فکر کنیم. پرسشها یکی از پس از دیگری از راه میرسند. شبیه سازی یعنی همانندسازی آنچه وجود دارد. وانگهی مهندسی ژنتیک چیزهایی خلق کرده است که تاکنون هیچگاه وجود نداشته اند.



> اشاره کردید که در حال حاضر حس برتر نقش عمده ای در دنیای کسب وکار ایفا میکند. من فکر میکنم این نقش را میتوان به همه سازمانها و حتی دولت تعمیم داد. اینطور نیست؟

> بله، البته در کسب وکارها مشهودتر است. سازمانهای مبتنی بر فناوری برتر، فضایی را برای رشد فردی پدید آورده اند. رشد فردی کلید موفقیت در دنیای فناوریهای برتر است.
گور یک شرکت میلیارد دلاری است. این شرکت نوعی حس برتر ـ بگویید "فضای خانوادگی" ـ را همچنان در کارخانه هایش حفظ کرده است. تعداد کارکنانی که در هر یک از ساختمانهای این شرکت کار میکنند، به ۲۰۰ نفر محدود شده اند. به علاوه هیچکدام از ساختمانهایشان بیش از ۶ طبقه ندارد. در شرکت گور، تعادلی که پیشتر درباره آن صحبت کردیم برقرار است؛ یک تعادل انسانی. وقتی در یک ساختمان تنها ۲۰۰ نفر کار میکنند، طبیعتاً همه آنها میتوانند یکدیگر را بشناسند و بدانند که دیگری چه کار میکند؟ حالا این رقم را با سوله های ۵۰۰۰ یا ۱۰۰۰۰ نفری مقایسه کنید. در عصر صنعتی تعادل انسانی را از یاد بردیم، اما امروز در صدد احیای آن برآمده ایم. خاطرنشان میکنم که هیچکدام از ساختمانهای شرکت مایکروسافت از بلندترین درختهایش مرتفعتر نیستند.
شگفت اینکه هر روز بر اهمیت "محل کار" افزوده میشود. اخیراً مقالات و کتابهای متعددی در این باره نوشته شده است که بسیاری از مردم همچنان ترجیح میدهند در اداره ها و شرکتها کار کنند تا در خانه هایشان. من فکر میکنم "کار از راه دور" آنقدرها که بعضی میگویند طرفدار نخواهد یافت؛ چرا که مردم میخواهند با یکدیگر باشند. انسان فطرتاً موجودی اجتماعی است. روابط انسانی در محیط کار به مرور زمان عمیقتر و پربارتر میشود. از این منظر هیچ جایی مثل محل کار نیست.



> به خاطر همین فطرت اجتماعی، به نظر میرسد اجتماع یا دست کم تلقی ما از آن روزبه روز اهمیت بیشتری می یابد.

> هرچقدر فناوریهای بیشتری به جامعه سرازیر شود، تمایل مردم به "باهم بودن" نیز تشدید میشود. مردم به سینماها، کنسرتها، فروشگاهها، سالنهای غذاخوری یا ادارات میروند تا با یکدیگر باشند. آنها در جستجوی معاشرت هستند. من اجتماع را جایی میدانم که "همه مردمش نام شما را میدانند"؛ البته این تعریف را از یک ترانه زیبا امانت گرفته ام.
این در مورد مشتریهای قهوه صبحگاهی هم صدق میکند. کافی نت مفهوم تقریباً جدیدی است که میتواند مظهری از فناوری برتر/حس برتر به شمار آید. در حالی که ما هنر را از طریق اینترنت در دسترس مردم گذاشته ایم؛ اما مردم گروه گروه و هر روز بیشتر به موزه ها هجوم میبرند. مردم به تماشای نگارخانه ها میروند تا هنر را به صورت گروهی تجربه کنند.
بعد از اختراع تلویزیون و تولید تلویزیونهای بزرگ و پیشرفته، خیلی ها پیش بینی کردند که بازار سینماها کساد میشود. اما این پیش بینی ها غلط از آب درآمد، چرا که مدعیان آنها معنای فناوری برتر/حس برتر را نفهمیده بودند. مردم تنها برای دیدن فیلم به سینما نمیروند. آنها به سینما میروند تا با ۲۰۰ نفر دیگر بخندند یا گریه کنند. فروش بلیت سینما در سال ۱۹۹۶ از سال ۱۹۵۹ به بعد بی سابقه بود! جالب اینجاست که فروش سال ۱۹۹۷ از سال ۱۹۹۶ هم بیشتر بود. تایتانیک، نخستین فیلمی بود که بیش از یک میلیون دلار فروش کرد و گمان میکنم فروش آن به حدود ۲ میلیارد دلار رسید. اینها شاخص هایی هستند که در دنیای فناوریهای برتر نشان میدهند مردم از منزوی بودن گریزانند و میخواهند از خلوت خود فرار کنند. به همین خاطر است که مردم تشنه اجتماع هستند و در نهایت جامعه ای بر پایه ارزشهای مشترک را شکل میدهند.
جنبه دیگری از حس برتر که در دنیای سازمانها و شرکتها به روشنی مشهود است، رجعت به معنویت و حتی مذهب است که تا همین اواخر نوعی "تابو" به شمار میرفت. سال گذشته یک کتاب مدیریتی به نام "مدیرعامل مومن" منتشر شد که در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز قرار گرفت. عناوین مشابه دیگری هم به چشم میخورد: رهبری آمیخته با معنویت ، مدیر درمانگر و مدیریت از راه قلب . تأثیر معنویت بر مدیریت همه جا مشهود است. تا همین اواخر این احساس حاکم بود که دین در جریان غالب کسب وکار جایی ندارد. امرسن ، نویسنده آمریکایی، بهترین آموزه رهبری را در نوشته ای پیرامون اعتماد به نفس ارائه داده است: "روح شما خبر از درونتان میدهد. چرا که در وجود همه هست". این سخن هیچگاه به اندازه امروز مصداق نداشته است.



> با این اوصاف من تصور میکنم عدم درک صحیح معنای حس برتر، در هنگام مواجهه با فناوریهای جدید ما را به دردسر خواهد انداخت.

> درست میگویید. خیلی وقتها شاهد هستیم که فناوری، نابجا مورد استفاده قرار میگیرد. به عنوان مثال سیستم های پیامگیر تلفنی را در نظر بگیرید: "پیام شما برای ما بسیار مهم است. لطفاً به رغم اینکه ما شخصاً تلفن را برنمیداریم، گوشی را نگذارید"؛ و همینطور سیستم هایی که به شما میگویند برای این کار شماره یک را فشار دهید و برای آن کار شماره دو را. سال گذشته شرکت دیجیتال اکوئیپمنت سیستمهای پیامگیر تلفنی خود را جمع آوری کرد، چرا که مشتریان دل خوشی از این سیستمها نداشتند. این شرکت دوباره ۷۰ نفر را برای پاسخگویی به تلفنها استخدام کرد. سیستمهای پیامگیر تلفنی، دشمن حس برتر هستند و دقیقاً علیه شخصی سازی و فردگرایی کار میکنند.
یکی از دلایل موفقیت فدرال اکسپرس (یک شرکت پستی معروف در آمریکا)، تحویل دستی محموله ها در دنیای فناوریهای برتر الکترونیک است.
همینطور شرکت یوپی اس که برای مشتریانش رانندگان ثابت میفرستاد، موفقیت چشمگیری به دست آورد.
یکی از کاربردهای فناوری که مورد علاقه من است ـ و همچنین یکی از رستورانهای موردعلاقه من ـ رستورانی است که در نزدیکی ساختمان بورس اوراق بهادار پاریس است. در این رستوران، قوانین عرضه و تقاضا است که بهای غذا را تعیین میکند. وقتی مشتریان غذای خود را سفارش میدهند، سفارش آنها به رایانه منتقل میشود. بر اساس این تقاضا، فهرست قیمتها بار دیگر مرتب میشود. درست مانند سهام که هرچه تقاضا برای آن بیشتر شود، بهای آن نیز افزایش مییابد، غذاهای پرتقاضای این رستوران نیز گرانتر میشوند. شما مختار هستید که بهای غذا را همان اول و هنگام سفارش بپردازید و یا منتظر آینده این بازار پویا بمانید و بهای تعادلی را پرداخت کنید. رایانه های این رستوران با حس برتر درآمیخته اند.
مظهر فناوری برتر، کنفرانس از راه دور است؛ و مظهر حس برتر دست دادن با یک دوست. فناوری برتر یعنی روزآمدسازی ماشین آلات، و حس برتر یعنی آموزش مردم. منابع انسانی مزیت رقابتی دنیای جهانی شده امروز است. وقتی جوان بودم، ثروت یک کشور را با حجم سرمایه و منابع طبیعی اش می سنجیدند. ژاپن و به دنبال آن دیگر کشورهای آسیایی نشان دادند که کشورها نیازی به منابع طبیعی ندارند. امروز سرمایه یک کالای جهانی است، بنابراین تنها چیزی که رقابت پذیری را تضمین میکند، منابع انسانی است. بی شک منابع انسانی مزیت رقابتی را تشکیل میدهند، بنابراین نحوه آموزش و یادگیری نیروی انسانی عامل کلیدی رقابت پذیری است.
وقتی ما از منابع انسانی به عنوان مزیت رقابتی سخن میگوییم، توجه ویژه ای به زنان داریم. زنان نقش رهبری خود را گسترش داده اند و امروز شمار شرکتهایی که به همت زنان کارآفرین تأسیس میشوند، دو برابر شمار مربوط به مردان است. البته در طول سالیان گذشته تعداد زنان موفق در آمریکا چندان کم نبوده است. اما زنان متعلق به نسل پس از جنگ جهانی دوم ـ که دوران ازدیاد زادوولد در آمریکا بود ـ نخستین نسلی بودند که تقریباً همه آنها شاغل بودند.
توجه کنید این زنان که امروز۴۰ تا ۵۰ سال دارند، هرکجا که هستند موقعیتهای رهبری و مدیریت را اشغال میکنند. از دیدگاه کارآفرینی، این پدیده واقعاً بااهمیت است.
در سال ۱۹۷۰، تنها ۴ درصد کسب وکارها به بانوان تعلق داشت. امروز این رقم به ۴۸ درصد رسیده است و تا سال ۲۰۰۰ از مرز ۵۰ درصد خواهد گذشت. سبک رهبری بانوان با الزامات عصر اطلاعات همخوانی بیشتری دارد! در دنیای کسب وکار، که تا پیش از این غرق در آمار و ارقام بود، اینک سخن از الهام، حسس ششم، ایمان و معنویت است. این نیز به نوبه خود نشانگر تغییر جهت از فناوری برتر به حس برتر محسوب میشود.



> البته الهام، حس ششم و حتی ایمان بیشتر کیفیتهای شخصی هستند.

> بله و به اعتقاد من آنچه که ما باید در سطحی برتر بدان بیاندیشیم، این است که قدرت از سیستمها به سوی اشخاص در حرکت است. همچنین ما از "گرایش به تخصص" به سمت "گرایش به معلومات عمومی"، و از تخصص در طیف بسیار محدودی از موضوعات به سوی "یادگیری روش یادگیری" در حرکتیم. دانستن این امر برای جوانان که فرایند یادگیری شان باید مادام العمر باشد، بسیار حائز اهمیت است. چرا که آنها باید از شغلی به شغل دیگر و از منصبی به منصب دیگر بروند و خود را با آهنگ سریع تغییرات همنوا کنند. من همیشه اعتقاد داشته ام که تخصص گرایی افراطی، ظرفیت رشد انسان را محدود میکند. مطالعات اخیر نشان داده است که وقتی افراد در دوره دکتری تحصیل میکنند، ضریب هوشی شان افت میکند. میدانم، باورکردنش آسان نیست!



> مارشال مک لوهان در مطالعات اخیر خود درباره اثر رسانه ها و فناوری بر فرهنگ به این موضوع اشاره کرده است که معمولاً فناوری جدید چیزهایی را از درون تاریخ و سنت بیرون میکشد و رواج میدهد و گاهی هم چیزهای مدرن را کهنه و منسوخ میکند. شما بر چند اثر مکلوهان که به تازگی تجدید چاپ شده است، مقدمه زده اید.

> روزگار ما، روزگار کهنه شدن نوها و نوشدن کهنه هاست! امروز تغییرات فناوری به قدری سریع است که نمیتوان روزنه ای برای دیدن آینده باز کرد. نوآوریها از جاهایی که انتظارش را نداریم، ظهور میکنند و پیش بینی آنها واقعاً دشوار است. به ویژه زمانی که شما در عصر آمیزش فناوریها به سرمی برید، فهم اینکه قرار است چه پیش بیاید، بسیار دشوار است.
به عنوان مثال چندی پیش شرکت والت دیسنی دریافت که آهنگ توسعه فناوری بسیار زیاد است و همگام شدن با آن هزینه های سرسام آوری به شرکت تحمیل میکند. میدانید که این شرکت، شهربازی هایی دارد که به "دنیای آینده" معروف است و شما با گردش در آنها میتوانید یک تور تفریحی به دنیای آینده را تجربه کنید. زمانی که مدیران این شرکت تصمیم گرفتند یک "دنیای آینده" جدید بسازند، پسروی کردند، یعنی به سراغ سبکها، روشها و الگوهای گذشته رفتند. "دنیای آینده" با ژولورن آغاز میشود و با باخ راجرز پایان مییابد. والت دیسنی یکی از بزرگترین مروجان فناوری جدید در آمریکا به شمار میرود. امروز فعالیتهای دیسنی بیشتر بر تصویرکردن آینده متمرکز است. فناوری آنقدر سریع پیشرفت میکند که پیش بینی آن دشوار است. بنابراین ما با نگاه به گذشته خودمان را تعریف میکنیم.
آینده پسرونده است و اصالت خود را در گذشته جستجو میکند. فناوری برتر پیچیدگی زندگی را افزایش میدهد، اما حس برتر میکوشد ثانیه ها را بزرگ جلوه دهد. فناوری برتر یعنی بهبود کیفیت فیلمهای قدیمی با شگردهای دیجیتالی؛ اما حس برتر یعنی فهم این نکته که چه وقت نباید کیفیت فیلمهای قدیمی را دستکاری کنیم.
همه جا نوعی حسرت نسبت به گذشته حاکم شده است. به آگهی های بازرگانی سیاه و سفید تلویزیون نگاهی بیاندازید. شرکتها برای تبلیغ محصولاتشان از تصاویر و سبکهای گذشته استفاده میکنند. مهم نیست این اتفاق را چگونه تفسیر میکنیم: حسرت یا یادآوری گذشته یا علاقه به داستانهای گذشته؛ به هرحال گذشته در حال رجعت است. ما هنر و سبکهای گذشته را بیشتر و بیشتر به کار میبریم تا نوعی واکنش عاطفی را در مردم برانگیزانیم.



> جالب اینجا است که تنها سالمندان مدام به گذشته باز نمیگردند. جوانترها هم به گذشته باز میگردند، به چیزهایی که نتوانسته اند تجربه کنند.

> بله. اما آنچه نسل دیجیتال واقعاً بدان علاقمند است، تفاوتها و وجوه تمایزها است. خالکوبی را در نظر بگیرید. خالکوبی یکی از روشهایی است که به کمک آن میتوانید خودتان را متمایز کنید؛ چرا که متعلق به شما است و نه هیچ کس دیگر.
فناوری برتر یعنی اینکه بگویید: "ای وای! رایانه ام از کار افتاد". حس برتر یعنی اینکه گوسفندی بیاید و دفتر مشق شما را بخورد! فناوری برتر یعنی یک اردوگاه رایانه ای؛ و حس برتر یعنی یک لیگ کوچک بیسبال.
بچه های دبیرستانی امروز از لحاظ سواد فناوری سرآمد همه بچه های تاریخ هستند. آنها با رایانه ها زندگی میکنند و بزرگ میشوند؛ بیشتر از آنکه والدینشان وقت خود را با تلویزیون سپری میکردند. آنها رایانه را به خوبی میشناسند و کار با آن را بلدند. من مطمئن نیستم که آنها بتوانند دنیایی بدون رایانه را تصور کنند. وسعت فناوری عمیقاً آنها را متأثر کرده است. نسل رایانه مسأله فناوری ندارد؛ فناوری همه جا ریخته است. آنچه این نسل جدید می جوید، همان تعادل "حس برتر" است. بسیاری از این بچه ها واقعاً به محیط، روابط انسانی، پیامدهای اخلاقی، انتخابها و تصمیمگیری های زندگیشان علاقمندند. اما آیا ما به عنوان والدین، معلمان یا بزرگترهای آنها ابزار و امکاناتی در اختیارشان گذاشته ایم که دنیا را بشناسند؟ آیا در دنیایی که ناامنی بیداد میکند و فناوری هر روز با شتاب بیشتری به پیش میرود، روشهای خلاق حل مسأله را به فرزندان خود می آموزیم؟
نسل رایانه نسل بزرگی است. در حال حاضر ۳۱ میلیون کودک و نوجوان ۸ تا ۱۷ ساله در آمریکا وجود دارد که بازاری به حجم سالانه ۱۲۰ میلیارد دلار را میگردانند!
رایانه ابزار ضروری ورود به قرن بیست و یکم است و این کودکان با رایانه هایشان بر نسلهای گذشته برتری دارند. آشنا بودن با فناوری و شناخت آن ـ درست همانند فطرت دوم ـ یکی از مهارتهای قرن بیست و یکم است. با این حال شعور فناورانه برای بشر امروز کافی نیست. من معتقدم اهمیت هنر در کلاس درس کمتر از اهمیت رایانه ها نیست. رایانه ها سیستم هایی بسته اند و به همین خاطر "تفکر خلاق" را به کودکان نمی آموزند. رایانه به کودکان میآموزد که تفکرشان را محدود کنند و این جایی است که هنر باید وارد عمل شود. با حس کردن اشیا، "شدنی"ها پایانی ندارد و خیال، حد و مرزی نمیشناسد. طرح یک ایده و عملی کردن آن با دست های خود، تقریباً کودکان را افسون میکند. تکرار این عمل به کودک اعتماد به نفس و بینش می بخشد. اغلب والدین برای کودکانشان رایانه میخرند، اما با هنر چه میکنند؟قوه تخیل کودکان شما به اراده شما بستگی دارد ـ
شور و شوق زندگی با شعر و هنر زنده میماند. راه حل مشکلات با خلاقیت پیدا میشود. پرسش این جاست: آیا ما کودکانمان را به ابزار مناسب تجهیز کرده ایم تا بتوانند با یکدیگر گفتگو کنند یا تنها محیط پیرامون آنها را با سرگرمی های فناوری برتر انباشته ایم؟ چرا این نسل باید بکوشد تا خود را از ترس و وحشتی که در ورزشها، فیلمها و بازیهای ویدئویی نهفته است برهاند؟ پرسش کلیدی این است.
پس از نسل رایانه، نسل "شبکه" از راه خواهد رسید. نسلی که با اینترنت بزرگ میشود و به همه دنیا دسترسی دارد. آنها یک نسل کاملاً متفاوت خواهند بود.



> شما در نوشته های قبلی خود تأثیر جهانی فناوری را با چند تناقض نما (پارادوکس) توضیح داده اید که بسیاری از آنها از یک تناقض بنیادین نشأت میگیرند: هرچه اقتصاد جهانی بزرگتر میشود، بازیگران کوچک آن قدرتمندتر میشوند. آیا از زمان آن نوشته تاکنون اوضاع عوض شده است؟

> نه. این روند قدرت یافته است. کشورهای زیادی وجود دارند. کشورها رو به تجزیه اند. پیامد این روند کشورهای کوچکتر و قدرتمندتر است و هرچه پیش میرویم، بر تعداد آنها افزوده میشود.



> در عین حال ملتها باید بکوشند به منظور فعالیت در یک زمینه جهانی، به سطح جدیدی از همکاری و ارتباط با یکدیگر برسند.

> دقیقاً.



پس به نظر میرسد مفهوم تمامیت ارضی در حال تغییر است.

> همه مسائل رنگ اقتصادی به خود گرفته است. مسائل اقتصادی حتی مسائل سیاسی را هم تحت الشعاع قرار میدهد. روابط ملتها بیشتر بر محور مسائل اقتصادی است تا امور سیاسی. واقعاً دنیا در حال حاضر بیشتر با اقتصاد اداره میشود تا با سیاست.



> با این اوصاف، آیا شما پایان مفهوم دولت ـ ملت را پیش بینی میکنید؟

> نه. شگفت اینکه کشورها برحسب معنای فرهنگی و نمادهای خود قویتر میشوند. با کمرنگ شدن مرزها، این شرکتها، کارآفرینان و بازیگران عرصه کسب وکار هستند که اقتصاد جهانی را میسازند ـ دولتمردان ارزش افزوده نمی آفرینند، آنها تجارت نمیکنند. بنابراین به موازات آنکه وابستگی ملتها از لحاظ اقتصادی بیشتر و بیشتر میشود، احساس استحاله فرهنگی نیز در میان ملتها تشدید میشود. بنابراین ملتها بیشتر به هویت فرهنگی خودشان میچسبند.
کره مثال بسیار خوبی است. این کشور صاحب یک تاریخ مکتوب ۵۰۰۰ ساله است. کره ۵۰۰۰ سال یک کشور منزوی و تنها بود. بعد از جنگ جهانی دوم کمونیستها روی کار آمدند. امروز اقتصاد آنها با اقتصاد بسیاری از کشورهای دنیا ادغام شده است، اما آنها خیلی نگران این قضیه هستند. امروز رنسانسی در علاقه به تاریخ، فرهنگ و زبان کره به چشم میخورد. تضاد اینجا است: هرچه از لحاظ اقتصادی بیشتر به یکدیگر وابسته میشویم، وطن ما به عنوان چشمه جوشان هویت، اهمیت بیشتری مییابد ـ هویت فرهنگی، هنر و تاریخ همگی مصداق حس برتر هستند. نکته اینجاست که اهمیت اقتصادی دولت ـ ملتها رو به زوال است.
شبکه ها جایگاه اقتصادی دولت ـ ملتها را تصاحب میکنند. برخی از این شبکه ها بر پایه ملیت شکل میگیرند، مثلاً شبکه چینی های مقیم خارج، شبکه کره ای های مقیم خارج و شبکه هندی های مقیم خارج، و دیگر شبکه ها نیز بر پایه کسب وکار و شرکتها شکل می گیرند. من در کتاب "تناقض نمای جهانی" به شرکت آب ب اشاره کرده ام که به ۱۳۰۰ شرکت مستقل تجزیه شد و تعداد کارکنان اداره مرکزی آن در زوریخ از ۶۰۰۰ نفر به کمتر از ۱۵۰ نفر رسید. اما یک مثال خوب دیگر نیز برای این الگوی اقتصادی جدید وجود دارد ـ شرکتی که سال گذشته بیش از یک تریلیون دلار معامله انجام داد. من از هزاران نفر پرسیده ام، اما هیچکس آن را نمیشناسد.
سال گذشته، حجم معاملات شرکت ویزا بیش از یک تریلیون دلار بود، و از آنجا که این رقم هر سال ۲۰ درصد رشد میکند، تا سال آینده به دو تریلیون دلار خواهد رسید. اما واقعاً ماهیت ویزا چیست؟ ویزا یک شبکه است؛ شبکه ای از بانکهای محلی. پل ارتباطی من با ویزا، بانک محلی من است. دهها هزار بانک محلی با یکدیگر شبکه ای را پدید آورده اند، به طوری که هر یک از ما که با یکی از آنها در ارتباط باشد، میتواند در همه کشورهای دنیا ـ در ۱۴ میلیون نقطه کره زمین ـ تجارت کند. این یک الگوی جدید است، زیرا آنچه شاهد هستیم، نوع جدیدی از "عظمت" است؛ شبکه های عظیم و نه رایانه های مرکزی عظیم.
در گذشته، شرکتهای چندملیتی بزرگ و قدیمی، همان رایانه های مرکزی بودند. اکنون شما نمی توانید در نقش یک رایانه مرکزی عظیم باقی بمانید، بلکه ناگزیر از "خودسازماندهی" هستید. ویزا کاملاً خودسازماندهی شده است. البته بهترین الگوی خودسازماندهی، طبیعت است. طبیعت در مجموع با نهایت زیبایی کار میکند، البته تا وقتی که ما در کار آن دخالت نکنیم.



> آیا این بدان معناست که بسیاری از دولتها باید ساختار خود را بر شبکه ها استوار کنند؟

> دقیقاً. در شبکه ها هیچکس مسوول نیست. درست مثل اینترنت که در آن هیچکس مسوول نیست و از پایین به بالا خودسازماندهی شده است. شبکه چینی های مقیم خارج که در رتبه سوم اقتصاد دنیا قرار دارد و من در "کلان روندهای آسیا" به آن اشاره کرده ام، خودسازماندهی شده است. در این شبکه هیچکس مسوول نیست. اینها الگوهایی هستند که دولتمردان نباید از آنها غافل باشند. غالباً کسب وکارهای خصوصی در خط مقدم اینگونه تغییرات حرکت میکنند؛ چرا که در پی بقا هستند. اما تحولات تدریجی فایده ندارد، حالا چه در کسب وکار و چه در دولت. دولتمردان نخواهند گذاشت شما تحولات عمده و چشمگیری ایجاد کنید. شما برای ایجاد تحول در هر زمینه نیازمند شالوده شکنیهای برجسته و بنیادین هستید، چه بحث بر سر یک شرکت باشد، چه یک شهر و چه یک کشور.



> آیا به خاطر تغییر جهت قدرت، که ساخته و پرداخته فناوری و ساختارهای شبکه ای است، مردمسالاری به یک عامل بحران زا تبدیل نمیشود؟

> به هیچ وجه. مردمسالاری در همه جای این دنیای پهناور ریشه دوانده است. این روند آغاز شده و همچنان ادامه دارد. مردمسالاری یک فرایند است، نه نتیجه. مردمسالاری حدومرزی ندارد، یک فرایند پیوسته است.



> به نظر شما چالشهای عمده پیش روی دولتها کدامند؟

> مشکل اصلی این است که چگونگی برون رفت از وضعیت امروز را بیاموزیم و بگذاریم مردم خودشان آینده را بیافرینند. ملاحظه میکنید که ژاپن با این مشکل دست به گریبان است و نمیتواند خود را از وضعیت کنونی نجات دهد. در ژاپن نوعی سرمایه سالاری دولتی به چشم میخورد که آمیزه ای از دولت و شرکتهای بزرگ است. البته این سیستم تا همین اواخر جواب میداده است. اما در اقتصاد جهانی رقابتی امروز، این سیستم جواب معکوس میدهد. دولت باید از دنیای تجارت خارج شود. دولت ژاپن باید تجارت را رها کند و اجازه دهد که تصمیمهای اشخاص و شرکتها ـ که بازار را تشکیل میدهند ـ پیشران اقتصاد باشد، نه ائتلاف شرکتها و دولت. این کار برای آنها بسیار دشوار است. بنابراین وظیفه کنونی دولتها این است که یاد بگیرند چگونه از این وضعیت بیرون بروند.



> موضوع دیگری که به نظر میآید رفته رفته اهمیت مییابد، غالباً اینگونه تعبیر می شود: "اغنیا" و "فقیران" اطلاعاتی. آیا این کوته اندیشی نیست؟

> بهای رایانه ها رو به کاهش است. رایانه های ما بسیار ابتدایی هستند. آنها باید به "صدا" حساس شوند. به این ترتیب شما خواهید توانست با رایانه تان صحبت کنید.
چند سال پیش در ایالت فقیر چیاپاس در جنوب مکزیک تعدادی از لومپنهای سرخپوست سر به شورش گذاشتند و از آنجا که به اینترنت دسترسی داشتند، تنها در عرض چند ساعت همه مردم دنیا از موضوع باخبر شدند و چون خبر به گوش خبرگزاریها رسید و به خاطر گزارشهایی که متعاقباً نوشته شد، دولت مکزیک مجبور شد پاسخگو باشد. همینطور زمانی که سربازان روسی به چچن حمله کردند، در عرض چند دقیقه همه مردم دنیا با خبر شدند. دقت کنید، هر دوی این مناطق بسیار فقیرند. نه چچن و نه چیاپاس، هیچکدام سرزمینهای ثروتمندی نیستند.
بنابراین تعبیر اغنیا و فقیران اطلاعاتی، تعبیری است که بدون تفکر عمیق باب شده است. درست مثل اینکه میگویند ثروتمندان ثروتمندتر و فقرا فقیرتر میشوند. این هم سخنی است که مردم بدون ذره ای تفکر و تأمل همیشه بر زبان میرانند. در اقتصاد باز و آزاد، بعضیها روزبه روز ثروتمندتر میشوند، چرا که امکانات و استعدادهای بسیاری در اختیار دارند و آزاد هستند که هرچه میخواهند انجام دهند. خوشبختانه وضع زندگی مردم به ویژه در آسیا نسبت به گذشته بهتر شده است. وقتی همه آزاد هستند که هرچه میخواهند انجام دهند، بدانید آنها که بااستعدادترند، همواره یک گام از دیگران جلوتر خواهند بود. ما باید بیان آزادی و عدالت یکی را انتخاب کنیم. ما تجربه کرده ایم که عدالت، به این معنا که در صدد تقسیم عایداتمان باشیم و بکوشیم سهم همه یکسان باشد، نتیجه مطلوبی در پی ندارد. کمونیسم، سوسیالیسم و مانند آنها را به خاطر بیاورید. پس تا زمانی که سازوکار دیگری پیدا نکنیم، ثروتمندان ثروتمندتر خواهند شد. البته نه فقط آنها، بلکه اوضاع همه مردم دنیا رو به بهبود است!
به هرحال، تناقضهای بسیاری وجود دارد. ما در عصر تناقضها زندگی میکنیم. تناقض بزرگ این است که هرچند از حالا به بعد، اقتصاد جهانی در درجه اول اهمیت است، اما هنوز هیچکس دقیقاً نمیداند این نظام چگونه کار میکند.



> از بحث اصلی دور نشویم. دولتها چگونه میتوانند با درک مفهوم فناوری برتر/حس برتر زندگی را به کام شهروندان شیرین تر کنند؟

> من فکر میکنم حس برتر را باید به خدمات، خدمات، خدمات، و خدمات اختصاصی معنا کرد. این بدان معناست که مسوولان باید با مردم همچون انسان برخورد کنند، نه اینکه آنها را در فهرست مشکلات خود جای دهند. به علاوه من فکر میکنم دولتها در بسیاری حوزه ها مخل اوضاع هستند که باید کنار بروند.
البته من زیاد به این موضوع فکر نکرده ام، اما اصول کار روشن است، تعمیم آنها نباید چندان دشوار باشد. به عنوان مثال میتوان به اداره پست آمریکا اشاره کرد. آنها شعبه های خود را در سراسر کشور با حس برتر درآمیخته اند و محیط مشتری پسند و فرح بخشی پدید آورده اند. من فکر میکنم در بسیاری موارد باید به محیط ارتباطی شهروندان و مسوولان بیشتر توجه کنیم. اینگونه محیطها باید خوشایندتر باشند. شخصی سازی خدمات را هم نباید از یاد ببریم.



> اجازه دهید راجع به این موضوع بیشتر صحبت کنیم. به نظر میآید مسوولان به دنبال این هستند که صفحات اینترنت، پست الکترونیکی، باجه های اطلاعاتی و مانند آنها را جایگزین تماس مستقیم با مردم کنند. با توجه به آنچه شما گفتید، بخشی از حس برتر "مردمی کردن" است. به بیان دیگر، شاید آنچه که آنها باید بیشتر به دنبال آن باشند، تماسهای انسانی بیشتر است!

> این موضوع واقعاً مهم است و باید بدان توجه شود. چرا که رایانه ها باعث میشوند تماسهای انسانی کمتر شود. به ذهنم میرسد که اداره مالیات و سایر نهادهای دولتی باید ادارات و شعبه های سهل الوصول و دوستانه تری داشته باشند تا مردم بتوانند از مجرای یک رابطه دوستانه به آنها مراجعه کنند و مشورت و راهنمایی بگیرند.



> شاید به نظر بیاید یکی از کاربردهای کلیدی رایانه ها باید تسهیل تماسهای انسانی شهروندان و مسوولان باشد. این مسیری است که اکنون سازمان تأمین اجتماعی آمریکا در آن گام برمیدارد. به عنوان مثال، اگر شما شبکه ای داشته باشید که به مردم اجازه دهد وارد ادارات شوند، کافی است روبروی رایانه بنشینید تا اطلاعات وی را مطالعه کنید. یکی از نقشهای کلیدی شبکه های رایانه ای دسترسی فوری به اطلاعات به عنوان پشتوانه ای برای تماسهای انسانی است.

> در اغلب هتلهای درجه یک، وقتی شما خدمتکار را صدا میکنید، تلفن زنگ میزند و کسی پشت خط میگوید: "جناب آقای فلانی، بفرمایید". آنها یک صفحه رایانه ای در اختیار دارند که از طریق آن میفهمند چه کسی خدمتکار را صدا زده است. این یعنی شخصی سازی خدمات با استفاده از نام شما.



> پس حس برتر در مورد مسوولان دقیقاً به شخصی سازی تعبیر میشود.

> بله، همینطور است.



> و تماسهای آسانتر و راحتتر...

> دقیقاً.



> بنابراین مضمون نهفته در همه اینها، در واقع هماهنگ کردن فناوری با نیازهای انسانی است.

> بله. در دنیای نوین امروز، همه تغییرات اجتماعی نشأت گرفته از تغییرات فناورانه است. معیار ارزیابی موفقیت و بقا در هزاره نوین، توانایی ما در درک ارتباط و برهمکنش اصول بشری و نیاز عاطفی به حس برتر و واقعیتهایی است که پیشران آنها فناوری برتر است. فناوری به طور همزمان به ما انسانها پیام میدهد که حضور ما اهمیت کمتر و در بعضی مواقع اهمیت بیشتری دارد. موفقیت ما در کسب وکار، دولت و ارتباطات بسته به این خواهد بود که بتوانیم نیاز انسانی به حس برتر را در دنیای فناوریهای برتر به رسمیت بشناسیم. من فکر میکنم ما باید یاد بگیریم که میان پیشرفتهای فوق العاده و مادی فناوری و نیازهای معنوی فطرت انسانیمان تعادل برقرار کنیم.


منبع:
ایران، تهران، موسسه مطالعات راهبردی آینده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد