فناوری برتر، حس برتر

معرفی
جان نایس بیت یکی از آینده شناسان معروف آمریکاست که شهرت خود را بیشتر مدیون نگارش کتاب "کلان روندها" در سال ۱۹۸۲ است. این کتاب، که اولین کار حرفه ای وی بود، به مدت بیش از دو سال در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز بود و اغلب اوقات در رتبه اول قرار داشت. بیش از ۸ میلیون نسخه از این کتاب در سراسر جهان به فروش رفته است.

وی دانش آموخته دانشگاههای هاروارد، کرنل و یوتا است و به عنوان مشاور و مدیر ارشد در بنگاههای خصوصی و دولتی فعالیت میکند. جان نایس بیت همچنین سمتهای مدیریتی در شرکتهای آی بی ام و کوداک داشته، معاون وزیر آموزش در دولت کندی، دستیار ویژه رئیس جمهور جانسون، استاد پروازی دانشگاههای هاروارد و دانشگاه ایالتی مسکو بوده و هم اکنون عضو هیأت علمی دانشگاه نانجینگ در چین است. این آینده پژوه توانا و صاحبنظر صاحب ۱۵ دکترای افتخاری در رشته های علوم انسانی، فناوری و علم است.


این گفتگو در آستانه انتشار کتاب "فناوری برتر/حس برتر: تحول توأمان فناوری و فرهنگ" با او انجام شده، که تازه ترین کار وی محسوب میشود. وی با آفرینش مفهوم حس برتر (High Touch) در برابر فناوری برتر (High Tech)، از ضرورت ایجاد معنا در جوامع انسانی و به ویژه در سازمانها و شرکتها سخن میگوید. به نظر وی، فناوری برتر، به حایل و حجاب روابط و تعاملات گرم و صمیمی انسانی تبدیل شده، و در مقام ضرورت، دولتها و سازمانهای پیشرفته را برآن داشته تا ضمن توجه بیشتر به معنویات و حتی ارزشهای مذهبی در سازمانها و شرکتها، هرآنچه را که میتواند حجاب تماسهای مستقیم انسانی باشند، کنار بگذارند.

مطالعه این مصاحبه به همه دولت مردان و مدیران، معلمان و والدین آینده نگر توصیه میشود.



> شما نخستین بار مفهوم حس برتر را در کتاب "کلان روندها" معرفی کردید. به علاوه در کتاب "فناوری برتر، حس برتر: تحول توأمان فرهنگ و فناوری" که اکنون در دست نگارش دارید، بر حس برتر به عنوان بازدارنده آهنگ تند تغییرات فناورانه تأکید میکنید. آیا ممکن است در مورد این دو مفهوم ـ فناوری برتر و حس برترـ بیشتر توضیح دهید؟

> در واقع این کتاب از تأثیر متقابل ظهور فناوری و واکنش بشر به آن سخن میگوید. مثلاً گاهی اوقات ما فناوری را نمی پذیریم. با این حال ظهور فناوریهای نو در نهایت همیشه به دگرگونیهای اجتماعی منجر شده است. در این مورد هیچ تردیدی نیست. اما تفاوت دنیای امروز با گذشته در این است که امروز پیشرفت فناوری به قدری سریع است که دگرگونیهای اجتماعی به پای آن نمی رسد. بنابراین یک شکاف فزاینده میان تغییرات فناورانه و اجتماعی به وجود آمده که ما را به دردسر میاندازد.
داستان فناوری برتر و حس برتر درست مثل داستان یین و یانگ (‌ اصل مادینه و اصل نرینه در فلسفه چینی) است. فناوری و معنویت یا فناوری و تحولات اینطور نیست. آهنگ سریع پیشرفت فناوری این تعادل را برهم زده است. از این رو ما به طور ناخودآگاه و گاه به ناچار می کوشیم تا تعادل از دست رفته را بازیابیم. در نتیجه همین رویداد، مردم احساس عقب ماندگی میکنند؛ آنها گیج و حتی در مواردی دچار حیرانی و انزوا میشوند.
می دانید نتیجه پیشرفت بی امان فناوری چه بوده است؟ اینکه انسان امروز به طور بی سابقه ای در جستجوی معناست؛ در حسرت معاشرت است؛ عطش معنویت دارد؛ عاشق روابط عمیق انسانی است؛ و تشنه فهم کامل فناوری است.
اما درست در همین احوال، فناوری بخش لاینفکی از سیر تکاملی فرهنگ و محصولات خلاق، و صد البته تصورات ما، رویاهای ما و درواقع آرمانهای ماست. اما علم و فناوری معنای زندگی را به ما نمی آموزند، بنابراین ما در خانواده، جامعه، دین و معنویت، هنر و ادبیات ـ و در یک کلام آنچه من آن را "حس برتر" می نامم ـ فطرت انسانی خود را می جوییم.
من فکر میکنم اگر میخواهیم زندگی سالم، خانواده های سالم، کسب وکارهای سالم و دنیای سالمی داشته باشیم، باید به ایجاد تعادل شایسته انسانی بیش از این حساس باشیم.



> همه ما مفهوم "فناوری برتر" را به خوبی می شناسیم. اما وقتی شما از "حس برتر" حرف میزنید، ما دقیقاً نمیدانیم که شما به چه موضوعی اشاره میکنید.

> بگذارید مثالی بزنم. فناوری برتر میکوشد زمان را کوتاه کند و تا جایی که میتواند به رویدادها شتاب بدهد. اما حس برتر میکوشد زمان را طولانیتر کند. فناوری برتر از ما میخواهد در کمترین زمان ممکن هرچه بیشتر تولید کنیم. اما حس برتر به ما فرصت میدهد از ناشناخته ها پرده برداریم.
تجلی فناوری برتر/حس برتر در مراقبتهای بهداشتی، فرهنگ، کسب وکار و رسانه های عصر ما به خوبی نمایان است. مثلاً در مراقبتهای بهداشتی امروز به خوبی میتوانید مظاهر فناوری برتر را ببینید. فناوری برتر در پزشکی نوین با پیوند اعضا، کت اسکنها ، آزمایش دی ان آ و مهندسی ژنتیک، بحثهایی را پیرامون اصول اخلاقی حاکم بر هر یک از این موارد ایجاد کرده است. این بحثها ما را با پرسشهایی روبرو کرده اند که تا به حال سابقه نداشته اند. از سوی دیگر مشاهده میشود که تمایل روزافزونی به پزشکی بر پایه حس برتر ایجاد شده است. رواج تکنیکهایی مانند ماساژدرمانی، هومئوپاتی ، طب سوزنی و توسل به دعا برای شفا، همین را به ما میگوید.
هرچه فناوری بیشتری را به بیمارستان هایمان تزریق میکنیم، رغبت مردم به استفاده از خدمات بیمارستانی کمتر میشود. این به معنای قهرکردن با فناوری و پزشکی نوین نیست، بلکه نشان میدهد که مردم چیز دیگری میخواهند. آنچه مردم میخواهند، قدرت درمان "حس" است. مردم در جستجوی ماهیت معنوی تولد، مرگ و کمک به همنوعان خود هستند.
حضور فرساینده فناوری در بیمارستانها و جایگزینی دستان پزشکان با بازوهای مکانیکی رباتها، بر شمار متقاضیان ماساژدرمانی افزوده است. شگفت آور است که آمریکاییها سالانه ۴ میلیارد دلار صرف ماساژدرمانی میکنند. ما از این نکته غافلیم که فناوری برتر باعث شده است که رجوع زنان به ماماها و تمایل به زایمان خانگی افزایش یابد. در اواخر قرن هجدهم، پزشکان و ماماها تقریباً سهم یکسانی در زایمانها داشتند. در دهه ۱۹۵۰ ماماها از صحنه محو شدند و امروز دوباره به اواخر قرن هجدهم بازگشته ایم! در سال ۱۹۹۵ نزدیک به ۰۰۰۰۳۳نفر از زنان آمریکایی برای زایمان به ماماها مراجعه کرده اند و این رقم همچنان رو به افزایش است.



> بسیار جالب است که شما موازین اخلاقی مهندسی ژنتیک و فناوریهای حافظ جان انسانها را در کنار هم می بینید.

> بله، اگر خاطرتان باشد سالها پیش یک خانم ۶۳ ساله باردار شد! امروز بیش از ۲۷ روش برای حاملگی ابداع شده است. وقتی من هنوز یک پسربچه بودم و در مزارع چغندر جنوب ایالت یوتا بازی میکردم، تنها یک روش برای حاملگی وجود داشت. این خبر خیلی سریع به تیتر اصلی روزنامه ها تبدیل شد: "یک خانم ۶۳ ساله کالیفرنیایی با استفاده از نطفه همسرش و تخمک یک زن دیگر اولین فرزند خود را به دنیا آورد". تا امروز در حدود یکصد زن بالاتر از ۵۰ سال در کل دنیا با این روش باردار شده اند. اینجاست که یک پرسش مطرح میشود: آیا حاملگی باید محدودیت سنی داشته باشد؟ و اگر پاسخ مثبت است، چه سنی؟ ۵۰ سالگی یا ۷۵ سالگی؟ گاهی وقتها از گوشه و کنار دنیا اعتراض هایی در مورد کلینیکهای باروری می شنویم که به خاطر پول حاضر میشوند خانمهای یائسه را بارور کنند. آنها کاری را انجام میدهند که طبیعت تاکنون برای بشر مجاز نشمرده بود.
از سوی دیگر در حوزه پزشکی ما انواع و اقسام کارهای غیرطبیعی، مانند پیوند قلب را انجام میدهیم تا جان بیماری را نجات دهیم یا مرگ او را اندکی به تعویق بیاندازیم. پرسشی که در همه این موارد میتواند مطرح باشد، این است که: "فناوری تا کجا باید پیش برود و در کار طبیعت مداخله کند؟" و پرسش مهمتر این است که: "چه کسی در این باره تصمیم میگیرد؟"
بی اغراق شبیه سازی دالی (اولین گوسفند شبیه سازی شده) پدیده قرن بود ـ پدیده ای که شاید دنیای ما را تکان دهد ـ و همانطور که حتماً خوانده اید، دالی از روشهای طبیعی نیز فرزندی به دنیا آورده بود. بعضیها این پدیده را به اندازه شکافت اتم مهم میدانند. مسلماً "شبیه سازی" موجودات زنده، بزرگترین پرسشهای دینی و اخلاقی را ایجاد خواهد کرد، اما به راستی کدام انسان با توجه به شناختی که از خود دارد حاضر به شبیه سازی خود خواهد شد؟ شبیه سازی معنای جدیدی به "تناسخ" خواهد بخشید. این فناوری جدید ما را وادار میکند درباره "روح"هایمان و آنچه آن را "انسانیت" مینامیم، فکر کنیم. پرسشها یکی از پس از دیگری از راه میرسند. شبیه سازی یعنی همانندسازی آنچه وجود دارد. وانگهی مهندسی ژنتیک چیزهایی خلق کرده است که تاکنون هیچگاه وجود نداشته اند.



> اشاره کردید که در حال حاضر حس برتر نقش عمده ای در دنیای کسب وکار ایفا میکند. من فکر میکنم این نقش را میتوان به همه سازمانها و حتی دولت تعمیم داد. اینطور نیست؟

> بله، البته در کسب وکارها مشهودتر است. سازمانهای مبتنی بر فناوری برتر، فضایی را برای رشد فردی پدید آورده اند. رشد فردی کلید موفقیت در دنیای فناوریهای برتر است.
گور یک شرکت میلیارد دلاری است. این شرکت نوعی حس برتر ـ بگویید "فضای خانوادگی" ـ را همچنان در کارخانه هایش حفظ کرده است. تعداد کارکنانی که در هر یک از ساختمانهای این شرکت کار میکنند، به ۲۰۰ نفر محدود شده اند. به علاوه هیچکدام از ساختمانهایشان بیش از ۶ طبقه ندارد. در شرکت گور، تعادلی که پیشتر درباره آن صحبت کردیم برقرار است؛ یک تعادل انسانی. وقتی در یک ساختمان تنها ۲۰۰ نفر کار میکنند، طبیعتاً همه آنها میتوانند یکدیگر را بشناسند و بدانند که دیگری چه کار میکند؟ حالا این رقم را با سوله های ۵۰۰۰ یا ۱۰۰۰۰ نفری مقایسه کنید. در عصر صنعتی تعادل انسانی را از یاد بردیم، اما امروز در صدد احیای آن برآمده ایم. خاطرنشان میکنم که هیچکدام از ساختمانهای شرکت مایکروسافت از بلندترین درختهایش مرتفعتر نیستند.
شگفت اینکه هر روز بر اهمیت "محل کار" افزوده میشود. اخیراً مقالات و کتابهای متعددی در این باره نوشته شده است که بسیاری از مردم همچنان ترجیح میدهند در اداره ها و شرکتها کار کنند تا در خانه هایشان. من فکر میکنم "کار از راه دور" آنقدرها که بعضی میگویند طرفدار نخواهد یافت؛ چرا که مردم میخواهند با یکدیگر باشند. انسان فطرتاً موجودی اجتماعی است. روابط انسانی در محیط کار به مرور زمان عمیقتر و پربارتر میشود. از این منظر هیچ جایی مثل محل کار نیست.



> به خاطر همین فطرت اجتماعی، به نظر میرسد اجتماع یا دست کم تلقی ما از آن روزبه روز اهمیت بیشتری می یابد.

> هرچقدر فناوریهای بیشتری به جامعه سرازیر شود، تمایل مردم به "باهم بودن" نیز تشدید میشود. مردم به سینماها، کنسرتها، فروشگاهها، سالنهای غذاخوری یا ادارات میروند تا با یکدیگر باشند. آنها در جستجوی معاشرت هستند. من اجتماع را جایی میدانم که "همه مردمش نام شما را میدانند"؛ البته این تعریف را از یک ترانه زیبا امانت گرفته ام.
این در مورد مشتریهای قهوه صبحگاهی هم صدق میکند. کافی نت مفهوم تقریباً جدیدی است که میتواند مظهری از فناوری برتر/حس برتر به شمار آید. در حالی که ما هنر را از طریق اینترنت در دسترس مردم گذاشته ایم؛ اما مردم گروه گروه و هر روز بیشتر به موزه ها هجوم میبرند. مردم به تماشای نگارخانه ها میروند تا هنر را به صورت گروهی تجربه کنند.
بعد از اختراع تلویزیون و تولید تلویزیونهای بزرگ و پیشرفته، خیلی ها پیش بینی کردند که بازار سینماها کساد میشود. اما این پیش بینی ها غلط از آب درآمد، چرا که مدعیان آنها معنای فناوری برتر/حس برتر را نفهمیده بودند. مردم تنها برای دیدن فیلم به سینما نمیروند. آنها به سینما میروند تا با ۲۰۰ نفر دیگر بخندند یا گریه کنند. فروش بلیت سینما در سال ۱۹۹۶ از سال ۱۹۵۹ به بعد بی سابقه بود! جالب اینجاست که فروش سال ۱۹۹۷ از سال ۱۹۹۶ هم بیشتر بود. تایتانیک، نخستین فیلمی بود که بیش از یک میلیون دلار فروش کرد و گمان میکنم فروش آن به حدود ۲ میلیارد دلار رسید. اینها شاخص هایی هستند که در دنیای فناوریهای برتر نشان میدهند مردم از منزوی بودن گریزانند و میخواهند از خلوت خود فرار کنند. به همین خاطر است که مردم تشنه اجتماع هستند و در نهایت جامعه ای بر پایه ارزشهای مشترک را شکل میدهند.
جنبه دیگری از حس برتر که در دنیای سازمانها و شرکتها به روشنی مشهود است، رجعت به معنویت و حتی مذهب است که تا همین اواخر نوعی "تابو" به شمار میرفت. سال گذشته یک کتاب مدیریتی به نام "مدیرعامل مومن" منتشر شد که در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز قرار گرفت. عناوین مشابه دیگری هم به چشم میخورد: رهبری آمیخته با معنویت ، مدیر درمانگر و مدیریت از راه قلب . تأثیر معنویت بر مدیریت همه جا مشهود است. تا همین اواخر این احساس حاکم بود که دین در جریان غالب کسب وکار جایی ندارد. امرسن ، نویسنده آمریکایی، بهترین آموزه رهبری را در نوشته ای پیرامون اعتماد به نفس ارائه داده است: "روح شما خبر از درونتان میدهد. چرا که در وجود همه هست". این سخن هیچگاه به اندازه امروز مصداق نداشته است.



> با این اوصاف من تصور میکنم عدم درک صحیح معنای حس برتر، در هنگام مواجهه با فناوریهای جدید ما را به دردسر خواهد انداخت.

> درست میگویید. خیلی وقتها شاهد هستیم که فناوری، نابجا مورد استفاده قرار میگیرد. به عنوان مثال سیستم های پیامگیر تلفنی را در نظر بگیرید: "پیام شما برای ما بسیار مهم است. لطفاً به رغم اینکه ما شخصاً تلفن را برنمیداریم، گوشی را نگذارید"؛ و همینطور سیستم هایی که به شما میگویند برای این کار شماره یک را فشار دهید و برای آن کار شماره دو را. سال گذشته شرکت دیجیتال اکوئیپمنت سیستمهای پیامگیر تلفنی خود را جمع آوری کرد، چرا که مشتریان دل خوشی از این سیستمها نداشتند. این شرکت دوباره ۷۰ نفر را برای پاسخگویی به تلفنها استخدام کرد. سیستمهای پیامگیر تلفنی، دشمن حس برتر هستند و دقیقاً علیه شخصی سازی و فردگرایی کار میکنند.
یکی از دلایل موفقیت فدرال اکسپرس (یک شرکت پستی معروف در آمریکا)، تحویل دستی محموله ها در دنیای فناوریهای برتر الکترونیک است.
همینطور شرکت یوپی اس که برای مشتریانش رانندگان ثابت میفرستاد، موفقیت چشمگیری به دست آورد.
یکی از کاربردهای فناوری که مورد علاقه من است ـ و همچنین یکی از رستورانهای موردعلاقه من ـ رستورانی است که در نزدیکی ساختمان بورس اوراق بهادار پاریس است. در این رستوران، قوانین عرضه و تقاضا است که بهای غذا را تعیین میکند. وقتی مشتریان غذای خود را سفارش میدهند، سفارش آنها به رایانه منتقل میشود. بر اساس این تقاضا، فهرست قیمتها بار دیگر مرتب میشود. درست مانند سهام که هرچه تقاضا برای آن بیشتر شود، بهای آن نیز افزایش مییابد، غذاهای پرتقاضای این رستوران نیز گرانتر میشوند. شما مختار هستید که بهای غذا را همان اول و هنگام سفارش بپردازید و یا منتظر آینده این بازار پویا بمانید و بهای تعادلی را پرداخت کنید. رایانه های این رستوران با حس برتر درآمیخته اند.
مظهر فناوری برتر، کنفرانس از راه دور است؛ و مظهر حس برتر دست دادن با یک دوست. فناوری برتر یعنی روزآمدسازی ماشین آلات، و حس برتر یعنی آموزش مردم. منابع انسانی مزیت رقابتی دنیای جهانی شده امروز است. وقتی جوان بودم، ثروت یک کشور را با حجم سرمایه و منابع طبیعی اش می سنجیدند. ژاپن و به دنبال آن دیگر کشورهای آسیایی نشان دادند که کشورها نیازی به منابع طبیعی ندارند. امروز سرمایه یک کالای جهانی است، بنابراین تنها چیزی که رقابت پذیری را تضمین میکند، منابع انسانی است. بی شک منابع انسانی مزیت رقابتی را تشکیل میدهند، بنابراین نحوه آموزش و یادگیری نیروی انسانی عامل کلیدی رقابت پذیری است.
وقتی ما از منابع انسانی به عنوان مزیت رقابتی سخن میگوییم، توجه ویژه ای به زنان داریم. زنان نقش رهبری خود را گسترش داده اند و امروز شمار شرکتهایی که به همت زنان کارآفرین تأسیس میشوند، دو برابر شمار مربوط به مردان است. البته در طول سالیان گذشته تعداد زنان موفق در آمریکا چندان کم نبوده است. اما زنان متعلق به نسل پس از جنگ جهانی دوم ـ که دوران ازدیاد زادوولد در آمریکا بود ـ نخستین نسلی بودند که تقریباً همه آنها شاغل بودند.
توجه کنید این زنان که امروز۴۰ تا ۵۰ سال دارند، هرکجا که هستند موقعیتهای رهبری و مدیریت را اشغال میکنند. از دیدگاه کارآفرینی، این پدیده واقعاً بااهمیت است.
در سال ۱۹۷۰، تنها ۴ درصد کسب وکارها به بانوان تعلق داشت. امروز این رقم به ۴۸ درصد رسیده است و تا سال ۲۰۰۰ از مرز ۵۰ درصد خواهد گذشت. سبک رهبری بانوان با الزامات عصر اطلاعات همخوانی بیشتری دارد! در دنیای کسب وکار، که تا پیش از این غرق در آمار و ارقام بود، اینک سخن از الهام، حسس ششم، ایمان و معنویت است. این نیز به نوبه خود نشانگر تغییر جهت از فناوری برتر به حس برتر محسوب میشود.



> البته الهام، حس ششم و حتی ایمان بیشتر کیفیتهای شخصی هستند.

> بله و به اعتقاد من آنچه که ما باید در سطحی برتر بدان بیاندیشیم، این است که قدرت از سیستمها به سوی اشخاص در حرکت است. همچنین ما از "گرایش به تخصص" به سمت "گرایش به معلومات عمومی"، و از تخصص در طیف بسیار محدودی از موضوعات به سوی "یادگیری روش یادگیری" در حرکتیم. دانستن این امر برای جوانان که فرایند یادگیری شان باید مادام العمر باشد، بسیار حائز اهمیت است. چرا که آنها باید از شغلی به شغل دیگر و از منصبی به منصب دیگر بروند و خود را با آهنگ سریع تغییرات همنوا کنند. من همیشه اعتقاد داشته ام که تخصص گرایی افراطی، ظرفیت رشد انسان را محدود میکند. مطالعات اخیر نشان داده است که وقتی افراد در دوره دکتری تحصیل میکنند، ضریب هوشی شان افت میکند. میدانم، باورکردنش آسان نیست!



> مارشال مک لوهان در مطالعات اخیر خود درباره اثر رسانه ها و فناوری بر فرهنگ به این موضوع اشاره کرده است که معمولاً فناوری جدید چیزهایی را از درون تاریخ و سنت بیرون میکشد و رواج میدهد و گاهی هم چیزهای مدرن را کهنه و منسوخ میکند. شما بر چند اثر مکلوهان که به تازگی تجدید چاپ شده است، مقدمه زده اید.

> روزگار ما، روزگار کهنه شدن نوها و نوشدن کهنه هاست! امروز تغییرات فناوری به قدری سریع است که نمیتوان روزنه ای برای دیدن آینده باز کرد. نوآوریها از جاهایی که انتظارش را نداریم، ظهور میکنند و پیش بینی آنها واقعاً دشوار است. به ویژه زمانی که شما در عصر آمیزش فناوریها به سرمی برید، فهم اینکه قرار است چه پیش بیاید، بسیار دشوار است.
به عنوان مثال چندی پیش شرکت والت دیسنی دریافت که آهنگ توسعه فناوری بسیار زیاد است و همگام شدن با آن هزینه های سرسام آوری به شرکت تحمیل میکند. میدانید که این شرکت، شهربازی هایی دارد که به "دنیای آینده" معروف است و شما با گردش در آنها میتوانید یک تور تفریحی به دنیای آینده را تجربه کنید. زمانی که مدیران این شرکت تصمیم گرفتند یک "دنیای آینده" جدید بسازند، پسروی کردند، یعنی به سراغ سبکها، روشها و الگوهای گذشته رفتند. "دنیای آینده" با ژولورن آغاز میشود و با باخ راجرز پایان مییابد. والت دیسنی یکی از بزرگترین مروجان فناوری جدید در آمریکا به شمار میرود. امروز فعالیتهای دیسنی بیشتر بر تصویرکردن آینده متمرکز است. فناوری آنقدر سریع پیشرفت میکند که پیش بینی آن دشوار است. بنابراین ما با نگاه به گذشته خودمان را تعریف میکنیم.
آینده پسرونده است و اصالت خود را در گذشته جستجو میکند. فناوری برتر پیچیدگی زندگی را افزایش میدهد، اما حس برتر میکوشد ثانیه ها را بزرگ جلوه دهد. فناوری برتر یعنی بهبود کیفیت فیلمهای قدیمی با شگردهای دیجیتالی؛ اما حس برتر یعنی فهم این نکته که چه وقت نباید کیفیت فیلمهای قدیمی را دستکاری کنیم.
همه جا نوعی حسرت نسبت به گذشته حاکم شده است. به آگهی های بازرگانی سیاه و سفید تلویزیون نگاهی بیاندازید. شرکتها برای تبلیغ محصولاتشان از تصاویر و سبکهای گذشته استفاده میکنند. مهم نیست این اتفاق را چگونه تفسیر میکنیم: حسرت یا یادآوری گذشته یا علاقه به داستانهای گذشته؛ به هرحال گذشته در حال رجعت است. ما هنر و سبکهای گذشته را بیشتر و بیشتر به کار میبریم تا نوعی واکنش عاطفی را در مردم برانگیزانیم.



> جالب اینجا است که تنها سالمندان مدام به گذشته باز نمیگردند. جوانترها هم به گذشته باز میگردند، به چیزهایی که نتوانسته اند تجربه کنند.

> بله. اما آنچه نسل دیجیتال واقعاً بدان علاقمند است، تفاوتها و وجوه تمایزها است. خالکوبی را در نظر بگیرید. خالکوبی یکی از روشهایی است که به کمک آن میتوانید خودتان را متمایز کنید؛ چرا که متعلق به شما است و نه هیچ کس دیگر.
فناوری برتر یعنی اینکه بگویید: "ای وای! رایانه ام از کار افتاد". حس برتر یعنی اینکه گوسفندی بیاید و دفتر مشق شما را بخورد! فناوری برتر یعنی یک اردوگاه رایانه ای؛ و حس برتر یعنی یک لیگ کوچک بیسبال.
بچه های دبیرستانی امروز از لحاظ سواد فناوری سرآمد همه بچه های تاریخ هستند. آنها با رایانه ها زندگی میکنند و بزرگ میشوند؛ بیشتر از آنکه والدینشان وقت خود را با تلویزیون سپری میکردند. آنها رایانه را به خوبی میشناسند و کار با آن را بلدند. من مطمئن نیستم که آنها بتوانند دنیایی بدون رایانه را تصور کنند. وسعت فناوری عمیقاً آنها را متأثر کرده است. نسل رایانه مسأله فناوری ندارد؛ فناوری همه جا ریخته است. آنچه این نسل جدید می جوید، همان تعادل "حس برتر" است. بسیاری از این بچه ها واقعاً به محیط، روابط انسانی، پیامدهای اخلاقی، انتخابها و تصمیمگیری های زندگیشان علاقمندند. اما آیا ما به عنوان والدین، معلمان یا بزرگترهای آنها ابزار و امکاناتی در اختیارشان گذاشته ایم که دنیا را بشناسند؟ آیا در دنیایی که ناامنی بیداد میکند و فناوری هر روز با شتاب بیشتری به پیش میرود، روشهای خلاق حل مسأله را به فرزندان خود می آموزیم؟
نسل رایانه نسل بزرگی است. در حال حاضر ۳۱ میلیون کودک و نوجوان ۸ تا ۱۷ ساله در آمریکا وجود دارد که بازاری به حجم سالانه ۱۲۰ میلیارد دلار را میگردانند!
رایانه ابزار ضروری ورود به قرن بیست و یکم است و این کودکان با رایانه هایشان بر نسلهای گذشته برتری دارند. آشنا بودن با فناوری و شناخت آن ـ درست همانند فطرت دوم ـ یکی از مهارتهای قرن بیست و یکم است. با این حال شعور فناورانه برای بشر امروز کافی نیست. من معتقدم اهمیت هنر در کلاس درس کمتر از اهمیت رایانه ها نیست. رایانه ها سیستم هایی بسته اند و به همین خاطر "تفکر خلاق" را به کودکان نمی آموزند. رایانه به کودکان میآموزد که تفکرشان را محدود کنند و این جایی است که هنر باید وارد عمل شود. با حس کردن اشیا، "شدنی"ها پایانی ندارد و خیال، حد و مرزی نمیشناسد. طرح یک ایده و عملی کردن آن با دست های خود، تقریباً کودکان را افسون میکند. تکرار این عمل به کودک اعتماد به نفس و بینش می بخشد. اغلب والدین برای کودکانشان رایانه میخرند، اما با هنر چه میکنند؟قوه تخیل کودکان شما به اراده شما بستگی دارد ـ
شور و شوق زندگی با شعر و هنر زنده میماند. راه حل مشکلات با خلاقیت پیدا میشود. پرسش این جاست: آیا ما کودکانمان را به ابزار مناسب تجهیز کرده ایم تا بتوانند با یکدیگر گفتگو کنند یا تنها محیط پیرامون آنها را با سرگرمی های فناوری برتر انباشته ایم؟ چرا این نسل باید بکوشد تا خود را از ترس و وحشتی که در ورزشها، فیلمها و بازیهای ویدئویی نهفته است برهاند؟ پرسش کلیدی این است.
پس از نسل رایانه، نسل "شبکه" از راه خواهد رسید. نسلی که با اینترنت بزرگ میشود و به همه دنیا دسترسی دارد. آنها یک نسل کاملاً متفاوت خواهند بود.



> شما در نوشته های قبلی خود تأثیر جهانی فناوری را با چند تناقض نما (پارادوکس) توضیح داده اید که بسیاری از آنها از یک تناقض بنیادین نشأت میگیرند: هرچه اقتصاد جهانی بزرگتر میشود، بازیگران کوچک آن قدرتمندتر میشوند. آیا از زمان آن نوشته تاکنون اوضاع عوض شده است؟

> نه. این روند قدرت یافته است. کشورهای زیادی وجود دارند. کشورها رو به تجزیه اند. پیامد این روند کشورهای کوچکتر و قدرتمندتر است و هرچه پیش میرویم، بر تعداد آنها افزوده میشود.



> در عین حال ملتها باید بکوشند به منظور فعالیت در یک زمینه جهانی، به سطح جدیدی از همکاری و ارتباط با یکدیگر برسند.

> دقیقاً.



پس به نظر میرسد مفهوم تمامیت ارضی در حال تغییر است.

> همه مسائل رنگ اقتصادی به خود گرفته است. مسائل اقتصادی حتی مسائل سیاسی را هم تحت الشعاع قرار میدهد. روابط ملتها بیشتر بر محور مسائل اقتصادی است تا امور سیاسی. واقعاً دنیا در حال حاضر بیشتر با اقتصاد اداره میشود تا با سیاست.



> با این اوصاف، آیا شما پایان مفهوم دولت ـ ملت را پیش بینی میکنید؟

> نه. شگفت اینکه کشورها برحسب معنای فرهنگی و نمادهای خود قویتر میشوند. با کمرنگ شدن مرزها، این شرکتها، کارآفرینان و بازیگران عرصه کسب وکار هستند که اقتصاد جهانی را میسازند ـ دولتمردان ارزش افزوده نمی آفرینند، آنها تجارت نمیکنند. بنابراین به موازات آنکه وابستگی ملتها از لحاظ اقتصادی بیشتر و بیشتر میشود، احساس استحاله فرهنگی نیز در میان ملتها تشدید میشود. بنابراین ملتها بیشتر به هویت فرهنگی خودشان میچسبند.
کره مثال بسیار خوبی است. این کشور صاحب یک تاریخ مکتوب ۵۰۰۰ ساله است. کره ۵۰۰۰ سال یک کشور منزوی و تنها بود. بعد از جنگ جهانی دوم کمونیستها روی کار آمدند. امروز اقتصاد آنها با اقتصاد بسیاری از کشورهای دنیا ادغام شده است، اما آنها خیلی نگران این قضیه هستند. امروز رنسانسی در علاقه به تاریخ، فرهنگ و زبان کره به چشم میخورد. تضاد اینجا است: هرچه از لحاظ اقتصادی بیشتر به یکدیگر وابسته میشویم، وطن ما به عنوان چشمه جوشان هویت، اهمیت بیشتری مییابد ـ هویت فرهنگی، هنر و تاریخ همگی مصداق حس برتر هستند. نکته اینجاست که اهمیت اقتصادی دولت ـ ملتها رو به زوال است.
شبکه ها جایگاه اقتصادی دولت ـ ملتها را تصاحب میکنند. برخی از این شبکه ها بر پایه ملیت شکل میگیرند، مثلاً شبکه چینی های مقیم خارج، شبکه کره ای های مقیم خارج و شبکه هندی های مقیم خارج، و دیگر شبکه ها نیز بر پایه کسب وکار و شرکتها شکل می گیرند. من در کتاب "تناقض نمای جهانی" به شرکت آب ب اشاره کرده ام که به ۱۳۰۰ شرکت مستقل تجزیه شد و تعداد کارکنان اداره مرکزی آن در زوریخ از ۶۰۰۰ نفر به کمتر از ۱۵۰ نفر رسید. اما یک مثال خوب دیگر نیز برای این الگوی اقتصادی جدید وجود دارد ـ شرکتی که سال گذشته بیش از یک تریلیون دلار معامله انجام داد. من از هزاران نفر پرسیده ام، اما هیچکس آن را نمیشناسد.
سال گذشته، حجم معاملات شرکت ویزا بیش از یک تریلیون دلار بود، و از آنجا که این رقم هر سال ۲۰ درصد رشد میکند، تا سال آینده به دو تریلیون دلار خواهد رسید. اما واقعاً ماهیت ویزا چیست؟ ویزا یک شبکه است؛ شبکه ای از بانکهای محلی. پل ارتباطی من با ویزا، بانک محلی من است. دهها هزار بانک محلی با یکدیگر شبکه ای را پدید آورده اند، به طوری که هر یک از ما که با یکی از آنها در ارتباط باشد، میتواند در همه کشورهای دنیا ـ در ۱۴ میلیون نقطه کره زمین ـ تجارت کند. این یک الگوی جدید است، زیرا آنچه شاهد هستیم، نوع جدیدی از "عظمت" است؛ شبکه های عظیم و نه رایانه های مرکزی عظیم.
در گذشته، شرکتهای چندملیتی بزرگ و قدیمی، همان رایانه های مرکزی بودند. اکنون شما نمی توانید در نقش یک رایانه مرکزی عظیم باقی بمانید، بلکه ناگزیر از "خودسازماندهی" هستید. ویزا کاملاً خودسازماندهی شده است. البته بهترین الگوی خودسازماندهی، طبیعت است. طبیعت در مجموع با نهایت زیبایی کار میکند، البته تا وقتی که ما در کار آن دخالت نکنیم.



> آیا این بدان معناست که بسیاری از دولتها باید ساختار خود را بر شبکه ها استوار کنند؟

> دقیقاً. در شبکه ها هیچکس مسوول نیست. درست مثل اینترنت که در آن هیچکس مسوول نیست و از پایین به بالا خودسازماندهی شده است. شبکه چینی های مقیم خارج که در رتبه سوم اقتصاد دنیا قرار دارد و من در "کلان روندهای آسیا" به آن اشاره کرده ام، خودسازماندهی شده است. در این شبکه هیچکس مسوول نیست. اینها الگوهایی هستند که دولتمردان نباید از آنها غافل باشند. غالباً کسب وکارهای خصوصی در خط مقدم اینگونه تغییرات حرکت میکنند؛ چرا که در پی بقا هستند. اما تحولات تدریجی فایده ندارد، حالا چه در کسب وکار و چه در دولت. دولتمردان نخواهند گذاشت شما تحولات عمده و چشمگیری ایجاد کنید. شما برای ایجاد تحول در هر زمینه نیازمند شالوده شکنیهای برجسته و بنیادین هستید، چه بحث بر سر یک شرکت باشد، چه یک شهر و چه یک کشور.



> آیا به خاطر تغییر جهت قدرت، که ساخته و پرداخته فناوری و ساختارهای شبکه ای است، مردمسالاری به یک عامل بحران زا تبدیل نمیشود؟

> به هیچ وجه. مردمسالاری در همه جای این دنیای پهناور ریشه دوانده است. این روند آغاز شده و همچنان ادامه دارد. مردمسالاری یک فرایند است، نه نتیجه. مردمسالاری حدومرزی ندارد، یک فرایند پیوسته است.



> به نظر شما چالشهای عمده پیش روی دولتها کدامند؟

> مشکل اصلی این است که چگونگی برون رفت از وضعیت امروز را بیاموزیم و بگذاریم مردم خودشان آینده را بیافرینند. ملاحظه میکنید که ژاپن با این مشکل دست به گریبان است و نمیتواند خود را از وضعیت کنونی نجات دهد. در ژاپن نوعی سرمایه سالاری دولتی به چشم میخورد که آمیزه ای از دولت و شرکتهای بزرگ است. البته این سیستم تا همین اواخر جواب میداده است. اما در اقتصاد جهانی رقابتی امروز، این سیستم جواب معکوس میدهد. دولت باید از دنیای تجارت خارج شود. دولت ژاپن باید تجارت را رها کند و اجازه دهد که تصمیمهای اشخاص و شرکتها ـ که بازار را تشکیل میدهند ـ پیشران اقتصاد باشد، نه ائتلاف شرکتها و دولت. این کار برای آنها بسیار دشوار است. بنابراین وظیفه کنونی دولتها این است که یاد بگیرند چگونه از این وضعیت بیرون بروند.



> موضوع دیگری که به نظر میآید رفته رفته اهمیت مییابد، غالباً اینگونه تعبیر می شود: "اغنیا" و "فقیران" اطلاعاتی. آیا این کوته اندیشی نیست؟

> بهای رایانه ها رو به کاهش است. رایانه های ما بسیار ابتدایی هستند. آنها باید به "صدا" حساس شوند. به این ترتیب شما خواهید توانست با رایانه تان صحبت کنید.
چند سال پیش در ایالت فقیر چیاپاس در جنوب مکزیک تعدادی از لومپنهای سرخپوست سر به شورش گذاشتند و از آنجا که به اینترنت دسترسی داشتند، تنها در عرض چند ساعت همه مردم دنیا از موضوع باخبر شدند و چون خبر به گوش خبرگزاریها رسید و به خاطر گزارشهایی که متعاقباً نوشته شد، دولت مکزیک مجبور شد پاسخگو باشد. همینطور زمانی که سربازان روسی به چچن حمله کردند، در عرض چند دقیقه همه مردم دنیا با خبر شدند. دقت کنید، هر دوی این مناطق بسیار فقیرند. نه چچن و نه چیاپاس، هیچکدام سرزمینهای ثروتمندی نیستند.
بنابراین تعبیر اغنیا و فقیران اطلاعاتی، تعبیری است که بدون تفکر عمیق باب شده است. درست مثل اینکه میگویند ثروتمندان ثروتمندتر و فقرا فقیرتر میشوند. این هم سخنی است که مردم بدون ذره ای تفکر و تأمل همیشه بر زبان میرانند. در اقتصاد باز و آزاد، بعضیها روزبه روز ثروتمندتر میشوند، چرا که امکانات و استعدادهای بسیاری در اختیار دارند و آزاد هستند که هرچه میخواهند انجام دهند. خوشبختانه وضع زندگی مردم به ویژه در آسیا نسبت به گذشته بهتر شده است. وقتی همه آزاد هستند که هرچه میخواهند انجام دهند، بدانید آنها که بااستعدادترند، همواره یک گام از دیگران جلوتر خواهند بود. ما باید بیان آزادی و عدالت یکی را انتخاب کنیم. ما تجربه کرده ایم که عدالت، به این معنا که در صدد تقسیم عایداتمان باشیم و بکوشیم سهم همه یکسان باشد، نتیجه مطلوبی در پی ندارد. کمونیسم، سوسیالیسم و مانند آنها را به خاطر بیاورید. پس تا زمانی که سازوکار دیگری پیدا نکنیم، ثروتمندان ثروتمندتر خواهند شد. البته نه فقط آنها، بلکه اوضاع همه مردم دنیا رو به بهبود است!
به هرحال، تناقضهای بسیاری وجود دارد. ما در عصر تناقضها زندگی میکنیم. تناقض بزرگ این است که هرچند از حالا به بعد، اقتصاد جهانی در درجه اول اهمیت است، اما هنوز هیچکس دقیقاً نمیداند این نظام چگونه کار میکند.



> از بحث اصلی دور نشویم. دولتها چگونه میتوانند با درک مفهوم فناوری برتر/حس برتر زندگی را به کام شهروندان شیرین تر کنند؟

> من فکر میکنم حس برتر را باید به خدمات، خدمات، خدمات، و خدمات اختصاصی معنا کرد. این بدان معناست که مسوولان باید با مردم همچون انسان برخورد کنند، نه اینکه آنها را در فهرست مشکلات خود جای دهند. به علاوه من فکر میکنم دولتها در بسیاری حوزه ها مخل اوضاع هستند که باید کنار بروند.
البته من زیاد به این موضوع فکر نکرده ام، اما اصول کار روشن است، تعمیم آنها نباید چندان دشوار باشد. به عنوان مثال میتوان به اداره پست آمریکا اشاره کرد. آنها شعبه های خود را در سراسر کشور با حس برتر درآمیخته اند و محیط مشتری پسند و فرح بخشی پدید آورده اند. من فکر میکنم در بسیاری موارد باید به محیط ارتباطی شهروندان و مسوولان بیشتر توجه کنیم. اینگونه محیطها باید خوشایندتر باشند. شخصی سازی خدمات را هم نباید از یاد ببریم.



> اجازه دهید راجع به این موضوع بیشتر صحبت کنیم. به نظر میآید مسوولان به دنبال این هستند که صفحات اینترنت، پست الکترونیکی، باجه های اطلاعاتی و مانند آنها را جایگزین تماس مستقیم با مردم کنند. با توجه به آنچه شما گفتید، بخشی از حس برتر "مردمی کردن" است. به بیان دیگر، شاید آنچه که آنها باید بیشتر به دنبال آن باشند، تماسهای انسانی بیشتر است!

> این موضوع واقعاً مهم است و باید بدان توجه شود. چرا که رایانه ها باعث میشوند تماسهای انسانی کمتر شود. به ذهنم میرسد که اداره مالیات و سایر نهادهای دولتی باید ادارات و شعبه های سهل الوصول و دوستانه تری داشته باشند تا مردم بتوانند از مجرای یک رابطه دوستانه به آنها مراجعه کنند و مشورت و راهنمایی بگیرند.



> شاید به نظر بیاید یکی از کاربردهای کلیدی رایانه ها باید تسهیل تماسهای انسانی شهروندان و مسوولان باشد. این مسیری است که اکنون سازمان تأمین اجتماعی آمریکا در آن گام برمیدارد. به عنوان مثال، اگر شما شبکه ای داشته باشید که به مردم اجازه دهد وارد ادارات شوند، کافی است روبروی رایانه بنشینید تا اطلاعات وی را مطالعه کنید. یکی از نقشهای کلیدی شبکه های رایانه ای دسترسی فوری به اطلاعات به عنوان پشتوانه ای برای تماسهای انسانی است.

> در اغلب هتلهای درجه یک، وقتی شما خدمتکار را صدا میکنید، تلفن زنگ میزند و کسی پشت خط میگوید: "جناب آقای فلانی، بفرمایید". آنها یک صفحه رایانه ای در اختیار دارند که از طریق آن میفهمند چه کسی خدمتکار را صدا زده است. این یعنی شخصی سازی خدمات با استفاده از نام شما.



> پس حس برتر در مورد مسوولان دقیقاً به شخصی سازی تعبیر میشود.

> بله، همینطور است.



> و تماسهای آسانتر و راحتتر...

> دقیقاً.



> بنابراین مضمون نهفته در همه اینها، در واقع هماهنگ کردن فناوری با نیازهای انسانی است.

> بله. در دنیای نوین امروز، همه تغییرات اجتماعی نشأت گرفته از تغییرات فناورانه است. معیار ارزیابی موفقیت و بقا در هزاره نوین، توانایی ما در درک ارتباط و برهمکنش اصول بشری و نیاز عاطفی به حس برتر و واقعیتهایی است که پیشران آنها فناوری برتر است. فناوری به طور همزمان به ما انسانها پیام میدهد که حضور ما اهمیت کمتر و در بعضی مواقع اهمیت بیشتری دارد. موفقیت ما در کسب وکار، دولت و ارتباطات بسته به این خواهد بود که بتوانیم نیاز انسانی به حس برتر را در دنیای فناوریهای برتر به رسمیت بشناسیم. من فکر میکنم ما باید یاد بگیریم که میان پیشرفتهای فوق العاده و مادی فناوری و نیازهای معنوی فطرت انسانیمان تعادل برقرار کنیم.


منبع:
ایران، تهران، موسسه مطالعات راهبردی آینده

همسازی با عصر اطلاعات

چکیده

در این مقاله تحولات جوامع در گذار از عصر صنعت به عصر اطلاعات بررسی میشود؛ عصری که در آن تاکید بی سابقه ای بر دانش و توانمندیهای فردی نهاده میشود. همچنین تمایز بین داده ها و اطلاعات در رایانه ها مد نظر قرار گرفته و گذار به سطوح عالیتر پردازش اطلاعات و ظهور سیستمهای شبه هوشمند پشتیبان تصمیم مطالعه میشود. درآینده پرورش سرمایه انسانی یکی از الزامات بنیادی موفقیت سازمانهای دانش بنیان خواهد بود. در چنین سازمان هایی، روشهای سنتی کنترل سلسله مراتبی کارکنان و قدرتمداری جای خود را به رهبری جمعی و گسترده ای میدهد که در آن ساختار های شبکه ای حرف اول را می زنند.

 

مقدمه: عصر تغییرات عمیق

ما در محیطی زندگی میکنیم که همه چیز در آن نسبی است و با این حال دائماً در جستجوی قطعیت هستیم. انسان زمانی احساس راحتی میکند که مطلقاً مطمئن باشد در آینده چه اتفاقی رخ خواهد داد و همچنین رویداد پیش بینی شده برخلاف تجارب موفقیت آمیز پیشین او نخواهد بود. در واقع اعتماد به نفس ما بستگی به تجارب گذشته ما دارد. بی شک هر تغییری در محیط بر تجارب ما می افزاید اما واکنش عاطفی و آنی ما ترسی عمیق از این است که نتوانیم به شکلی رضایتبخش با چنین تغییری کنار بیاییم. ما به این واقعیت که تغییر پیش شرط لازم برای کسب تجربه است فقط پس از اینکه یک دوره کوتاه مدت هراس و اضطراب را پشت سر گذاشتیم اذعان میکنیم. این رابطه متناقض نما بین نیاز عاطفی ما برای ثبات و پیش بینی پذیری وقایع از یک سو و واقعیت محیط متغیری که همه چیز در آن نسبی است و هیچ چیز کاملاً قابل پیش بینی نیست از سوی دیگر منبع ذاتی و درونی فشار روحی و روانی بر انسان است. به علاوه، میزان این فشار روحی ظاهراًًً به صورت غیرخطی همراه با نرخ تغییر افزایش مییابد. بنابراین عجیب نیست که تغییر تمرکز از جهان فیزیکی به یک جهان مجازی _ که در حال حاضر آن را تجربه میکنیم _ چالش عمدهای در برابر آسایش عاطفی ما انسان ها باشد.

رابطه متناقض نما بین نیاز عاطفی ما برای ثبات و پیش بینی پذیری وقایع از یک سو و واقعیت محیط متغیری که همه چیز در آن نسبی است و هیچ چیز کاملاً قابل پیش بینی نیست از سوی دیگر منبع ذاتی و درونی فشار روحی و روانی بر انسان است

گذار از عصر صنعت به عصر اطلاعات نه تنها تغییرات فراوانی به بار میآورد بلکه سرعت چنین تغییراتی رو به افزایش است. در نظامهای پیچیده همساز فرض بر این است که هر گاه فاصله زمانی بین رویدادهای عمده کاهش یابد، زمان سرعت میگیرد و برعکس وقتی فاصله بین رویدادها افزایش پیدا میکند زمان کندتر میگذرد. با توجه به این که ساخت یک محصول مجازی در مقایسه با ساخت یک محصول فیزیکی زمان بسیار کمتری میبرد، سرعت تغییری که هم اکنون در عصر اطلاعات در حال تجربه آنیم، نباید شگفت آور باشد.

هیچگاه در تاریخ جوامع بشری، فرد به اندازه امروز از فرصتهای گوناگون و ابزارهای بهره برداری از این فرصتها برخوردار نبوده است

در این مقاله پنج تغییر عمدهای که هنگام گذار به عصر اطلاعات، به صورت تدریجی بنیان و ساختار جامعه بشری را به چالش می کشانند، بررسی میشود. نخستین تغییر، تاکید و تمرکز بی سابقه بر فرد است. در نگاه اول، چنین تغییری ابداً متضمن افزایش فشار روحی بر فرد نیست. مسلماً هر چقدر جامعه برای حمایت از حقوق بشر و افزایش آن، حفاظت از زندگی انسانها وایجاد فرصتهای برابر ارزش بیشتری قائل شود، آزادی بیشتر و آسایش شخصی بیشتری حاصل خواهد شد. در واقع، میتوان گفت که هیچگاه در تاریخ جوامع بشری، فرد به اندازه امروز از فرصتهای گوناگون و ابزارهای بهره برداری از این فرصتها برخوردار نبوده است. اما دست کم دو مولفه موجود در این فرصتها فشار فزایندهای بر فرد اعمال می کند. اولا دریک محیط فوق العاده رقابتی و نظام پیچیده همساز مربوط به آن ما نمیتوانیم اجازه دهیم تا فرصتها از چنگمان بگریزند. بنابراین دائماً تحت فشار هستیم که از تک تک فرصتهای پیش روی خود استفاده کنیم، مبادا افراد دیگر از آنها سود جسته و به تدریج توانمندتر شوند و در نتیجه نسبت به ما قابلیت رقابت بیشتری پیدا کنند. به عبارت دیگر، در یک محیط سریعاً دگرگون شونده، بی عملی با مجازاتی همراه است که میتواند به مراتب بزرگ تر و سنگین تر از فرصت از دست رفته باشد.

در یک محیط سریعاً دگرگون شونده، بی عملی با مجازاتی همراه است که میتواند به مراتب بزرگ تر و سنگین تر از فرصت از دست رفته باشد

دوم اینکه تمرکز برروی فرد سطح انتظارات از او را بالا میبرد، به طوری که انتظار میرود بسیار توانمند ومشتاق بهره گیری از نامحسوس ترین فرصتها باشد. در چنین شرایطی فشار ضمنی بر فرد برای کسب مهارتهای بیشتر افزایش می یابد. یک نمونه روشن آن، تقاضای روزافزون برای کسب مهارتهای گوناگون در حوزه رایانه و تسلط بر آن است که امروزه کارفرمایان در همه حوزه ها و همه موقعیتها خواستار آنند. به عنوان مثال، اشخاصی که اشتیاقی به ارتقای مهارتهای خود و افزایش پایه دانشی خویش ندارند, کم کم خود را در وضعیتی کاملاً نامساعد و رو به زوال مییابند. در گذشته پیروی و اطاعت از دستورمافوق جزو فضائل انسانی به شمار می رفت اما امروزه پیروی و اطاعت نه تنها فضیلت نیست بلکه با دیدی منفی به آن نگریسته میشود. هر چند در گذشته ابتکار عمل ، خلاقیت و نوآوری استثنا بود نه قاعده، امروزه برخورداری از چنین ویژگی هایی قاعده مورد انتظار از افراد است. با وجودی که در گذشته کسب مدرک دانشگاهی و گواهینامه های رسمی شاهدی بر دانش و مهارت فرد بود، امروزه اشخاص بر مبنای عملکردشان مورد قضاوت قرار می گیرند نه اینکه آیا گواهینامه های رسمی نشانگر مهارت خاصی را اخذ کرده اند یا خیر.

در گذشته پیروی و اطاعت از دستورمافوق جزو فضائل انسانی به شمار می رفت اما امروزه پیروی و اطاعت نه تنها فضیلت نیست بلکه با دیدی منفی به آن نگریسته میشود. هر چند در گذشته ابتکار عمل ، خلاقیت و نوآوری استثنا بود نه قاعده، امروزه برخورداری از چنین ویژگی هایی قاعده مورد انتظار از افراد است

تغییر دوم گیج کننده و شاید تا حدی مایوس کننده باشد. در جهان پیش از ظهور رایانه ها تمایز بین داده ها و اطلاعات یک موضوع کاملا آکادمیک بود که درزندگی مردم چندان تاثیری نداشت. درواقع انسانها به شکلی آگاهانه داده ها را به اطلاعات تبدیل نمی کنند بلکه به کمک یک فرآیند فکری ناخودآگاه و به طور خودکار این تبدیل را انجام میدهند. به عنوان مثال، وقتی ما با کسی راجع به یک "میز" حرف میزنیم, میتوانیم فرض کنیم که آن شخص میفهمد که ما درباره چه نوع شیئ ای صحبت میکنیم. اما، واژه "میز" هیچ معنایی ندارد. تداعی هایی که این شخص به طور شهودی با دانش و تجربه خود در رابطه با میزها به عمل میآورد، معنای میز را میسازد. به بیان دیگر، شخص به طور خودکار داده ها را از طریق کاربرد چارچوب مفهومی به اطلاعات تبدیل می کند. ما طی سالهای اخیر دریافته ایم که رایانه ها از این قابلیت ذاتی انسان ها برخوردار نیستند. قابلیت رایانه ها در ذخیره و انتقال حجم نامحدودی از داده ها که به طور خودکار به اطلاعات بدل نمیشوند به یاس و دلسردی بزرگی منجر شده است.

با وجودی که در گذشته کسب مدرک دانشگاهی و گواهینامه های رسمی شاهدی بر دانش و مهارت فرد بود، امروزه اشخاص بر مبنای عملکردشان مورد قضاوت قرار می گیرند نه اینکه آیا گواهینامه های رسمی نشانگر مهارت خاصی را اخذ کرده اند یا خیر


به عنوان مثال، شخصی شاید روزانه تقریبا ۸۰ تا ۱۰۰ نامه الکترونیکی دریافت کند. چنانچه این شخص به مسافرت رفته و نتواند چند روز به نامه های الکترونیکی خود دسترسی داشته باشد، با این وظیفه ترسناک روبرو خواهد شد که به ۴۰۰ نامه الکترونیکی یا بیشتر پاسخ دهد، و هر روز ۱۰۰ نامه جدید دیگر نیز دریافت کند. مسلماً رایانه باید بتواند این پیامها را بررسی کرده و آنها را بر اساس موضوعات مختلف دسته بندی کند: مثلا ، نامه هایی که به توجه آنی نیاز دارند؛ نامه های که با آمدن پیامهای جدید بی مصرف شده اند؛ نامه هایی که باید فوراً آنها را برای فردی دیگر ارسال کرد؛ و الی آخر. اما، رایانه نمیتواند این وظیفه ساده بنا بر معیارهای انسانی را انجام دهد زیرا این پیامهای الکترونیکی به صورت داده ها ( یعنی رشته های بیمعنای متن ) در رایانه ذخیره و توسط آن منتقل شدهاند. تحت این شرایط، ارزش سیستمهای کنونی ارسال نامه الکترونیکی بستگی به قابلیت فرد دریافت کننده در تعبیر داده های منتقل شده به صورت اطلاعات دارد که با افزودن چارچوب مفهومی به آنها صورت میگیرد. حجم عظیم داده هایی که هم اکنون در میلیونها رایانه در سراسر جهان ذخیره میشوند، چنانچه نتوان آنها را به اطلاعات تبدیل کرد، ارزش چندانی ندارد. این وظیفه چالش برانگیزی است که نمیتواند و نباید تنها توسط کاربران انجام شود. نیاز مبرم امروز، ذخیره و انتقال اطلاعات به جای داده ها در سیستمهای رایانه ای است.

حجم عظیم داده هایی که هم اکنون در میلیونها رایانه در سراسر جهان ذخیره میشوند، چنانچه نتوان آنها را به اطلاعات تبدیل کرد، ارزش چندانی ندارد


تغییر سوم ارتباط نزدیکی با مساله "داده ها" دارد. ارتباطات جهانی، پیچیدگی فزاینده ای به همراه میآورد، زیرا پیچیدگی یک وضعیت تصمیم گیری، تابعی از تعداد و ماهیت روابطی است که مولفه های آن وضعیت را به یکدیگر و به سیستمهای بیرونی متصل میکنند. این واقعیت در کنار انتظارات مردم برای افزایش کیفیت و پاسخگویی مناسب ما را وادار می سازد تا توانمندیهای انسانی خود را به کمک رایانه ها ارتقا دهیم. در سطوح عالی تصمیم گیری این نیاز نمود بیشتری دارد چرا که رایانه ها باید توانایی استدلال داشته باشند. اما به موازات اعتماد به توانایی رایانه ها برای کمک در این سطح نسبتا "هوشمند" وابستگی ما به این همکاری بیشتر می شود. تنشهای حاصل از این وابستگی فزاینده انسان به ماشین، به اشکال گوناگونی بروز خواهد کرد . مساله اعتماد به توصیه های رایانه ها؛ خطر نقض حریم خصوصی و امنیت؛ وسوسه منزوی شدن در یک جهان مجازی؛ کنار گذاشتن عزم و اراده شخصی برای سازگاری با محیط تحت کنترل رایانه ها؛ ناتوانی در تمییز قائل شدن بین جهان مجازی و جهان واقعی، و غیره نمونه هایی از چنین تنش هایی هستند.

در عصر اطلاعات، تمرکز از روی قابلیتهای فیزیکی و نیروی کار انسانی برداشته شده و بر قابلیتهای فکری و توان بالقوه تک تک افراد گذاشته می شود. نشانه های همراه این چرخش عمیق عبارتند از جایگزینی تولید انبوه با تولید رایانه ای محصولات به سفارش مشتری، وجود محصولات مجازی در تقابل با محصولات فیزیکی، و خلق و بهره برداری از دانش

تغییر چهارم به تغییر اول مربوط است، یعنی تمرکز روزافزون بر فرد و این فرض که ما در یک محیط پیچیده همساز زندگی میکنیم. در یک چنین محیطی توانمندیها و موفقیت یک سازمان تابعی از ابتکار عملها ، نو آوری ها و فعالیتها ی موجود در گره های محلی سیستم است . از سوی دیگر، کنترل مرکزی نوعاً اثربخش نیست زیرا این نوع کنترل نسبت به تغییرات محلی حساسیت ندارد. در یک چنین محیطی اندیشه وجود یک کنترل واحد به کلی بیجاست، زیرا تعدد فعالیتهای نقاط محلی به منزله مشارکت جمعی و افزاینده ای است که از مجموع سهم تک تک بخشها بسیار فراتررفته و معمولاً ماهیتی متفاوت با آن دارد. بهترین کاری که به طور متمرکز میتوان انجام داد تبادل مقصود همراه با توضیح بر مبنای پایش دائم بازخوردهاست.

همه این تغییرات به ایجاد تغییر پنجم کمک میکنند، یعنی به ظهور یک سازمان دانش بنیان. یک چنین سازمانی اعضای خود را سرمایه حقیقی خود به شمار میآورد و از هر فرصتی برای افزایش و بهبود قابلیتهای مشترک سازمان از طریق تلاش مستقل تک تک اعضا استفاده میکند. اهداف یک سازمان دانش بنیان عبارتند از پرورش و هماهنگ سازی نوآوری ها و تلاشهای شخصی بخشهای تشکیل دهنده آن.



تمرکز بر فرد

درعصر صنعت ارزش فوق العاده زیادی برای محصولات فیزیکی قائل می شدند و راههای مختلفی برای حداکثر استفاده از کار یدی نیروی انسانی که در تولید انبوه ماشینی نقشی فرعی داشت ابداع شده بود. در این نگاه ماشینی ابتکار عمل، نوآوری و اراده فرد عمدتاً یک مانع بر سر راه کنترل مرکزی و سلسله مراتبی محسوب می شد. در نتیجه محصولات کارخانه ای به ثروت تبدیل شدند و کارخانجات قابلیتهای خود را از طریق تعداد و اندازه نیروی کار خود بالا بردند

در عصر اطلاعات، تمرکز از روی قابلیتهای فیزیکی و نیروی کار انسانی برداشته شده و بر قابلیتهای فکری و توان بالقوه تک تک افراد گذاشته می شود. نشانه های همراه این چرخش عمیق عبارتند از جایگزینی تولید انبوه با تولید رایانه ای محصولات به سفارش مشتری، وجود محصولات مجازی در تقابل با محصولات فیزیکی، و خلق و بهره برداری از دانش. ارزش بسیاری که هم اینک برای مهارتهای فکری در نظر گرفته میشود سبب ایجاد یک تمایل و نیاز بی سابقه به اطلاعات شده است که نمیتوان آن را با جریان اطلاعات دستی مبتنی بر کاغذ برآورده ساخت. گام نخست در تسهیل جریان اطلاعات ایجاد ساختار زیربنایی جهانی برای انتقال فوق العاده سریع داده های دیجیتالی بوده است. گام دوم ایجاد چارچوبهای مفهومی خواهد بود که امکان تبدیل دادهها به شکلی از اطلاعات را فراهم کنند تا واحد های رایانه ای قادر به تحلیل آنها باشند. طی دهه آینده، هم نمایش اطلاعات و هم قابلیتهای تحلیل خودکار واحدهای رایانه ای به حدی ارتقا خواهد یافت که ظرفیت فعالیتهای فکری انسان را در محیط همکاری انسان و رایانه به میزان قابل ملاحظه ای افزایش خواهد داد.


اکثر مردم شکایت می کنند که تحت فشار بیش از حد اطلاعات قرارگرفته اند. اما این افسانه ای بیش نیست و چیزی به نام فشار اطلاعات وجود خارجی ندارد

در این محیط، جامعه اطلاعات محور خواهد شد و فناوری اطلاعات درهمه جوانب زندگی روزمره رسوخ خواهند کرد . ثروت کشور ها بر حسب میزان محصولات مرتبط با اطلاعات و دانش اندازه گیری خواهد شد و افراد درهمه فعالیت های خود از توانمندی بسیا ر فراوانی بهره مند خواهند شد. سه نیروی محرکه اولیه این روند عبارتند از دیجیتالی شدن همه اشکال داده ها، کاهش هزینه خدمات پردازش داده ها و تسهیل دسترسی به خدمات ارتباطات. با افزایش ارزش افراد، آنها نیز خواستار ارتقای کیفیت زندگی خود و دسترسی دائمی به محصولات مجازی عصر اطلاعات خواهند شد.



گذار از داده ها به اطلاعات

اکثر مردم شکایت می کنند که تحت فشار بیش از حد اطلاعات قرارگرفته اند. اما این افسانه ای بیش نیست و چیزی به نام فشار اطلاعات وجود خارجی ندارد. برعکس ما از حجم بیش از حد داده ها رنج میبریم. گیجی بر سر مفهوم داده ها و اطلاعات بار دیگر در اینجا نمایان است. حجم داده های سازمان نیافته بسیار زیاد است ولی آنها ارزش چندانی ندارند. طی ۱۵ سال گذشته بخشهای صنعت و تجارت به تلاشهای قابل ملاحظهای دست زده اند تا این داده های سازمان نیافته را به نظم در آورده و با استفاده از انواع سیستمهای مدیریت داده ها، آنها را به داده های معنا دارتبدیل کنند. اما حتی در این شکل سازمان یافته نیز ما با داده ها سر و کار داریم نه با اطلاعات.

داده ها به صورت اعداد و حروف بی ارتباط با هم تعریف میشوند. واژه های "سه شنبه" ، "باران" ، "هشت اینچ" و " ده دقیقه" بدون ارتباط با هم معنایی ندارند. اما وقتی به یکدیگر وصل شده و جمله "سه شنبه ظرف ۱۰ دقیقه ۸ اینچ باران بارید" را میسازند، به اطلاعات تبدیل میشوند. سپس اگر ما چارچوب یک منطقه جغرافیایی خاص و سوابق جوی تاریخی را نیز به آن بیافزائیم شاید بتوانیم نتیجه بگیریم که " این میزان بارش باران احتمالاً سبب بروز سیل و رانش زمین خواهد شد". این یعنی دانش.


چارچوب معمولاً فقط با قابلیتهای درک انسان ارتباط دارد. تا پیش از ظهور رایانه ها، تبدیل داده ها به اطلاعات و ایجاد دانش از طریق افزودن چارچوب به آن، کاملا به عهده عامل انسانی بود. وقتی رایانه ها وارد صحنه شدند در آغاز منحصراً برای پردازش اطلاعات از آنها استفاده شد. در واقع، حتی در دهه ۸۰ میلادی مراکز رایانهای معمولاً مراکز پردازش داده ها خوانده میشدند. بنابراین،در دسترس بودن رایانه ها ضرورت وجود عامل انسانی برای تغییر داده ها و تبدیل آنها به اطلاعات و استخراج دانش از طریق کاربرد چارچوب را از بین نبرد. تنزل کار رایانه ها به انجام وظایف مربوط به پردازش داده ها همان علت بنیادی است که نشان میدهد چرا امروزه در قرن بیست ویکم، رایانه ها هنوز به صورت بسیار محدودی نقش تصمیمگیری را به عهده می گیرند. در این محیط محدود کمک گیری از رایانه ها، افراد تصمیم گیرنده نوعاً با استفاده از همه اشکال ارتباطات موجود مثل تلفن، فکس، نامه الکترونیکی، نامه پستی و جلسات حضوری با یکدیگر همکاری میکنند. در واقع هر عامل انسانی از یک رایانه شخصی برای انجام وظایف محاسباتی استفاده میکند. هر چند این رایانه ها در یک محیط شبکه بندی شده تا حدی قابلیت اشتراک داده ها را دارند، اما مستقیماً نمیتوانند با یکدیگر همکاری کرده و در انجام وظایف تصمیم گیری به کمک تصمیم گیران بشتابند. هر رایانه به طور نوعی تنها در سطح نسبتاً نازلی میتواند در زمینه پردازش داده ها به مالک خود کمک کند. تعبیر داده ها، استخراج دانش، و کار گروهی مشترک که در وضعیتهای پیچیده تصمیم گیری لازم هستند همچنان قلمرو انحصاری انسانها به شمار می رود. به بیان دیگر، بدون دسترسی به اطلاعات و حداقل مقدار محدودی از چارچوب مفهومی ، رایانه ها نمیتوانند برای حل مشکلات مشارکت گسترده ای با ما داشته باشند. زمانی که رایانه ها برای نخستین بار در یک سطح وسیع به عنوان ابزارهای محاسباتی در اواخر دهه ۶۰ میلادی به کار گرفته شدند بلا فاصله وظایف محاسباتی عددی خاص مانند جداول نرخ بهره و جداول کاهش قیمتها به آنها محول شد. در اوایل دهه ۷۰ این وظایف محاسباتی گسترش یافت و امور دفترداری، ذخیره اطلاعات مربوط به سوابق افراد و تهیه گزارش را نیز در برگرفت و وظایف دشوار مدیریت بازرگانی بر دوش برنامه های رایانه ای مخصوص حسابداری و پرداخت دستمزد گذاشته شد. در اواخر دهه ۷۰ میلادی توجه اصلی به بهبود بهره وری به کمک رایانه و افزایش و پایش کارایی عملیاتی معطوف شد. در اوایل دهه ۸۰ میلادی دنیای کسب و کار به اندازه کافی از اتکاپذیری, دوام و توسعه مستمر فناوری رایانه ای اطمینان یافت تا رایانه ها را به چشم ابزار دائمی و قدرتمند پردازش اطلاعات بنگرد. به همین ترتیب، شرکتها آماده بودند تا جریان کار خود را همگام با ادغام رایانه ها از نو سازمان دهند. ظهور برنامه های رایانه ای جامعتر برای مدیریت دفاتر، کل ساختار جریان کار را دگرگون ساخت. این امر در اواخر دهه ۸۰ میلادی به تجدید مهندسی ساختار سازمانی بسیاری از شرکتها با هدف ساده سازی، روان سازی و کوچک سازی آنها انجامید. اکنون روشن شده بود که بسیاری از پستهای عملیاتی و برخی از واحدهای کاری را میتوان به کلی حذف کرد و سیستمهای خودکار اداره امور دفتری را جایگزین آنها ساخت. طی اوایل دهه ۹۰ مشکلات مربوط به ذخیره انبوهی از داده های سازمان نیافته آشکار شد و با ابداع سیستمهای مدیریت و بانکهای اطلاعاتی رایانه ای که به میزان زیادی بهبود یافته بودند، داده ها به صورت بانکهای اطلاعاتی مستدل به سامان در آمدند که این خود به آغاز دوران ضبط داده های نظم یافته انجامید و نوید دسترسی به همه داده های مربوط به گذشته و حال و امکان گزارشگیری به هر شکلی که مدیریت خواستار آن بود را فراهم نمود. اما در اواسط دهه ۹۰ میلادی به دلیل شتاب گرفتن آهنگ حرکت کسب و کار در پرتو افزایش رقابت بین بنگاهها نیاز به سطوح عالیتر تحلیل داده ها بیشتر نمود یافت. طی این دوره مفهوم انبار داده ها، بازار داده ها و "پردازش تحلیلی برخط ( آنلاین) " ایجاد شده و به سرعت به اجرا در آمد. از آن پس اصطلاح "هوش کسب و کار" برای توصیف نیاز به پیگیری مستمر روندهای کسب و کار، سهم بازار و اولویتهای مشتریان استفاده شد. در اواخر دهه ۹۰ به دلیل افزایش نیاز به پاسخگویی سریع در محیط تجارت الکترونیک جهانی و مبتنی بر اینترنت، فشار روی شرکتها برای بقا افزایش یافت. در پایان قرن بیستم حوزه کسب و کار به تدریج به خاطر محدودیتهای پردازش داده ها صدمه های جدی می دید. تجارت الکترونیک فرصتهای بسیار خوبی را برای جمع آوری نظرات مشتریان جهت تدوین و کاربرد راهبردهای بازاریابی بر روی اینترنت فراهم میکرد که کسب در آمدهای عظیم را نوید میداد. اما انتظارات موجود برای استخراج خودکار اطلاعات مفید از داده های سطح پایین نمیتوانست با شیوه های موجود برآورده شود. این شیوه ها طیفی از روشهای نسبتا ساده فهرست بندی واژه ای و موضوعی تا ابزارهای پیچیده تر پردازش زبان با استفاده از رویکردهای آماری و کاوشگر را شامل میشد. مانع عمده ای که همه این رویکردهای استخراج اطلاعات با آن مواجه هستند فقدان چارچوب مناسب می باشد


نابودی رویکرد های کنترل متمرکز

طی سالهای اخیر ما شاهد تغییرات عمیقی در مدیریت و ساختار سازمانها بوده ایم. تاکید برالگوی سلسله مراتبی قطعا از بین رفته و نگاهها به سمت شبکه هایی معطوف شده است که در آنها ابتکار عمل و مشارکت تک تک افراد در مدیریت سازمان به رسمیت شناخته میشود. در گذشته کنترل متمرکز برای حفظ نظم سازمان ضروری دانسته می شد. این گونه سازمانها یا سیستمها هر چند میتوانند به سرعت و به طور موثر نسبت به رویدادهای قابل انتظار واکنش نشان دهند, اما معمولاً در برابر رخدادهای غیرمنتظره حساسیتی ندارند. در واقع، اشخاصی که مسوول حفظ کنترل متمرکز هستند نوعا رویدادهایی را که با برنامه های موجود آنها جور در نمیآید به عنوان وضعیتهای مشکل ساز و دردسر آفرینی به شمار میآورند که باید نادیده گرفته شوند. به همین ترتیب، سازمانهای سلسله مراتبی نیز به خاطر عدم وجود منابع مازاد و فقدان انعطاف پذیری و قابلیت پاسخگویی به شرایط محیطی آسیبپذیرند. همه ارگانیسمها و اکثر سیستمهای جهان واقعی، مبتنی بر یک الگوی موازی کار می کنند . این الگو بر اساس اصول تمرکززدایی استوار است و از یک محیط کنترل توزیع شده حمایت میکند که در آن، مولفه های فردی سیستم به طور مستقل و با قدرت عمل میکنند، و از قواعد خودشان منطبق با شرایط محلی موجود پیروی مینمایند. این سیستمها و سازمانهای شبکه ای که در نوشته های سالهای اخیر به طور وسیع به آنها پرداخته شده و تحت عنوان نظریه آشوب و سیستمهای پیچیده همساز مورد بحث قرار گرفته اند زوائد بسیار زیادی دارند. به طور نوعی هیچ یک از اعضای این سازمانها برای بقای سازمان، حیاتی محسوب نمیشوند. با این حال، مجموع خدمات همه اعضا قابلیت سازمان را چنان بالا میبرد که عموماً از سطح توانایی های فردی اعضای آن فراتر است.


اما، ماهیت این گونه سازمانها از بسیاری جهات دیگر با الگوی مدیریت متمرکز سنتی متفاوت است. اولاً این نوع سازمان به طور ذاتی پیشبینی ناپذیر است، زیرا حتی تغییرات نسبتاً کوچک محلی میتواند با ایجاد واکنشهای کاتالیزوری به تغییرات بزرگ در سراسر سازمان بیانجامد. ثانیاً تغییرات این سازمانها معمولا تکاملی است نه ناگهانی یا آنی. به عبارت دیگر یک سازمان شبکه ای برخلاف سازمانهای سلسله مراتبی نسبت به رویدادهای پیشبینی شده نه با سرعت پاسخ میدهد نه با قاطیعت.

ویژگی جالب و شاید نگران کننده دیگر سیستمهای پیچیده همساز این است که ابداً یک محیط آرام نیستند. در گذشته موفقیت و کامیابی عموماً با نظم و پیشبینی پذیری ارتباط داشت. اما قابلیت یک سیستم پیچیده همساز برای همسازی و رشد تحت شرایط متغیر، تا حد زیادی بر مبنای تنوع و شدت ارتباطات متقابل میان مولفه ها یا عوامل آن استوار است. در واقع تنوع، امکان بروز طیف وسیعتری از مهارتها، تجارب و انتظارات را فراهم میکند. وقتی چنین کیفیتهایی با میزان معینی از رفتار مستقل عوامل موجود در نقاط محلی یک سیستم به کار گرفته شوند ابتکار، همسازی و ارتباط متقابل با سایر نقاط افزایش می یابد. البته این ارتباط متقابل ممکن است ابداً سازنده نباشد. در واقع، بخش قابل ملاحظهای از این ارتباطات شاید تنش زا و مخرب باشد. مقایسه ای که فوراً به ذهن میرسد, تاریخ تمدنی است که در اثر مناقشات و جنگهای با پیامدهای محلی فاجعه بار از مسیر عادی خود منحرف شده اما در مجموع یک جامعه بشری قویتر و منعطفتر از آن سربر آورده است.


ظهور سازمان دانش بنیان

واضح است که تمرکز فزاینده بر فرد و دگرگونی ساختار سازمانی و استقلال محلی بالای آن، ارزش بیسابقه ای به دانش می بخشد. در حالیکه در گذشته فرض بر این بود که دانش قلمرو انحصاری انسانهاست، امروزه با این انتظار روزافزون و واقعبینانه مواجهیم که رایانه ها نیز میتوانند از دانش برخوردار باشند. مسلماً این کشف دیرهنگام که داده ها و اطلاعات در قلمرو سیستمهای رایانه ای مترادف نیستند و این که قابلیت رایانه ها برای نگهداری اطلاعات به جای داده ها پیش شرط همکاری انسان و رایانه است، نشانه های آشکاری از این انتظار بجاست.

ارکان یک سازمان دانش _ بنیان را میتوان با سه نوع سرمایه مشخص کرد: سرمایه انسانی؛ سرمایه سازمانی، و سرمایه روابط. از ارتباط متقابل و دائمی این حوزه ها، سرمایه انسانی منبع دانشی را تشکیل میدهد که سرمایه سازمانی را ایجاد میکند. سرمایه سازمانی، چنین توانمندیهایی را از طریق یک چارچوب گسترده رهبری که اهداف مشترک سازمان را با کلیه بخش در میان میگذارد، ایجاد میکند؛ و سرمایه روابط توانمندیهای سازمان را برای تولید محصولات افزایش میدهد.

ارکان یک سازمان دانش بنیان را میتوان با سه نوع سرمایه مشخص کرد: سرمایه انسانی؛ سرمایه سازمانی، و سرمایه روابط

با نقش حیاتی ای که سرمایه انسانی در یک سازمان دانش _ بنیان ایفا میکند عجیب نیست که اندیشه مدیریت دانش، هم در سازمانهای دولتی و هم در شرکتها نگاهها را به خود معطوف کرده است. در این تعریف، تاکید اصلی بر حداکثر افزایش و ارتقای خدمات فرد در جهت منفعت جمعی سازمان است. به بیان دیگر، مدیریت دانش عمدتاً به عنوان یک ابزار تسهیل گر عمل میکند، که هدف آن به کارگیری قابلیتهای انسانی و سازمانی در راستای منافع فرد و سازمان است. از طریق چارچوب گسترده رهبری که سرمایه سازمانی فراهم میکند، مدیریت دانش میتواند نقش خود را از راههای گوناگون ایفا کند. اولاً، مدیریت دانش باید تشخیص دهد که هر عضو سازمان یک خادم و یک تصمیم گیرنده بالقوه است. بنابراین شیوه های اداره آن باید بر رشد حرفهای و انگیزه بخشیدن به فرد استوار باشد. ثانیاً بنا به تعریف، مدیریت دانش باید بر استقلال محلی و فعالیتهای هم جهت تاکید کند. رهبری باید از طریق ارائه الگو ، روشنگری و ارتباطات انسانی محقق شود، نه با قدرتمداری. تحت این شرایط ابزار اصلی رهبری عبارتند از تحلیل دائم بازخوردها، توضیح و توجیه دقیق هدف و جهتگیری کارکنان و حفظ و پشتیبانی از فرصتهای رشد کارکنان سازمان. ثالثاً، مدیریت دانش باید از شکل گیری رهبری های درونی و بیرونی حمایت کند، زیرا سرمایه روابط سازمان به یکی از مهمترین کاتالیزورهای افزایش بهره وری سازمان بدل میشود.

رهبری باید از طریق ارائه الگو ، روشنگری و ارتباطات انسانی محقق شود، نه با قدرتمداری. تحت این شرایط ابزار اصلی رهبری عبارتند از تحلیل دائم بازخوردها، توضیح و توجیه دقیق هدف و جهتگیری کارکنان و حفظ و پشتیبانی از فرصتهای رشد کارکنان سازمان

نتیجه گیری

به نظر مولف، سیستمهای پیچیده همساز در گذار از عصر صنعت با محوریت محصولات فیزیکی به عصر اطلاعات با محوریت دانش بازتاب می یابد. آنچه که از اهمیت خاصی برخوردار است افزایش سریع تمرکز بر قابلیتها و خدمات بالقوه تک تک کارکنان سازمان است. می توان چنین استدلال کرد که این تمرکز به بازبینی الگوهای سنتی سازمانهای سلسله مراتبی و خصوصاً شیوه های مدیریت منجر شده است. هم اکنون مدیریت دانش به عنوان ابزار رسمی پاسخگویی به عملکرد ساختار شبکه ای سازمان دانش بنیان که با سیستم های پیچیده همساز مشابهت های فراوان دارد، در حال ظهور است. جهان واقعی به عنوان جهانی که در آن همه چیز نسبی است، هیچ چیز قابل پیش بینی نیست با عقاید سنتی انسان همخوان نیست. برای همسازی با این محیط لازم است برخی ویژگیهای رفتاری را که انسانها در جامعه ماقبل عصر اطلاعات کسب کرده اند مجدداً ارزیابی کرد. ما چنان شرطی شده ایم که همواره در انتظار یکنواخت بودن اوضاع هستیم، یا اطاعت می کنیم یا کنترل، سازگاری را ترجیح دهیم و نهایتا همیشه راه حلهای از پیش تعریف شده را برای حل مسائل آینده به کارمی بندیم. اما دیدگاهی که سیستمهای پیچیده همساز دارند حاکی از آنست که ما از راههای زیر به نتایج بهتری دست خواهیم یافت:

  • پیش بینی احتمال بروز تغییرات

  • آمادگی برای بهره برداری به موقع از این تغییرات

  • بررسی دقیق بازخوردها به جای تلاش برای کنترل یک محیط واقعا پیشبینی ناپذیر

  • هدایت همراه با توضیح برای کارکنان به جای صدور بخشنامه ای آمرانه

  • حفظ انعطاف پذیری

  • تشویق تنوع

  • اتخاذ موضع فعالانه به جای انفعالی و

  • تکیه بر ابزارهای توانمند به جای پیاده سازی راه حلهای از پیش تعیین شده ای که درستی آنها برای حل مشکلات جهان واقعی مورد تردید است.




منبع :

Pohl, J., Adapting to the Information Age, InterSymp-2000, 12th International Conference on Systems Research, Informatics and Cybernetics, Baden Baden, Germany, July 31-August 4, 2000

انقلاب های فنآوری منجر به ناآرامی های گسترده اجتماعی می‌شود

فنآوری های نو بعضی افراد را قادر می سازد که ثروت و نفوذ فوق العاده زیادی به دست آورند. اما نخبگان جدید بر خلاف نخبگان قدیم نسبت به ارتقای زندگی مردمی که از آنها عقب مانده اند، در خود تعهدی احساس نمی کنند. توده های مردم که خود را از چنین امتیازاتی محروم می بینند، به تدریج علیه نخبگان انقلاب می کنند.

طبقه نخبه با نادیده گرفتن مرزهای سیاسی و عبور از آنها در عرصه بین المللی فعالیت می‌کنند.


بنابراین دولت-ملت ها به تدریج قدرت و نفوذ خود را از دست داده و توده های مردم نیز چاره ای ندارند جز اینکه بدون کمک دیگران روی پای خود بایستند.



جابجایی و تغییر هدف اقتصادی اصلی نخبگان، اینکه فقط شرایط زندگی خود را بهتر کنند.

امروزه نظریه اقتصاد به جای بهبود شرایط زندگی اکثریت مردم فقط بر ثروت آفرینی تاکید می کند. نخبگان در بنگاههای اقتصادی نیز از طریق اخراج کارکنان و کاهش نیروی انسانی شاغل سعی در تحقق چنین هدفی دارند.



عدم تمایل اقلیت ها به نادیده گرفتن هویت فرهنگی خود

اقلیت های فرهنگی، قومی، و مذهبی در گذشته مایل بودند در ازای سهیم شدن در منافع توسعه اقتصادی، هویت فرهنگی خود را سرکوب کنند. اما از آنجا که نخبگان دیگر اهمیتی به بهبود شرایط زندگی آنها نمی دهند، این اقلیت ها نیز به نوبه خود دولت-ملت و سلطه فرهنگی آن را برای همیشه رها می کنند.



اکثریت مردم از حق رای در مسائل بین المللی تاثیر گذار بر زندگی خود محروم هستند.

اگرچه مردم از حق رای برای انتخاب شهردار، نماینده مجلس، ریسس جمهور یا نخست وزیر برخوردارند اما نمی توانند نماینده خود در سازمان ملل، مدیر عامل یک شرکت چند ملیتی و به طور کلی هر فرد قدرتمند در سطح بین المللی را انتخاب کنند. با این وجود هر روز بیش از پیش اکثر تصمیم های تاثیر گذار بر زندگی مردم مانند تجارت و انتقال فنآوری در سطوح بین المللی اتخاد می شوند.



نخبگان قدرتمند در دولت- ملت ها به اهمیت ضرورت همکاری واقف نیستند.

رهبران ملی اگرچه از جهانی شدن به عنوان یک مفهوم اقتصادی استقبال می کنند، کماکان در روابط بین المللی بر پایه تفکر سنتی‌<< متحدان در برابر دشمنان>> رفتار می کنند. در حالیکه باید بکوشند بر اساس ادعای خود، تفکر و رفتاری بین المللی از خود نشان دهند.


منبع:

THE FUTURIST, January-February, 2004, p 22

 

روش‌های پیش‌بینی فناوری

چرا باید فناوری را پیش‌بینی کرد؟ البته شاید این پرسش تلویحاً به این معنی باشد که ما بین پیش‌بینی و عدم پیش‌بینی مختاریم؛ اما این‌گونه نیست, چرا که هر فرد، سازمان، یا ملتی که از تغییرات فناوری تاثیر بپذیرد، هنگام تصمیم‌گیری درباره تخصیص منابع، ناگزیر با پیش‌بینی فناوری مواجه خواهد شد. شاید برخی ادعا کنند که به جای پیش‌بینی عقلانی و تحلیلی, گزینه‌های دیگری هم وجود دارند. ابتدا با این گزینه‌ها آشنا می‌شویم:

"عدم پیش‌بینی": می‌توان کورکورانه با آینده مواجه شد. به بیان دیگر از پیش‌بینی آینده پرهیز کرد و هیچ توجهی به پیامدهای آتی تصمیم‌ها نداشت. واضح است هر سازمانی که چنین عمل کند بقا نخواهد یافت. حتی اگر محیط تغییر نکند، اکثر تصمیم‌های اتخاذ شده اشتباه خواهند بود. چرا که طبیعتاً ثبات محیط را پیش‌بینی نکرده‌اند و اگر محیط به سرعت تغییر کند، فاجعه‌ سریعتر روی خواهد داد, زیرا تصمیمی که در کوتاه‌مدت درست است, شاید در درازمدت غلط از آب درآید. اما در اکثر موارد، "عدم پیش‌بینی" در واقع به معنای پیش‌بینی تداوم یا تغییرات جزئی در وضعیت موجود است. بنابراین، زمانی که تصمیم‌گیرنده می‌گوید به پیش‌بینی فناوری اعتقاد ندارد یا از آن استفاده نمی‌کند، در واقع می‌خواهد بگوید که تصمیم‌گیری او بر فرض ثبات فناوری استوار است. این رویکرد در واقع گزینه‌ بدیل پیش‌بینی نیست، بلکه نوعی بسیار خاص اما تلویحی پیش‌بینی است.

"هر چه بادا باد": این گزینه بیانگر نگرشی است که می‌گوید آینده یک بازی کاملاً تصادفی است، و هیچ دلیلی وجود ندارد که بخواهیم از قبل آن را پیش‌بینی کنیم. جای تردید است که هیچ تصمیم‌گیرنده‌ای بخواهد زندگی شخصی خود را این‌گونه اداره کند. حتی تصمیم‌گیرانی که می‌گویند به این نگرش اعتقاد دارند در روزهای سرد و ابری احتمالاً بارانی می‌پوشند. بنابراین، وقتی آن‌ها وانمود می‌کنند که در رابطه با تصمیم‌های حرفه‌ای خود از این نگرش برخوردارند، در واقع سعی دارند به این بهانه از تفکر درباره نتایج پیش‌بینی طفره بروند.

روشن است هر تصمیم‌گیرنده‌ای که واقعاً بر مبنای این نگرش عمل کند, با مشکل مواجه خواهد شد. بویژه شاید دریابد که سازمان وی قادر نیست با سازمان‌های دیگری که از روشهای عقلانی پیش‌بینی بهره می‌برند, رقابت کند. لذا، سازمان‌های "هرچه بادا باد", عمر کوتاهی خواهند داشت.

"گذشته درخشان": بسیاری از سازمان‌ها تاریخچه درخشانی دارند. بقای طولانی‌مدت آنها نشان می‌دهد که این سازمان‌ها به نحو صحیح عمل کرده‌اند. متأسفانه وقتی شرایط تغییر می‌کند، احتمال کمی وجود دارد که سیاست‌ها و تصمیم‌هایی که در گذشته موفقیت‌آمیز بوده‌اند, همچنان مناسب و اثربخش باقی بمانند. افتخار متعصبانه به گذشته‌ درخشان, با این فرض که آینده درخشان را تضمین می‌کند, قطعاً فاجعه‌بار خواهد بود. سازمانی که به جای آینده بر گذشته تمرکز کند, مسلماً به موزه تاریخ خواهد رفت.

"پیش‌بینی رو به بالا": در این نگرش فرض می‌شود که فناوری مانند کرکره مغازه، روی یک خط ثابت و فقط به سمت بالا حرکت می‌کند. جوهره‌ی این طرز برخورد را در گفته‌های متداولی چون "بالاتر، تندتر، دورتر" یا "هرچه بزرگتر بهتر" می‌توان مشاهده کرد. در اینجا فرض می‌شود که آینده همچون گذشته خواهد بود، فقط کمی بیشتر یا بهتر. هر چند این دیدگاه وقوع تغییرات را تایید می‌کند، اما این را تشخیص نمی‌دهد که علاوه بر مسیر "بالا" مسیرهای دیگری هم وجود دارد. شکی نیست که با ظهور یک رهیافت فنی جایگزین، رهیافت قبلی متوقف شده یا به حاشیه می‌رود. سازمانی که به پیش‌بینی رو به بالا متکی باشد، دیر یا زود غافلگیر می‌شود؛ زیرا تغییرات فناورانه‌ای که ناگهان آشکار می‌شوند، آن را به خط پایان نزدیک می‌کنند.

"فشردن دکمه بحران": نگرش "عمل در شرایط بحران" یعنی آنقدر منتظر بمانیم تا مشکل موجود به بحران تبدیل شود و سپس برای کاهش اثرات بحران تلاش کنیم. در درازمدت این شیوه عمل مانع پیشرفت سازمان در جهت تحقق اهداف خود می‌شود و در بهترین حالت به معنی حرکت کج و کوله و نه مستقیم به سمت هدف است. به علاوه، در این نگرش فرض می‌شود که وقتی بحران فرا برسد, وقت کافی برای واکنش اثربخش به آن وجود خواهد داشت. اگر در بحران خاصی این فرض نادرست باشد، سازمان از بین خواهد رفت.

به علاوه نگرش فشردن دکمه بحران این واقعیت را نادیده می‌گیرد که اگر روش پیش‌بینی مناسبی به‌کار گرفته شود می‌توان از ظهور بحران‌ها جلوگیری کرد. هر چند مردم به چنین نگرشی معتادند, با این حال نمی‌توان آن را جایگزین روش‌های عقلانی پیش‌بینی کرد.

"پیش‌بینی شهودی": این نگرش نیز روش بدیلی در برابر پیش‌بینی نیست، زیرا خود محتوی نوعی پیش‌بینی است. در واقع نگرش مذکور در نقطه مقابل روشهای عقلانی، روشن و دقیق پیش‌بینی قرار می‌گیرد. این روش بدین ‌معنی است که دنبال یک نابغه بگردیم ـ کسی که از توانایی برتر پیش‌بینی برخوردار باشد ـ و از او بخواهیم به‌طور شهودی آینده را پیش‌بینی کند. بسیاری از این گونه پیش‌بینی‌ها که در گذشته انجام شده اند, درست از آب درآمده‌اند . اما این شیوه کم وکاستی‌هایی نیز دارد. رالف لنز ـ تحلیلگر فناوری ـ درباره پیش‌بینی شهودی می‌گوید که یاد دادن آن غیرممکن و یادگیری آن بسیار پرهزینه است و امکان بررسی آن توسط دیگران وجود ندارد. واضح است که هیچ راه مطمئن و سریعی برای یافتن چنین کسی وجود ندارد و به فرض که بتوان وی را پیدا کرد، امکان بررسی و ارزیابی پیش‌بینی او توسط دیگری وجود ندارد ـ حتی اگر فرد دوم هم نابغه باشد. شاید در برخی موارد هیچ راهی جز توسل به پیش‌بینی شهودی یک "نابغه" یا "کارشناس" وجود نداشته باشد، اما باید دانست که در صورت وجود روش منطقی و روشن، این روش‌ها ارجحیت بیشتری دارند.

هدف از بحث درباره جایگزین‌های "پیش‌بینی عقلانی" این است که نشان دهیم واقعا چنین جایگزینی وجود ندارد. زیرا هر تصمیم قطعا بر مبنای یک پیش‌بینی استوار است. فرد تصمیم‌گیرنده بین پیش‌بینی یا عدم پیش‌بینی مختار نیست، بلکه فقط می‌تواند انتخاب کند که آیا روش‌های عقلانی را به کار گیرد یا روش‌های شهودی و رجوع به ناخودآگاه یک فرد دیگر را.

مزایای استفاده از روش‌های عقلانی این است که قابل آموزش و یادگیری هستند؛ و دستورالعمل‌هایی دارند که می‌توان آنها را از طریق آموزش به دیگران یاد داد. حتی می‌توان تضمین کرد که در برخی موارد, صرف‌نظر از اینکه چه کسی از آن‌ها استفاده می‌کند، به جوابی یکتا می‌رسند. پیش‌بینی‌ای را که بر پایه روش‌های صریح استوار باشد، دیگران می‌توانند بررسی کرده و ببینند آیا در جریان کاربرد روش‌ها, در محاسبات، یا در اطلاعات استفاده شده اشتباهی رخ داده است یا نه. هـمچـنیـن در مقاطع بعدی می‌توان پیش‌بینی را از نو مرور کرد و دید که آیا هنوز قابل قبول است یا نه، اگر شرایط چنان تغییر کرده باشد که پیش‌بینی بی‌اعتبار شده باشد، می‌توان طرح‌ها و برنامه‌های مبتنی بر آن پیش‌بینی را نیز تغییر داد. اگر پیش‌بینی عقلانی و صریح نباشد، بعدها نمی‌توان آن را بازبینی کرد و از ادامه آن مطمئن شد. همچنین این خطر وجود دارد که طرحهای مبتنی بر این پیش‌بینی‌ها بدون تغییر باقی بمانند.

 

آیا پیش‌بینی به حقیقت خواهد پیوست؟

شاید چنین به نظر برسد که پیش‌بینی خوب لزوماً باید به حقیقت بپیوندد. به بیان دیگر اگر پیش‌بینی غلط از آب در آید, شاید به کلی بی‌فایده و حتی زیانبار به نظر برسد. به عنوان مثال، فردی که به پیش‌بینی وضع آب و هوا توجه می‌کند در صورت شنیدن خبر غلط نامساعد بودن وضع هوا ممکن است تدارکات غیرضروری انجام دهد و یا به دلیل این که وضع هوا خوب پیش‌بینی شده، خود را برای هوای بد آماده نکند. واضح است که پیش‌بینی وضع هوا هنگامی سودمند است که درست باشد. اکثرا همین معیار را برای پیش‌بینی فناوری نیز به‌کار می‌گیرند. اما این کار به دو دلیل اشتباه است. اول به این دلیل که نمی‌توان دقت پیش‌بینی را از قبل تعیین کرد, و دوم به این دلیل که پیش‌بینی‌های خوداصلاحگر در نظر گرفته نمی‌شوند.

پیش‌بینی‌های خوداصلاحگر نتیجه و رویداد نهایی را تغییر می‌دهند. مثلا تصمیم‌گیرنده پیش‌بینی نامساعدی را دریافت کرده و بنابراین جلوی تحقق آن را می‌گیرد. آیا این پیش‌بینی بد بود؟ مسلما خیر، خیلی هم مفید بود زیرا توانست به نتیجه بهتری بیانجامد. پیش‌بینی رویداد مطلوب تنها به این دلیل تحقق می‌یابد که بر اساس آن دست به کار می‌شوید. در اینجا نیز ارزش پیش‌بینی در سودمندی آن است، نه در تحقق آن. باید به این نکته مهم توجه کرد که پیش‌بینی‌ها نباید بر اساس تحقق یا عدم تحقق آنها ارزیابی شوند. مهمتر از آن، باید به دیگران یاد داد که خوبی یک پیش‌بینی در کاربردی بودن آن است و این که بتوان با استفاده از آن تصمیم‌های بهتری گرفت، نه اینکه آیا نهایتا به واقعیت می‌پیوندد یا نه.

 

گام‌های نوآوری

مفهوم مهمی که در پیش بینی فناوری از آن استفاده می‌شود. "گام‌های نوآوری" است. هیچ یک از نوآوری‌های فناوری بلافاصله پس از تراوش از ذهن مبتکر، استفاده عمومی پیدا نمی‌کنند. بر عکس، هر یک از نوآوری‌های فناوری از گام‌های متعددی عبور کرده و هر گام نسبت به گام پیش قابلیت استفاده و کاربرد بیشتری را نشان می‌دهد. پیش‌بینی فناوری با نگرش به این گام‌ها انجام می‌شود. ذیلاً این‌گام‌ها مرور می‌شوند:


۱. یافته‌های علمی: در این مرحله، نوآوری به شکل درک علمی یک پدیده یا خواصی از ماده، رفتار یک نیرو، و نظایر آن ظهور می‌یابد. از این یافته علمی نمی‌توان برای حل مشکلات فنی استفاده کرد، اما بیانگر دانشی است که راه حل مسائل مشخص را می‌توان از آن استنتاج کرد.

۲. امکان‌پذیری آزمایشگاهی: در این مرحله، راه‌حل مشخصی برای یک مساله شناسایی شده و یک نمونه آزمایشگاهی ساخته می‌شود. واضح است که این نمونه با قوانین طبیعی یا فیزیکی سازگار است و می‌تواند تحت شرایط آزمایشگاهی یک مشکل را حل کند، اما در خارج از آزمایشگاه یا بدون نظارت یک تکنسین ماهر عمل نمی‌کند.

۳. نمونه عملیاتی: در این مرحله ابزاری ساخته می‌شود که هدف آن عملکرد رضایتبخش در یک محیط عملیاتی است. اکنون انتظار می‌رود که نمونه فوق به اندازه کافی قوی و قابل اطمینان باشد که یک کاربر نوعی بتواند با آن کار کرده و از آن نگهداری کند.

۴. عرضه به بازار یا کاربرد عملیاتی: در این مرحله، اختراع مذکور نه تنها از دقت و کفایت فنی و طراحی برخوردار شده ، بلکه توجیه اقتصادی هم دارد. عبارت "اولین نمونه تولیدی" اغلب زمانی به کار برده می‌شود که اختراع مذکور به این مرحله رسیده باشد.

۵. پذیرش همگانی: در این مرحله، نوآوری از لحاظ فنی و یا اقتصادی ـ حداقل از بعضی جهات ـ برتر از ابزارهای سابق است و لذا به طور گسترده جایگزین ابزارها، فنون یا قواعد گذشته می‌شود. این مرحله زمانی آغاز می‌شود که ابزار جدید، درصدی از همه ابزارهای دارای عملکرد یکسان و یا درصدی از همه وسایل مورد استفاده برای عملکرد یکسان را به خود اختصاص می دهد.

۶. اشاعه به سایر حوزه‌ها: این مرحله‌ای است که نوآوری یا اختراع نه‌تنها در حوزه خاص خود کاربرد عام یافته، بلکه به حوزه‌های دیگری که ابزار مذکور هرگز در آنجا کاربرد نداشته است گسترش می‌یابد. به عنوان مثال: ترانزیستور هم‌اکنون به این مرحله رسیده است. ترانزیستور نه‌تنها جای لامپ خلا را گرفته، بلکه در سیستم احتراق خودروها و کنترل خودکار دوربین‌ها نیز استفاده می‌شود.

۷. آشکار شدن اثرات اجتماعی و اقتصادی: نوآوری در این مرحله به شکلی رفتار جامعه را تغییر می‌دهد یا به نقطه‌ای می‌رسد که نقش اقتصادی مهمی پیدا می‌کند. به عنوان مثال، تلویزیون قطعاً اثری عمده بر جامعه بشری برجای گذاشته است.


همه نوآوری‌ها همه این مراحل را پشت سر نمی‌گذارند، اما در پیش‌بینی فناوری با استفاده از مفهوم "مراحل نوآوری" می‌توان در همان مراحل ابتدایی توسعه فناوری، رویدادهای آتی را پیش بینی کرد.

 

روشهای پیش‌بینی

اساسا چهار روش پیش‌بینی وجود دارد، و تحلیلگران با انواع ترکیبات این چهار روش پیش‌بینی می‌کنند.

۱. برون یابی. این روش الگوی گذشته را به آینده تعمیم می‌دهد. یعنی نخست یک سریِ زمانی از اطلاعات مربوط به موضوع جمع‌آوری، و سپس برون‌یابی می‌شود. به عنوان مثال، تحلیلگری می‌خواهد سرعت هواپیماهای آینده را پیش‌بینی کند. ابتدا تاریخچه سرعت هواپیماها را بر اساس زمان وقوع آن‌ها گردآوری کرده و سپس می‌کوشد الگوی حاکم براین اطلاعات را کشف کند. این الگوهای نوعی یا به صورت "روند" (مثل اطلاعات فناوری ‌و اقتصادی) یا به صورت "چرخه" هستند (مثل ‌اطلاعات مربوط به آب و هوا). پس از کشف الگو، آن را به آینده تعمیم می‌دهیم و از این طریق پیش‌بینی انجام می‌شود.

۲. شاخص هادی: کاهش درجه هواسنج اغلب نشانگر این است که به زودی باران می‌بارد. بنابراین فرد می‌تواند با استفاده از نقطه عطف سری زمانی اطلاعات هواسنجی و فشارسنجی, نقطه عطف موجود در سری زمانی بارش باران را پیش‌بینی کند. در این روش از یک سری زمانی مشخص برای پیش‌بینی وضعیت آینده یک سری زمانی دیگر استفاده می‌شود. نکته اساسی در روش شاخص پیشرو این است که رفتار سری زمانی مدنظر با رفتار سری زمانی اولیه، یعنی همان شاخص پیشرو یکسان و صرفاً این دو با همدیگر تاخیر زمانی داشته باشند. به بیان ساده رفتار امروز سری زمانیِ هواسنج حاکی از رفتار فردای سری زمانی باران است.

۳. الگوی علت و معلولی: در روشهای برون‌یابی و شاخص هادی باید بین گذشته و آینده رابطه‌ای به‌دست آید و هیچ نیازی نیست که علت‌های این رابطه شناخته شود. تحلیلگری که از روش شاخص هادی استفاده می‌کند, نیازی ندارد که بداند چرا رفتار دو سری زمانی یکسان است. در مقابل، در الگوهای علت و معلولی، اطلاعات مربوط به علت و دلیل جمع‌آوری می‌شود. به عنوان مثال, پیش‌بینیِ گرفتگی خورشید بر پایه رابطه‌ علت و معلولی استوار است, و از قوانین بنیادی فیزیک تبعیت می‌کند.

۴. روش‌های آماری و احتمالی: تفاوت این روش‌ها با روش‌های قبلی در این است که یک توزیع احتمالی بر روی دامنه ارزش‌های ممکن تولید می‌کند. هم اکنون برخی از پیش‌بینی‌های آب و هوایی به این شیوه انجام می‌شود. به عنوان مثال، می‌گویند احتمال بارندگی فردا ۳۰ درصد است. این بدان معنی است که در دامنه نتایج ممکن، یعنی بین بارندگی و عدم بارندگی، درصد احتمال وقوع آن‌ها به ترتیب۳۰ درصد و ۷۰ درصد است.


نکته‌ای که باید به خاطر داشت این است که برای پیش‌بینی فناوری فقط چهار روش وجود دارد. تفاوت‌هایی که در کاربرد این روش‌ها دیده می‌شود, اساسا ناشی از تفاوت در نوع اطلاعات موجود است. به عنوان مثال، اطلاعات اقتصادی همچون قیمت‌ها در فاصله زمانی منظم (هفتگی، ماهانه، و غیره)‌ ارائه می‌شوند، اما اطلاعات مربوط به فناوری در فاصله زمانی منظم عرضه نمی‌شوند. لذا، هر چند هنگام پیش‌بینی اقتصادی و فناوری از روش برون‌یابی استفاده می‌شود، تکنیک‌های خاص مورد استفاده آن‌ها با یکدیگر متفاوت است، زیرا ماهیت اطلاعات آنها تفاوت اساسی دارد.

باید به خاطر داشت که پیش‌بینی فناوری به خودی خود ارزشی ندارد، بلکه ابزاری برای کمک به تصمیم‌گیری است. بنابراین، باید بتوان به کمک پیش‌بینی پاسخ سوال‌های تصمیم‌گیرنده را به دست آورد. ارزش پیش‌بینی به میزان سودمندی آن در زمان اتخاذ تصمیم بستگی دارد. هر پیش‌بینی که کیفیت تصمیم را بهبود بخشد، صرف‌نظر از این که در آینده چه رخ دهد، پیش‌بینی مفیدی خواهد بود.


 



منبع:

ملکی فر، عقیل و همکاران، الفبای آینده پژوهی: علم و هنر شکل بخشیدن به فردا، اندیشکده صنعت و فنآوری ( آصف)
 

ریچارد ارت اسمالی

ریچارد ارت اسمالی در 6 ژوئن سال 1943 در آکرن اوهایو به دنیا آمد. ابتدا به کالج هوپ رفت و پس از آن در دانشگاه میشیگان مشغول به تحصیل شد و در سال 1965 لیسانش را از همان دانشگاه دریافت نمود. وی در سال 1973 موفق به اخذ دکترا از دانشگاه پرینستون شد. وی استاد شیمی دانشگاه رایس (Rice) می‌باشد. وی در سال 1996 به خاطر کشف فولرین (کربن 60) به همراه روبرت کورل استاد شیمی دانشگاه رایس و هارولد کروتو استاد دانشگاه ساسکس موفق به اخذ جایزه نوبل شیمی گردید. او هم اکنون بر روی نانو لوله‌های کربنی و امور مرتبط با فناوری نانو کار می‌کند و صاحب نظری خبره در زمینه ایده فناوری نانو مولکولی می‌باشد.

http://smalley.rice.edu

زمینه های تحقیقاتی

Single Wall Carbon Nanotube Single-Crystal Growth

Funding: Department of Energy

Synthesis, Purification, and Assembly of Carbon Single Wall Nanotube Fibers 

Funding: Office of Naval Research

Molecular Science of Fullerene Nanotubes 

Funding: National Science Foundation - Focused Research Group
Collaborating Organizations: University of California, Los Angeles

Fullerene Nanostructures 

Funding: The Welch Foundation

Advanced Nanotechnology Materials and Applications 

Funding: National Aeronautics and Space Administration

Nanotubes at the Wet/Dry Interface 

Funding: National Science Foundation - Nanoscale Science and Engineering Center

متن سخنرانی ریچارد اسمالی درتاریخ 7 دسامبر 1996 به خاطر کسب جایزه نوبل شیمی برای کشف فولرین ()

مجموعه آثار و انتشارات ()

زندگینامه ریچارد اسمالی (زبان اصلی)

فولرین چیست؟()