واژه هوشمند ازجمله واژههایی است که اغلب با پسوندسازی و در ترکیب با کلماتی نظیر رایانه، خودرو، خانه، ساختمان و شهر به گوش میخورد.
به عبارتی بهتر میتوان گفت که آنگونه که دانشمندان زمینههای گوناگون علمی و تکنولوژیک ادعا کردهاند در آینده با جهانی هوشمند مواجه خواهیم بود؛ جهانی که اکثر اشیای مرتبط با فناوریهای روز و پارهای از مراکز فرهنگی و اجتماعی بهصورت هوشمند عمل خواهند کرد.
خودروهای هوشمند یا خودروهایی که در آینده مجهز به ابزارها و سنسورها و دستگاههای مدرن جهتیاب خواهند شد و آنگونه که گفته میشود خواهند توانست هنگام احتمال برخورد به موانع یا خودروی جلویی به راننده هشدار دهند، ازجمله فناوریهایی خواهند بود که نام هوشمند بر آنها اطلاق خواهد شد.
با ظهور نسل پنجم رایانهها، فرایند هوشمندسازی به این حیطه نیز راه خواهدیافت و در آیندهای نهچندان دور با رایانههای بدون کیبورد مواجه خواهیم شد و خواهیم توانست از طریق کلامی یا حسی با این دستگاهها ارتباط برقرار کرده و کار خود را انجام دهیم.
ادامه مطلب ...
بیل گیتس بیل گیتس در 13 سالگی شروع به برنامه نویسی کرد . داشنگاه را پس از یک سال(1974) رها کرد و همراه با دوستش پل الن که در در سخت افزار مهارت داشت ؛ شرکتی را تاسیس کردند که بعدا مایکروسافت نام گرفت ! _امروز مایکروسافت سالانه 25 میلیون دلار در امد دارد و 2 و نیم میلیار د دلار صرف تحقیق هزینه می کند. بیل ثروتمند ترین مرد جهان است. مایکروسافت یک نمونه از اقتصاد دانش محوری است. بیل می گوید "نا خشنود ترین مشتریان بزرگترین منبع یاد گیری ما هستند" کاراطلاعاتی: _ روان بودن جریان اطلاعات ، برجسته ترین ویژگی سازمان ها در عصر دیجتالی است. _ کاراطلاعاتی INFORMATION WORK عبارت از پردازش اطلاعات توسط مغز انسان یا برنامه کامپیوتری . کار اطلاعاتی کار فکری است . بیشترین حجم کاری که در کشورهای پیشرفته انجام می شود کار اطلاعاتی است. به کار گیری ابزار دیجتالی، موسسات را قادر می سازد کار اطلاعاتی را با کار ایی ؛ عمق و خلاقیت بیشتر انجام دهد. _ تنها به کمک نظام های دیجتالی می توان یاد گیری را در سازمان به شکل عادت در آورد. _ اینترنت شاهراه اطلاعاتی است. یک شبکه جهانی که مستمرا تغییرمی کند و هیج مرزی نمی شناسد. و منبعی است به اطلاعات و ارتباطات و دروازه ای است به سرزمین وسیع دانش , فرهنگ و هنر. _ اقتصاد وابستگی شدیدی به اینترنت پیدا کرده است. _ اینترنت روش تازه ای از زندگی را پدید آورده که می توان آن را " الگوی زندگی شبکه ای" نامید. این الگو در عرصه اقتصادی به تمام معنی مشتری محور خواهد بود. _ کارگران مانند گذشته مهره های یک دستگاه نیستند ، هر کدام بخشی از یک فرآیند هستند که فرآورده های با ارزش را ساخته و تکمیل می کنند. شتاب در تغییرات به چه معناست: در سال 1990 زمان عرضه یک خودرو از پیدایش اندیشه ؛ طراحی ، ساخت تا روانه شدن به بازار بیش از 5 سال طول می کشید. در ساخت خودرو 150 عیب در 100 خود رو مشاهده می شد (5/1 عیب در هر خودرو). در سال 1998 زمان عرضه به یک سال و نقص های ساخت به 81 رسید (کمتر از یک عیب در خودرو) _ در دهسال اینده روند کسب و کار بیش از 50 سال گذشته دگرگون خواهدشد. _ هر فناوری جدید افزایش پتانسیل بشریت است و همه چیز ما از تعلیم و تعلم را تغییر می دهد. _ سیستم عصبی دیجتالی: _ سیستم عصبی دیجتالی یعنی استفاده از فن آوری اطلاعات برای رفع نیاز های مردم درمحیط کار و خانه. این سیستم کار به اضافه تفکر به اضافه فن آوری ؛ اطلاعات کامپیوتررا تشکیل می دهد. جریان اطلاعات به منزله خون زندگی بخش سازمان است . سیستم دیجتالی زمانی خوب کار می کند که وقت مدیران میانی و کارکنان فرهیخته آزاد تر شود تا آنان با در دست داشتن اطلاعات دقیق فرصت تجزیه و تحلیل داشته باشند. سیستم عصبی دیجتالی توانمندی های اندیشه انسانی را افزایش داده و از کار های بدنی او کاسته است. _ ابزار عصر دیجتالی میدان فعالیت و توان مغزو اندیشه مارا گسترش داده است. در حالی که ابزار دوران صنعتی به کمک بازوان ما آمده بود. _پست الکترونیکی این امکان را به افراد و مدیران می دهد تا بیشتر بگویند و بشنوند. چنین امکاناتی ساختار سازمانی را افقی تر و بهره گیری از نظام اطلاعات را بیشتر می کند. _ دفتر کار بدون کاغذ یک محل کار تمام دیجتالی است. _در حالی که ابزار دوران صنعتی به کمک بازوان ما آمده بود. سیستم دیجتالی ما را از کاغذ بازی می رهاند و وقت کافی برای حل مسائل اصلی را در اختیارقرارمی دهد. _ عددها روی کاغذ حالت ایستاده و مرده ای دارند، در حالی که داده های دیجتالی آغازاندیشیدن و حر کت هستند. _ قبل از جلسات اگر با پست الکترونیکی , داده ها را برای همه شرکت کنندگان بفرستند نتیجه کارفوق العاده خواهد بود. _ در آینده با" فاصله دیجتالی" و "تقسیم دیجتالی" افراد و کشورها روبرو خواهیم بود. نا آشنایی مردم با رایانه یعنی " بی سوادی شبکه ای" باید حذف شود. _ اینترنت جانشین انسانها نمی شود بلکه آنها را کارا ترمی کند. _ یک الگوی زندگی جدید در پیش خواهیم داشت؛ یک" الگوی زندگی شبکه ای" این الگو به معنای دگر گون سازی طبیعت انسانی و یا بنیانهای زندگی مردم نیست ولی روی کسب کار و مشاغل، بشدت تاثیرگذاشته است و شغل و حرفه مفهوم تازه ای پیدا می کند. (1)_ " رمرز پیروزی را می گویم " نوشته های بیل گیتس و ترجمه حامد بانصیری و فشرده سازی از کیانوش توکلی |
سایت نویسنده: http://www.iranglobal.dk/ |
ایمیل نویسنده: masror49@hotmail.com |
برگرفته از : iranglobal |
درآمد: زندگی آدمی و آینده نگری
آینده نگری به دیرینگی خودآگاهی تاریخی آدمی است. از آن زمانکه آدمی به هستی تاریخمند و سپس، تاریخمندی هستی خویشاندک آگاهی یافت، پیشبینی و نیز پیشگویی رویدادهای گوناگونآینده، بویژه رویدادهای طبیعی و سیاسی - اجتماعی از اهمیتی گاهسرنوشتساز برخوردار شد. جادوگران و طالعبینان، در کنار تجربه آموختگان اندیشهگر قوم، هریک به گونهیی، از سیر حوادث وآینده پدیدههای طبیعی و اجتماعی گفتند و پیشبینی روشمند فراطبیعی نگرانه، تبلور خویش را در تبیین اسطورهیی جهان و ادوارگوناگون سیر حوادث و نقشبازی شخصیتهای فراتاریخی یافت وجهاننگری نظاممند هر قوم پدید آمد.
واقعیت سرسخت طبیعت و اجتماع عرضه طرحیواقعگرایانهتراز سیر رویدادها را تحمیل کرد و آرام آرام فیلسوفان طبیعت وفیلسوفان تاریخ پدید آمدند تا تبیینی عقلانیتر و مرتبط با واقعیتگذشته و حال از رویدادها و آینده سیر آنها عرضه کنند و بدینسانعلوم طبیعی و درصدد آنها فلسفه سیاسی و جامعهشناسی و کمابیش آمیخته با نگرشهای کلگرایانه گوناگون فلسفی از سوی دیگر، شکلگرفیند و در هر روز تاریخی به کشف عرصهیی جدید رسیدند.
گام یکم: علم، فلسفه، و آینده نگری
به این ترتیب، دانش، در معنای عام و خاص کهن و نوین خویشبا آیندهنگری و پیشبینی آینده همراه بود و چنان شد که توانمندترینمکتبهای فلسفه علم سده بیستم قدرت پیشبینی را از ویژگیهای علمو گزارههای علمی دانستند.
علوم طبیعی، بنابر ماهیت خویش، ویژگی و توانپیشبینیکنندگی خود را در تماشاکه تمدن پیشرونده آدمی به نمایشگذاشت. ماهیت موضوع و روش علوم طبیعی بیشترین شماراندیشمندان را به توافقی فراگیر در خصوص روابط علت و معلولیرویدادها، شمار نسبتا اندک عوامل اثرگذار در یک دستگاه یا یکجریان، و نهایتا، پیشبینیپذیری رویدادهای طبیعی را تشکیل داد وطیفی از جبرگرای، باشدت و ضعفهای گوناگون پدید آمد که تنهااصل عدم قطعیت هایزنبرک و بروایت رسمی مکانیک کوانتمی (مکتب کپنهاگ) ضربهئیگران، دست کم در عرصه زیراتمی، بر آنوارد ساخت. اما به هر حال در این روایت نیز (اصل انطباق) جهانمتعارف را چونان حالتی حدی در زیر فرمان علیت نگه داشت وموضوع پیشبینی، دست کم در جهان فرااتمی، تقریبا از سوی همهدانشوران پذیرفته شد.
در علوم انسانی، ماهیت موضوع و روش همواره موجبجلوهیی شدید یا ضعیف از اصل عدم قطعیت، در کنار جبرگراییتاریخی ـ اجتماعی و تاریخیگراییهای گوناگون، شده است. اما درعلوم انسانی نیز، از همان سپیدهدمان تاریخ، پیشبینی آینده، آمادگیبرای آن و حتی طراحی آینده و کوشش برای تعیین آگاهانه و ارادیتاریخ، دغدغه خاطر فرزانگان قوم و بویژه فیلسوفان بوده است.کتاب جمهوری (رآیین کشورداری) افلاطون مثل اعلای طراحی فیلسوفانه جامعه، بر پایه تبیین فلسفی خاص جهان، است. مصلحاناجتماعی، سیاستمداران، و حتی عارفان، سوفیستهای رنگارنگ وآشوبگرایان (رآثار شیستهای) گوناگون، هر یک به گونهای، به آیندهنظر داشتهاند. گذشته از جامعه مطلوب آیندهاندیشان دینی، نخستیننمود ترسیم جامعه مطلوب آینده رادر آثار فیلسوفان مییابیم که درچارچوب نگرش فلسفی خاص، و متأثر از اوضاع سیاسی ـ فرهنگیـ اقتصادی ـاجتماعی جاری، آرمانشهر خویش را بر تاروپود تخیلفلسفی طرح میکنند و نامهایی برگرفته از جهانبینی و آرمانهایمرتبط با آن بر آرمانشهرها مینهند: از شهر خدا (یآوگوستین)قدیس و مدینه فاضله (ی فارابی) تا شهر آفتاب (کامپانلا) و اتوپیا(ی مور). ابن خلدون میکوشد تا از نیروهای محرکه جوامع و تاریختبیینی علی به دست دهد. سپس، بر پایه میراث تحلیلگران پیشرویچون فرانسیس بیکن، تحلیلگرانی چون فوریه، ریکاردو،سنسیمون و نهایتا مارکس از یک سو و آدام اسمیت و جاناستوارت میل از سوی دیگر، فلسفه سیاسی به سوی علمی شدن گامبرمیدارد و در نگاه به آینده مارکی از صرف (تعبیر جهان) (بسانکاری که به گمان او مشغله فیلسوفان پیش از او بوده است) دستمیکشد و بر آن است تا، به مثابه یک فیلسوف، به (تغییر جهان)بپردازد. نسلهای رنگارنگ پس از او، از مخالف و موافق، هر یک بهگونهای به آینده اندیشیدهاند و این امر با رشد جامعه و جمعیت وپدید آمدن مسائلی حیاتی، اهمیت خویش را بر تارک مبرمترینمسائل بشری به نمایش گذاشته است.
گام دوم: مبانی آینده شناسی
هرگونه آیندهنگری نیازمند آیندهشناسی است و آیندهشناسی، بااتکاء بر پیشفرضهایی در خضوض وجود گونهای ارتباط و توالیمیان رویدادها، نیازمند آیندهپژوهی است.
آیندهشناس بر آن است تا آینده وضعیت یک جزء یا یک نظامکوچک یا بزرگ اجتماعی یا طبیعی را بشناسد. او در آیندهشناسی،آگاهانه یا ناآگاهانه، از نگرش خاصی درباره چگونگی پیوندرویدادها برخوردار است.
در این نوشته، نگارنده تنها به آیندهشناسی اجتماعی (در جلوههاو زیر رشتههای گوناگون آن) توجه دارد و به آیندهشناسی در زمینه ورویدادها و پدیدههای طبیعی نمیپردازد.
شناخت دقیق آینده بر دو پایه استوار است:
1ـ این پیشفرض اثبات شده یا پذیرفتهشده که آینده ادامه حال استجنان که حال ادامه گذشته است. بدین معنی که با دانستن حالت یکنظام در هر زمان و با دانستن چگونگی فرایند تحول آن نظام میتوانهر حالت آتی آن را تعیین کرد (چنان که هر حالت گذشته آن نیزتعیینپذیر است). چنین دیدگاهی در طیف گسترده و رنگارنگجبرگرایی اجتماعی ـ تاریخی جا میگیرد و در منظر آن میتوان باشناخت وضعیت کنونی نظام اجتماعی و کارکرد آنها، از وضعیتآینده آن اجزا و کارکرد آنها آگاه شد.
2ـ شناخت دقیق همه اجزای نظام، کارکرد آنها و چگونگی میانکنش آنها با عوامل بیرون از نظام.
در ارتباط با نخستین پایه، انواع فلسفههای تاریخ، با اعتقاد بهجبر مطلق از یک کران و عدم قطعیت از کران دیگر، بحثهایگوناگونی را مطرح کردهاند. جبرگرایی مطلق صورتهای گوناگونی، ازتاریخیگراییهای گوناگون، جبر فوقطبیعی، جبرگرایی علمی و… .حرکت دوری ر چرخهیی را در برمیگیرد و عدم قطعیت از اعتقاد بهنقش بیهمتای شخصیت در تاریخ تا تبیین آشوباندیشانه و اعتقادبه تفویض و اختیارمطلق را، در فلسفههای گوناگون، از نگرشبعضی از نحلههای دینی تا اگزیستالیسمسارتری، شامل میشود.
در ارتباط با دومین پایه، شناخت اجزا، از یک سو، بر قبول وجودارتباط عینی میان اجزای نظام و کنش و واکنش میان آنها و عواملبیرون از نظام و از شوی دیگر، بر امکانپذیری شناخت عینیت اجزا،ارتباط میان آنها، و کنش و واکنش آنها با یکدیگر و با عوامل بیرون ازنظام استوار است.
هرگاه وجود ازتباط علت و معلولی خاصی را میان اجزایتشکیلدهنده یک نظام اجتماعی و میان حالات اجزا در زمانهایمختلف و در سیر تاریخی کلیت نظام بپذیریم این نکته را نیز بایدبپذیریم که، از یک سو، اجزای درونی و بیرونی نظام چنان متعددندکه شناخت اجزا، ارتباطها و میان کنشها، کارکردها، فرایندها و درنهایت، شناخت برایند کلی حرکت نظام بسیار دشوار است و از سویدیگر، عامل انسانی، با عدم قطعیتهای خاص خود در تأثیرگذاری،دخالت دارد و از قطعیت چگونگی تحولی نظام میکاهد.
گام سوم: تثبیت آینده شناسی و آینده پژوهی
علیرغم وجود دیدگاهها و تبیینهای گوناگون در خصوصآیندهنگری و آیندهشناسی، علاقه آدمی به آینده متن مشترک همهآیندهشناسیها را تشکیل داده است. آدمی همواره به دنبال یافتنروشهای نظاممند و قانونمند و قانونمند برای پیشبینی تحولاتنآینده، بویژه در ارتباط با پدیدههای جوی و دیگر پدیدههای طبیعی وهمچنین پدیدههای سیاسی و اجتماعی، بوده که این خود برپیشفرض وجود نظم ویژه در سیر رویدادها استوار بوده است. درسیر تمدن غیبگویان، فالبینان، اخترگویان، شاعران پیشگو جایخود را به فیلسوفان، اخترشناسان و دانشمندان علوم طبیعی و علومانسانی دادند. با پدید آمدن حوزههای معرفتی گوناگون در علومطبیعی و علوم انسانی و رشد تخصصگرایی و افزون شدن عوامل ومسائل اجتماعی آیندهشناسی به دوران نوین احراز هویت پا نهاد و،پس از تلاشهای گرانقدر ه.ج.ولز در پیشبینی و طراحی آیندهاوسیپ فلشتایم آیندهنگر آلمانی، در سال 1322 اصطلاح(آیندهشناسی) را در ارتباط با برنامههای مربوط به سمتگیری جوامعنسبت به آینده ساخت. با تلاشهای پرتوان دوژوونل فرانسوی و فردیولاک هلندی، توجه به طرحریزی آینده محتمل و مطلوب و تواناییآدمی در به اصور درآوردن آینده اهمیتی ویژه یافت.
با پدید آمدن و تثبیت حوزه آیندهشناسی در اروپا (آیندهپژوهی)(FS) در امریکا آغاز شد و بسرعت رشد کرد و بویژه مؤسسه هادسن ومؤسسه پژوهشی استفزد و کسانی چون هرمنکان، و یلیس هارمن ورابرت ثئوبالد جایگاهی ویژه به آیندهپژوهی بخشیدند و با تأسیس(انجمن آینده جهان) توجه مردم به مطالعه آینده و برنامهریزی آیندهبیش از پیش جلب شد چنان که در (نخستین کنفرانس جهانی آینده)در تیر ماه 1359 که در تورنتوی کانادا برگزار شد، بیش از 6000 نفرشرکت کردند.
پس از ادبیات آرمانشهری چندین سدهیی، آیندهشناسی، دراواسط سده بیستم، عمدتا در ارتباط با مسائل نظامی آغاز شد وپیشبینی فنشناسی و مسائل راهبردی نظامی به صورت آماجآیندهپژوهی پس از جنگ جهانی دوم درامد. نخست تئودورکارماندر (به سوی افقهای تازه) (1947/1326) نمونهای کلاسیک از پیشبینی فنشناختی را عرضه کرد و همزمان با (دباره جنگ گرماهستهیی) (1960/1339) بررسی پیوند میان تحولات سلاح وراهبرد نظامی را به نقطه عطفی در تحلیل آیندهنگرانه آیندهشناختیرساند و اولاف هلمر ریاضیدان به تدوین مینای نظری بهرهگیری ازنظر تخصصی در پیشبینی پرداخت. با (فن حدس) (1964/1343)،اثر برتران دو ژوونل آیندهشناسی به سوی کسب شالوده عقلانی وفلسفی حرکت کرد. ابتکار (فرهنگستان فنون (ر هنرها) و علومامریکا) در تشکیل کمیسیونی درباره سال 2000 بحث عرضه برنامهو پیشبینی الگوهای اجتماعی برای طراحی نهادهای جدید را بهعرصهای علمی ـ دانشگاهی کشاند. گزارشی که این کمیسیون درسال 1346 عرضه کرد نخستین مطالعه جامع و گستردهئآیندهشناسی در امریکاست. دنیس میدوز و همکارانش در (مؤسسهفنشناسی مسچوسیتس) ((M.I.T. بر پایه بررسیهای باشگاه رم دست بهبررسی نئوکلاسیک معروفی زدند که در سال 1351 (ر1972) بهصورت کتاب معروف (محدودیت رشد) عرضه شد. در این اثر پنجعامل (جمعیت)، تولید (مواد غذایی، آلودگی محیط زیست)،(بهرهبرداری از منابع احیاء نشدنی)، و (فرایند صنعتی شدن) بادیدگاهی مالتوسی مورد توجه قرار گرفتند. آنان با تکیه بر فرضیههایمستخرج از الگوی کامپیوتری کنش و واکنش میان گرایشهایاجتماعی - اقتصادی گوناگون در جهان و با بدبینی نسبت به نهادهایموجود و با توجه به گسترش بیزویه شهرها، بیکاری، بیاعتباریارزشهای سنتی، تورم، بحرانهای اقتصادی ملی ـ بینالمللی و بااحساس بیبست ناشی از امکانناپذیری تداوم رشد به شیوه کنونی،توجه خود را به رشد جمعیت، توسعه صنعتی، آلودگی فزاینده محیطزیست، تولید ناکافی غذا و از میان رفتن منابع طبیعی معطوفساختند و با تأکید بر رشد آنها به صورت تصاعد هندسی، محدودیترشد و فرو پاشی نظم جهانی بر اثر ادامه رشد عوامل منفی با آهنگکنونی را اعلام داشتند و بر لزوم ایجاد انقلابی کوپرنیکی در ذهن،برای ارزیابی دوباره اعتقاد به رشد بیپایان و اسرافکاری بیحد،تأکید کردند. گزارش دوم باشگاه رم با عنوان (استراتژی برای فردا)خود کوششی در عرضه راه حلی برای این معضل بود و بر لزوم رشدانداموار در برابر رشد ناانداموار جوامع، با توجه به لزوم پیوندانداموارتر بین اجزای نظام جهانی، تاکید میورزید. گزارش جهان2000 به رئیسجمهور امریکا (سال 1360)بسیاری از توصیههایمیدوز و همکارانش را تکرار میکرد که از آن میان آهنگ رشد صفربرای جمعیت، پایین آوردن سطح تولید صنعتی، نیاز به مهار آلودگیمحیط زیست، بازیافت مواد، ساخت کالاهای بادوامتر باتعمیرپذیری بیشتر و حرکت از ساخت کالای مصرفی به سویاقتصادی خدماتیتر قابل توجه هستند.
گام چهارم: گرایشها و روشها در آینده پژوهی
با عشق و بیم آدمی نسبت به آینده و در پی پیشبینیهای گوناگوناسطورهای، طالعبینانه، اخترگویان، غیبگویانه، تخیلی ـ فلسفی وتاریخی ـ فلسفی، با پایان گرفین قرون وسطی و اهمیت یافتن روشعلمی نوین و فزونی گرفتن نقش معرفت و دانایی در قدرت وتوانایی آدمی، رویارویی با آینده، پیشبینی و حتی تغییردهی وطراحی آن اهمیتی روزافزون یافت. معرفت تاریخ با عبور از نگرشاسطورهای به فلسفه تاریخ در جلوههای گوناگون آن (از فلسفه تاریخدینی، عرفانی، روحگرایانه تا نگرش اشپنگلر و توینبی)، پا بهعرصهای نهاد که در آن علوم سازمان، سیبرسک و نگرش سیستمی،و پردازشها و شبیهسازیهای کامپیوتری (به عنوان علم اصلی یا کمکیدر زمینه تحلیل مسائل گوناگون اجتماعی) جایگاه ویژهای یافتند.
گروهها و افراد گوناگونی به قصد پیشبینی آینده، آماده شدنبرای آن و ت.ثیرگذاری بر رویدادهای آن، یافتن راهها و ابزارهایگوناگون برخورد با انواع آیندههای قابل تصور، و به منظور کمک بهاتخاذ سریع ایستار مناسب در برابر تغییرات اساسی در جامعهای باصنایع پیچیده و ارتباط تنگاتنگ میان اجزا، به آیندهپژوهیپرداختهاند تا با درک روابط موجود میان اجزای نظامهای پیچیدهاجتماعی از یک سو و روابط موجود از سوی دیگر، قدرت پیشبینیو تصحیح موضع در برابر آینده پدید آید.
آیندهشناسان گوناگون، با گرایشهای متفاوت (از گرایش فلسفیتا برخورد پراگماتیستی با مسائل مهم اجتماعی) با آینده رو در رومیشوند و در تحلیل و پیشبینی آن از روشهای گوناگون بهرهمیگیرند. این روشها طیف گسترده تحلیل سیاسی با چاشنی تخیل تاتحلیلهای کامپیوتری، از بندبازیهای گوناگون در میان آمار و ارقام تاحدسهای ساده و از روششناسیهای علوم طبیعی و اجتماعی تاالگوپردازیهای ساده را دربرمیگیرند و همه متوجه گونهایتصمیمسازی هوشمندانه و آگاهانه در برابر آینده هستند.
آیندهنگران در برخورد به آینده دارای دو گرایش عمدهاند. یکگرایش بر وضع موجود تکیه دارد و گرایش دیگر بر وضع مطلوب.گرایش نخست عمدتا با نگرشی کاوشی ـ توصیفی در پی شناختآیندههای محتمل بر پایه شرایط موجودند و بر آنند تا انواع دادههایاجتماعی خاص را به پیامدهای مطلوب یا بهتر و مرجح هستند وبرآنند تا با به تصور درآوردن آیندههای مطلوب یا مرجح اتخاذتصمیمهای ویژهای را برای دستیابی به آینده موردنظر توصیه کنند.این دو گرایش را میتوان آیندهشناسی توصیفی و آیندهسازی نامید.
روشهای پیشبینی آینده متنوع و بر پایه پیشفرضهای گوناگون ودر خدمت هدفهای متنوعند. عدهای با فرض همسانی رویدادهایکذشته و آینده با تحلیل گذشته سادهترین آیندهشناسیها را عرضهمیدارند. گروهی با منظور داشتن همه متغیرهای ذیربط و توجه بههمه روابط متقابل و آثار محتمل اجزا بر روی همدیگر دست بهتوصیف مفصلی از آینده میزنند. افرائی با درنظر گرفتن جنبههایکلیدی وضعیت موجود یا وضعیت آتی محتمل، با بهرهگیری ازدادهپردازیهای کامپیوتری و خلق الگوهای خاص به شبیهسازی حالیا آینده میپردازند و رفتار الگوها را بررسی میکنند تا به پیامدهایآتی دست یابند. کسانی به گردآوری و همخوانی کردن پیشبینیهایمتخصصان گوناگون یک حوزه خاص میپردازند تا به اجماعمتخصصان در ارتباط با سیر تحولات در آن حوزه خاص دستیابند و سرانجام اشخاصی با مهارتهای ویژه، دست به پیشبینیرویدادی خاص در وضعیت خاص آتی میزنند و با برخورداری ازسطوح گوناگون آموختگی و مهارت، تخصص خود را به مشتریان نیازمندی چون شرکتهای بزرگ میفروشند.
گام پنجم: گونههای آینده پردازی
آیندهپردازیهای گوناگون را از پایان دوران اسطورهای و آغازدوران فلسفی میتوان به سه گروه عمده بخش کرد:
1ـ آیندهپردازی آرمانشهری و پادآرمانشهری، از افلاطون و مورتاهاکسلی و اورول.
بیگمان آثار این گروه، در هر دو چهره روشن و تاریک خویشوبا بهرهگیری از تحلیل وضعیت موجود . در طراحی آینده زیبایآرمانی، یا ترسیم آیندهئ سیاه محتوم، در چهارچوب عدالتخواهی ونفی جلوههای گوناگون مسخ و هویتزدایی آدمی، نوشته شدهاند وتأثیری عظیم بر نگرش همهئ کسانی که دغدغه آینده را دارند، برجایگذاشتهاند.
2ـ ترسیم خط سیر تمدن آینده جهان بر پایه تحلیلهای سیاسیخاص، از تحلیلهای مارکسیستی تا تحلیلها و آیندهپردازیهایفرانسیس فوکویاما و ساموئل هانتینگتن.
با افزایش تحران در نگرش مارکسیستی و بر متن تحولاتاواخر دهه هفتاد تا اواخر دهه هشتاد میلادی، تحلیلگران اروپایی وامریکایی در جهارجوب نگرش لیبرال دموکراسی و سرمایهداری،تحلیلهایی را از جامعه جهانی سده بیستویکم عرضه کردند مهمهمترین آنها در کتاب (پایان تاریخ و واپسین انسان) (اثر فوکویاما، 1992/1371) و مقاله (برخورد تمدنها) (نوشته هانتینگتن، تابستان1372) عرضه شدند و از دیدگاههای گوناگون از کشورها مورد نقدقرار گرفتند. فوکویاما چشم به فرایند فراگیر شدن لیبرال دموکراسیدوخته است و لیبرال دموکراسی را شیوه و نگرش چیره درتعارضات عقیدتی جهان، و واپسین شکل حکومت میداند که نقطهپایانی است بر تکامل عقیدتی آدمی. فوکویاما که با تمسک به گونهایتاریخیگرایی و بیتوجه به فقر خاص چنین نگرشی حرکتیجهتدار برای تاریخ ترسیم میکند با تحولات اخیر در گرایشهایمنطقهای گوناگون بیگمان ناگزیر برای ساده باوری افراطی خویشچارهای بیابد.
هانتینگتن سیاستپیشه با تکیه بر دگرگونیهای سیاسی اخیر درجهان میکوشد تا در غالب (برخورد تمدنها) برای چهره پس ازجنگ سرد جهان الگویی سیاسی بسازد که در آن جهان سده بیست ویکم بر متن کشاکش بین تمدنهای مهم، و بویژه کشاکش میانتمدنهای متحد اسلامی و کنفوسیوسی در یک سو و تمدن غرب درسوی ئیگر، ترسیم میگردد. اروپا این تحلیل در پی عرضه رهنمود بهدولتمردان امریکا به طور اخص و اردوی سرمایهداری و لیبرالدموکراسی غرب به طور اعم است و موضعگیریهای افراد، گروههاشرکتها، حزبها، ملتها، و تمدنهایی که درگیری میان آنها پیشبینی شدهاست داشته باشد. هانتینگتن با عمده کردن مسائلی چون اختلافمیان تمدنها، افزایش خودآگاهی تمدنی، ثبات اختلاف فرهنگی،رشد منطقهگرایی اقتصادی و جایگزین شدن مرزهای دوران جنگسرد با مرزهای تمدنی و با تأکید بر فزایندگی دشمنی میان اسلام وغرب (یا نگرش غربی) درگیری تمدنی به طور اعم و درگیری میانتمدن غرب و جبهه متحد تمدنهای کنفوسیوسی و اسلامی به طوراخص را واپسین مرحله درگیری در جهان نو میداند. دهها تنصاحبنظر برجسته در سراسر جهان (از جمله در ایران) به نقد آرایهانتینگتن پرداختند و خود معرکهای از آرا پدید آوردند که عرصهپرباری برای پژوهشهای سیاسی، عقیدتی و راهبردی است.
3ـ تحلیل آینده جهان بر پایه دادههای صنعتی و فنشناختی ومسائل مربوط به رشد و توسعه در جامعه جهانی (با پیوند تنگاتنگروزافزون میان اجزای گوناگون آن) بر متن الگوهای برگرفته ازنگاهی به کلیت تاریخ اجتماعی. در این میان پس از آثار فلشتهایم وکارمان و کان و ژوونل الوین تافلر در 1349 (ر 1970) (شوک آینده)را منتشر کرد که خود چونان ضربهای هشدار دهنده بر اذهانروشنفکران، دیوانسالارها و فنسالارها بود. دانیئل بل در 1351 (ر1972) (ظهور جامعه پسا صنعتی) را منتشر کرد. فریمن و جاهودا در1357(ر1978) (آیندهجهان: جدال بزرگ) را انتشار دادند. پس از آنفریمن همراه با پرز به پژوهشهای نسبتا ژرفی در خصوص انقلابهایفنی دست زد. پژوهشگران دیگری چون جوناتان شل و پل کندینیز به آیندهپژوهی در خصوص زمین و کشورها پرداختند اما تافلر باانتشار کتاب موج سوم (1980/1359) بیش از پیش و در ابعادیبیسابقه، توجه جهان را به خود جلب کرد. با انتشار آثاری چون(ورقهای آینده)، (جابه جایی در قدرت)، (جنگ و ضد جنگ) و(آفرینش تمدنی جدید: سیاست در موج سوم) (که بعضا با همکاریهمسرش، هایدی تافلر، نوشته شدهاند) تافلر در زأس آیندهپژوهانو آیندهشناسان جای گرفت و توجهی بینالمللی را به سوی خودمعطوف کرد که بیسابقه بود. بویژه در کشورهایی چون ژاپن، چین وکشورهای در حال پیشرفت آسیای جنوب شرقی به تافلر چونانپیامبر آیندهشناسی نگریستند و (موج سوم) بیش از هر کتاب دیگر اونقش انجیل آیندهشناسی را یافت. در کشور ما نیز آثار تافلر ازاستقبالی بیسابقه برخوردار شدند.
گام ششم: نگرش تافلری
الوین تافلر (همراه با همسرش، هایدی) با نگاهی فراگیر بهتحولات جهان مینگرد. سه اثر مهم (شوک آینده)، (موج سوم) و(جا به جایی در قدرت)با استقلال نسبی و در عین حال وابستگینسبی بخشهای یک سه گانی (رتریلوژی) را تشکیل میئهند.
تافلر در(شوک آینده) از (بحران فراگیر در جامعه صنعتی و تأثیردگرگونی جدید بر مردم و نهادها) سخن رانده بود. در (موج سوم) بانگاهی به سراسر تاریخ تمدن و بررسی تحولات فنشناختی اواسطدهه پنجم سده بیستم به بعد، میکوشد تا الگویی برای تبیین کلیتتاریخ تمدن و تبیین آینده در وابستگی تکاملی به گذشته عرضه کند وسمتگیری دگرگونی جدید را نشان میدهد. در (جا به جایی درقدرت) به بررسی عاملان دگرگونی و چگونگی آن میپردازد.
تافلر با نگرشی جامع به تحولات جوامع، و در ابعاد کلان،میکوشد تا مبانی پیشبینی را به دست دهد. او بر آن است تا بهانقلاب اطلاعاتی جایگاهی تاریخی و تاریخمند ببخشد. او درتحلیل رویدادها از قالبهای گذشته دوری میگزیند و الگوی خاصخویش را عرضه میکند و با توجه به الگوی خویش برای پدید آمدنو تثبیت ضروری و محتوم موج سوم، سئدرگمی کنونی را نتیجهتعارض نهفته در نهادهای نوخاسته موج سومی و نهادهای میرندهموج دومی میداند. او معتقد است که با تسلط یک موج خاص بریک جامعه به آسانی میتوان الگوی توسعه آینده آن را تشخیص داد.از این رو همه پیشروان باید با بذل توجه به آینده امور را به سمتیهدایت منند که موج سوم با همه ارزشهای انسانی تحقق یابد.
بسیاری از نهادهای سیاسی ـ نظامی امریکا (از جمله ارتش)، ومراکز سیاسی ـ تجاری کشورهایی چون چین، ژاپن و سنگاپورکوشیدهاند تا دست به نوسازی موج سومی در نگرش و نظام اداریو اجرایی و عملیاتی خود بزنند و با تغییر در ساختار خود و متحققساختن الگوهای موج سومی تافلری به اتخاذ راهبردها و تاکتیکهایمناسب در سطح کلان برسند.
تافلر علیرغم اطلاعات و بصیرت عطیم خود در الگوپردازی وچارگونهای سادهاندیشی و سردرگمی میان نوعی تاریخیگرایی واعتقاد به جهشهای کوانتومی است. نسبت به خیرخواهی وصلحطلبی امریکا نیز دچار سادهاندیشی است. روند تحولاتاجتماعی و پیشبینیها را خطی و تک بعدی میبینند. بیش از انداره بهاقتصاددانان دل بسته است. در اهمیت دادن به قدرت کامپیوتر برایحل مسائل دچار افراط است. بسیاری از تحولات شتابدار و ابعاد واقعی محدودیتها و قیدهای تصمیمگیری را درک نمیکند. آثار اوبیگمان سرگیجه در برابر آینده را میکاهد اما نتایج تحلیلهای او درمقیاس بزرگ جهانی چندان کاراتر از تحلیلهای چند تن آیندهشناسناموار نیست. باید توجه داشت که تحران و شکست پدید آمده دراردوگاه سوسیالیسم در استقبال عمومی از آثار تافلر نقش داشت.
ضمن آنکه خوشبینی تافلر در برابر بدبینی رهبران جبهههایدیگر آیندهشناسی، مثلا فوکویاما و هانتینگتن، خود در نفوذ بیشترآرای تافلر تأثیر داشته است.
گام هفتم: نقدی گذرا بر آینده شناسیها
اینک نمیتوان از آیندهشناسی مطلق و از آیندهشناسی به مثابهعلم سخن گفت. آنچه امروزه آیندهشناسی را تشکیل میدهد یاگرفتار کلیبافی تخیلی ـ فلسفی، تخیلی ـ علمی و تخیلی ـ سیاسیاست و یا از پیشبینیهای کوتاهمدت و در عرصههای محدود پا فراترنمیگذارد.
آیندهشناسیهای موجود، در جلوههای گوناگون، از ضعفهایخاصی رنج میبرند. در اینجا بیآنکه بخواهم به آرمانشهرپردازیها یاپاژآرمانشهرپردازیهای گوناگون بپردازد ( با حفظ ارزشی که برایهمه آنان، هر یک به دلیلی و به نوعی قائل هستم) توجه خود را بهآیندهشناسیهای جدید، که رنگی از علم برخوردارند، معطوفمیکنم.
در پیشبینی آینده ضمن آنکه باید گفت دارا بودن الگو بهتر ازنداشتن آن است اما الگوهای عرضه شده از دو جهت ناکارآمدهستند; یا بسیار کلی هستند و برآنند تا همه رویدادهای متنوع جهانرا بپوشانند (مانند الگوهای تافلر، فوکئیاما و هانتینگتن و حتی،الگوهایی که چه بسا مارکسیستهایی در نظر داشتهاند و عرضهنکردهاند) و یا از نظر موضوع و از نظر روش بسیار محدود هستند ومبتنی بر ذهنیت محدود الگوپردازند. همواره تفسیرهای فردی ازرویدادهای حال و آینده خصلتی ذهنی به الگوهای عام یا خاصبخشیده است. البته، باید پذیرفت که موضوع آیندهشناسی ازپیچیدگی عظیمی برخوردار است که لاجرم روش آیندهشناسی راپیچیده میکند و بهرهگیری از همه علوم مرتبط را ضروری میسازد.
الگوهای مبتنی بر انواع تاریخیگراییها نیز، که کوشیدهاند دستبه برونیابی در سیر حوادث گذشته تا حال بزنند و آینده را به دنبالاین سیر پیشبینی کنند، دچار نارساییهای خاص خود هستند.
نظر آنکه پدیدههای گوناگون اجتماعی یا سیاسی یا فرهنگی یااقتصادی یا فنشناختی به خودی خود چند بعدی و برایند تداخلچندین حوزه کارکردیاند و عوامل گوناگونی در تحقق یا عدم تحققو حتی در چگونگی تحقق تنها مؤثرند، صورتبندی اقیق پیشبینیو آیندهشناسی اگر ناممکن نباشد بسیار دشوار است. وجود ابعادگوناگون برای موضوعهای آیندهشناسی و دخالت رشتههای علمیگوناگون در امر آیندهشناسی موجب میشود که آیندهشناسی هموارهاز چند پهلویی و ابهام خاصی صدمه ببیند. چنین است که بسیاری ازآیندهشناسان صرفا پدیدههای گوناگونی را به دنبال هم و در کنار همچیدهاند بیآنکه بتوانند ارتباط انداموار و رندهای میان آنها برقرارکنند.
آیندهشناسیهای موجود همواره تأکیدی بیش از حد بر فنشناسیبه عنوان متنای تحولات داشتهاند و وزن و بهایی بیش از حد برایفنشناسی قائل شدهاند. این امر عمدتٹ متأثر از موفقیتهایفنشناختی کشورهای پیشرفته است اما فنشناسی از موقعیت چنانبیهمتایی در تحولات حال و آینده جامعه برخوردار نیست.
میان آیندهشناسان توافق عالی درباره روششناسی وجود ندارد.روشهای پیشبینی متنوعند و آیندهشناسین از حدس گرفته تاتحلیلهای آماری و دادهپردازیهایی پیچیده کامپیوتری و نیز قدرتانتزاع و تخیل بهره گرفته از اشراف نسبت به شرایط موجود و روندحوادث را مورد استفاده قرار میدهند و هنوز نتوانستهاند به روشیعینی و مطمئن در پیشبینی دست یابند و این خود به گونهای منشأعدم قطعیت در پیشبینی و معیارین نشدن آیندهشناسی است.بسیاری از آیندهشناسان گرفتار ابزارگرایی، ذهنیتپردازی،عملگرایی، روزمرگی و دنبالهروی خاص از حوادثند و همواره بهدنبال تغییر روشها و نگرشهای خود از تجربهای به تجربه دیگرهستند.
نوعی آرمانشهرپردازی بر آیندهشناسان خوشبین و نوعیپاذآرمانشهرپردازی بر آیندهشناسان بدبین حکمفرماست. آنان درآیندهشناسیهای خود گرفتار نوعی آیندهپردازی متأثر از پیشفرضها وپیشداوریها و تجریدهای خوشبینانه یا بدبینانهاند. نگرش حاکم برداستانهای علمی تخیلی نیز در دیدگاه آیندهشناسان تأثیر داشتهاست.
آیندهشناسان در تصویر خطرهایی که آینده انسان را تهدیدمیکنند (مثلا، جنگ هستهای) دچار نوعی افراط یا تفریط بودهاند. برتعیین قیدها و شرطها و همچنین اهمیت دادن به محدودیتی از چندمحدودیت رشد (اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و طبیعی)،نوعی یکسونگری حاکم است. بیطرفی علمی از کار پژوهشی اکثرآیندهشناسان غایب است و آثار بعضی از مصلحان، فیلسوفان،هنرمندان و دانشمندان به دور از واقعیت و واقعبینی است.
گام هشتم: به سوی آینده شناسی علمی و تأسیس پژوهشگاه آینده شناسی
اغراق نیست اگر بگوییم آیندهشناسی تاکنون بیشتر یک جنبشاجتماعی بوده است تا یک علم اجتماعی. اما، بیگمان، میتواندروزی به صورت یک علم درآید: یک علم اجتماعی بهرهگیر از علومدیگر، با همه عدم قطعیتهایی که چنین علمی به خودی خود و با ارثبردن از علوم دیگر، خواهد داشت.
آیندهشناسی، از زمان فلشتایم تاکنون راه دراز و پرپیچ و خمی راپیموده است. او آیندهشناسی را (علم نو) در پیشبینی قلمداد کردهبود و مدعی تدوین نوعی (فلسفه آینده)ی فراطبقاتی در برابر(ایدئولوژی) و (اوتوپیا) بود. اما نه او به چنان علمی دست یافت و نهاخلاف او; هر چند تلاشهای آنان در شکلگیری علمی موضوع وروششناسی این (علم نو) نقش زیادی داشت. با پیچیدهتر شدنمسائل جامعه و با افزایش بحرانها و ازدیاد نگرانیها، علاقه بهآیندهشناسی افزایش مییابد. اینک جز در زمینههای محدود حرفهایو از زرف افراد حرفهای، از (حدس) در پیشبینی استفاده چندانینمیشود و البته حدسی که در (فن) آن کسانی چون برتران دوژوونلکوشیدهاند خود از بار علمی زیادی برخوردار است.
اینک انسان باید با تلاشی آگاهانه به سویی حرکت کند نه تنهاآینده را بشناسد بلکه آن را بسازد. در این صورت البته آینده امرمحتوم و محققی نیست که متعلقشناسسایی واقع شود. این ازباطلنماها (رپارادکسها)ی خاصی است که در اینجا وجود دارد: اگرآیندهشناسی موضوعیت و حقیقت دازد پس موضوع آن، یعنی(آینده)، از واقعیت و عینیت خاصی برخوردار است که گونهایحتمیت و جبر و تحقق ناگزیر را به ذهن خطور میدهد و (ساختن)در مورد چنین آیندهای معنی ندارد. این به گونهای مسأله جبر واختیار را در خصوص امور آینده مطرح میکند که پرداختن بدانمجال دیگری را میطلبد. اما در هر حال در نگاه انسان مختارآیندهسازی و آیندهشناسی ملازم یکدیگرند. آیندهشناسی هرگز بهمعنای پیشبینی برای آماده شدن به منظور رویارویی منفعلانه با آیندهمحتوم نیست. در همه علوم پیشبینی بخشی از ثمرات شناخت استو گزارههای علمی پیشبینی را در خود نهفته دارند. اماپیشبینی تنهادر حالتی میتواند معنی داشته باشد که اول، روابط علت و معلولیمیان حال و آینده برقرار باشد، دوم وضع موجود را کاملا بشنماسیمو سوم، چگونگی فرایند تحول حال به آینده را دقیقا بدانیم تا ازوضع کنونی بتوانیم وضع آتی را استنتاج کنیم. با فرض تحقق اینشرایط ما هرگز نمیخواهیم در برابر آینده منفعل باشیم. ما برآنیم تاآینده را شکل دهیم و این به معنای آن است که به دنبال واقعیتتخشیدن به آیندهای هستیم که به خودی خود از سیر عادی وضعیتکنونی نتیجه نمیشود. ثانیا وضع موجود را کاملا بشناسیم، ثالثا نقشخود را به عنوان عواملی آگاه و برخوردار از هر گونهای اختیارتشخیص دهیم، رابعا از امکان اهمال اختیار آگاهانه خود برای سیردادن حال به سوی آیندهای مطلوب، بر بستر روابط علت و معلولیبرخوردار باشیم و از آن استفاده کنیم. به این ترتیب، تغییر جهانبیتعبیر آن معنی ندارد. به بیان دقیقتر، هرگز نمیتوان بیشناختامکانات آینده، یا آیندههای ممکن، و چگونگی سیر تحول حال بهآینده، به ساختن و یا متحقق ساختن آینده دلخواه رسید. چنین استکه آیندهساز با تمسک به آیندهشناسی گرایشض یا گرایشای سیرحرکت از حال به آینده را دقیقا تشخیص میدهد، آینده مطلوبتحققپذیر را در ذهن انتزاع میکند و راه رسیدن از وضعیت موجودبه آن آینده مطلوب را دقیقا بررسی و تعیین میکند و از طریق بهکارگیری همه عوامل لازم برای تحقق آن آینده میکوشد. بحثطراحی و نوسازی جامعه در همین چهارچوب میگنجد. طراحی وسمتدهی فرایندها و نهادها در این راستا معنی دارد. خلق آینده برچنین شالوده محکمی است که امکانپذیر میشود. آرمانهایی کهفرازمانهای و مطلقند تنها در این صورت میتوتنند با آیندهشناسیگره بخورند و در آیندهسازی و آینده مطلوب تجلی کنند.روششناسی درست با چنین نگرشی است که فراچنگ میآید. نفیجبرگراییهای گوناگون و ارادهگراییهای گوناگون در این جهارچویممکن میگردد.
ایجاد ارتباط شابسته میان (مطلق) و (نسبی)، میان (هست) و(باید) ، و میان (دانش) و (ارزش) در این کیمیاگری راستین است کهشدنی است. در این صورت دورگزینی عقلانی و آگاهانه از آیندهمحتوم امکانپذیر است و واقعه را قبل از وقوع میتوان علاج کرد.اینجاست که (گذشته چراغ راه آینده است) معنی راستین خود رامییابد. چنین ایت که نه در دام تاریخیگرایی گرفتار میآییم و نهدچار عدم قطعیت یا ارادهگرایی محض میشویم. نه در اهمیت دادنبه نقش شرایط دچار افراط یا تفریط میشویم و نه در منظور داشتننقش شخصیت در تاریخ. در این صورت گزارههای ما در زمینهرویدادهای آینده هم آزمونپذیر خواهند بود هم ابطالپذیر. در توجهبه نقش تاریخ و معرفت تاریخ، در بها دادن به جامعهشناسی، علمسیاست، علم اقتصاد و مدیریت همهجانبه دچغار سادهنگری یاتعصبهای گوناگون نخواهیم شد. برای تمییز روشهای نوینآیندهشناسی از روشهای کهن معیارهای درست زا خواهیم یافت.آرمانشهرگرایی جای علم را نخواهد گرفت و علم عرصه را برآرمانها تنگ نخواهد کرد. این آیندهشناسی صورت و سیرت یکعلم بیطرف را خواهد یافت که وسیلهای نیرومند در کف هرآیندهپرداز و هر آیندهسازی تواند بود. در این صورت حوادث غیرمترقبهای وجود نخواهد داشت که آدمی در برابر آن ناتوان بماند. دراین صورت در حیطه اختیار آدمی سرنوشتی محتوم برای جامعهبشری وجود نخواهد شد. ذهن تاریخدان، جامعهشناس، اقتصاددان،سیاستمدار و مدیر با بهرهگیری از تخیل و انتزاع پرورشیافته آیندهمطلوب را با کمترین عدم قطعیت و بیشتر ضریب اطمینان طراحیمیکند تا در مسیر لازم و با امکانات ضروری تحقق یابد. دیگر آدمیناظر سر دز گم سیر حوادث و وقوع رویدادهای نادلخواه نخواهدبود.
از این رو ایجاد مرکز کارآمد مطالعات آیندهشناسی در هر کشوراز ضروریات بسیار مبرم است. میتوان برای چنین مرکزی حتیطرح یک پژوهشگاه جدی را در نظر گرفت تا با تسلط بر همهآیندهشناسیها و تبیین علمی روششناسی مطلوب بتواند درآیندهپژوهیهای خود به آیندهشناسی علمی و سپس به عرضهتوصیههای، رهنمودها و برنامههای درازمدت، میانمدت وکوتاهمدت و نیز ایجاد زمینه برای آیندهسازی مطلوب، دست یابد.بیگمان چنین وظیفه عظیمی بیش از توان مثلا سازمان برنامه وبودجه یا مراکز کطالعات استراتژیک یا هیأت دولت است.پژوهشگاهی مورد نیاز است تا با تسلیح به دانشهای گوناگون مرتبطبا آینده و تدوین روششناسی لازم، آیندهپژوهی منظم را وظیفهاصلی و دایمی خود، دور از گرایشهای سیاسی موجود در جامعه،بداند. حتی هر مرکز فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و فنشناختی مهم ومؤثر در سرنوشت کشور میتواند دارای یک بخش مطالعاتراهبردی و بررسیها و تحلیلهای آیندهشناختی باشد، و فراتر از آن،در یک کشور برخوردار از نهادهای دموتراتیک دخالت مردمان درسرنوشت کشور میتواند از مراکز خصوصی آیندهپژوهی برخوردارشود و مشتریان آنها را انواع گرایشها و حزبهای سیاسی تشکیل دهندتا با خریدن دستاوردهای آیندهشناختی آنها بیش از پیش به جلبآرای شهروندان و برنامههای موفقیتآمیز دست یابند. در اینصورت مراکز برنامهریزی از تغییرات هفتگی، ماهانه، فصلی یاحداکثر چندسالانه برنامهها و دستورالعملها در امان خواهند بود وبرنامههایشان از موفقیت لازم برخوردار خواهند شد و مدیران چندبعدی، با تبحر در دانشهای ضروری و تسلط به فنون لازم میعتوانندمدیریت کلان ملی موفقی را عرضه کنند. پژوهشگاهی با مشخصاتفوقالذکر، بیگمان پیوندی تنگاتنگ با مراکز گوناگون آیندهشناسیکشورهای دیگر خواهد داشت.
گام نهم: نگاهی به مهمترین مشخصههای آینده
در زیر، مهمترین گرایشها در سیر آتی بخشهای گوناگون اقتصادی،سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، علمی و فنشناختی، در زیر، بیرعایتترتیبی ویژه، و به گونهای خلاصه، فهرست میشوند با این تذکر کهتوجه به آنها ضرورت آیندهشناسی را کاملا ثابت میکند و، البته،فهرست فهرست عرضه شده میتواند کاملتر شود:
ــ زندگی بیش از 80 درصد جمعیت کشورهای پیشرفته صنعتیو بیش از 60 درصد جمعیت کشورهای توسعهنیافته یا در حالتوسعه در شهر، در پایان ربع اول سده بیستویکم;
ــ بیش از دو برابر شدن تقاضای انرژی در آن زمان
ــ دستیابی بیشترین تعداد افراد کشورها به وسایل ارتباطی واطلاعاتی جدید
ــ تأثیر روزافزون علم و فنشناسی بر شکلگیری آینده
ــ بیاعتبار شدن ارزشهای سنتی و شکلهای سنتی روابط میانمردمان در بعضی از کشورها از یک سو و حرکت در جهت احیای آنارزشها در تعداد دیگری از کشورها از سوی دیگر
ــ تهدید گسترده و شدید تورم و بحرانهای اقتصادی ملی وبینالمللی
ــ احتمال گسیختگی بیشتر میان کشورها ومیان جوامع انسانی وطبیعت
ــ نزدیک شدن کشورها به هم از یک سو و رشد تنوع و بازیابیهویت تاریخی ملی از سوی دیگر
ــ پدید آمدن مسائل عظیم چند بعدی با وجوه گوناگوناقتصادی، فنشناختی، سیاس، فرهنگی و اجتماعی که تشریکمساعی کشورهای متعددی را میطلبند
ــ رشد سرطانی و ناهناهمگ در بخشهای گوناگون جهان درصورت پدید نیامدم پیومد انداموار میان آنها
ــ نقش عظیم روباتها و اتوماتها
ــ خطر جنگ ویرانگر بر متن انقلاب الکترونیک
ــ افزایش بیکاری
ــ خطر خیل عظیم کارمندان خدماتی
ــ افزایش نقش جوانان و اقلیتهای هر کشور
ــ افزایش احتمالی آسیبپذیری کشورهای فقیر. همچنینافزایش احتمالی تعارض میان به اصطلاح شمال و جنوب
ــ اهمیت یافتن اوقات فراغت که میتواند مثبت یا منفی باشد
ــ جایگزینی نیروی کار ارزان مردمان کشورهای جهان سوم باکارریزپردازندهها
ــ افزایش جمعیت بع عنوان یک مسأله حاد
ــ افزایش ولع مصرف
ــ افزایش فقر، خشونت، ناامنی، بزهکاری، موادمخدر، زباله وآبودگی زیستمحیطی (اعم از زیستسپهر)
ــ افزایش بحرانهای گوناگون حکومتی
ــ افزایش بحران در خانواده، بهداشت، مسائل ارزشی ونظامهای شهری
ــ افزایش تنوع تولید و ارزانی آنها
ــ کاهش نیاز به اطلاعات
ــ نیاز به بهرهوری بالا
ــ افزایش اهمیت انقلاب ژنتیک
ــ چند بعدی شدن فرایند پیشبینی ئ نیل آن بع پیچیدگی بیشتد
ــ پدید آمدن فنشناسی پیچ=یدهتر
ــ مسابقه و رقابت در نوآوری و ابداع
ــ فزونی یافتن نقش دانایی در ارزش افزوده، نسبت به عواملیچون کار، مواد خام و سرمایه
ــ پدید آمدن نظریههای نوین مدیریت و اصمخلال نگرشهایکهن و کلاسیک
ــ دسترسیپذیری فزاینده اطلاعات برای بیشترین تعدادشهروندان
ــ کاهش یافتن کنترل بالا به پایین با دستیابی بیشتر مردمان بهاطلاعات
ــ افزایش نقش خدمات حاصل از اطلاعات مستقیم در زمستهمشاوره، پژوهش، پزشکی، آموزش، تجات داخلی و خارجی،سیاست ورزی و اعمال رهبری حزبی و سیاسی و…
ــ نقش محوری دانش و پژوهش
ــ امکان بروز تحولات برزگ پیشبینی نشده (بویژه با وضعکنونی آیندهشناسی€)
ــ کاهش نیاز به انرژی فسیلی، مواد اولیه، و کار دور از تخصصو مهارت
ــ کاهش هزینه دستیابی به انرژیهای خاص
ــ افزایش گرایشهای قومی، ملی و دینی
ــ پدید آمدن نیروهای تازه اثرگذار در سرنوشت کشور و جهان
ــ بروز صفآراییهای تازه در میان جبهههای نبرد جهانی
ــ رشد صنایع مبتنی بر کار فکری در برابر کار عضلانی
ــ چیرگی نرمافزار بر سختافزار، و چیرگی دانایی بر اقتصاد
ــ افزایش ابعاد یا وجوه نقش فنشناسیها.
منابع
اسکلار، هالی. سهجانبهگرایی، مترجم: دکتراحمددوست محمدی،ـتهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. ادارهکل مراکز و روابط فرهمگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول،1372.
امیری وحید، مجتبی (مترجم و ویراستار). نظریه برخورد تمدنها،ـتهران: مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه.
پچی، آئورلیو و دیگران. جهان در آستانه قرن بیستویکم، ترجمهعلی اسدی.ـ تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ اول.
پوپر، کارل ریموند. فقر تاریخیگری، مترجم: احمد آرام.ـ تهران:انتشارات خوارزنس، چاپ اول، 1350.
تافلر، الوین. جابهجایی در قدرت، ترجمه شهیندخت خوارزمی،تهران: نشر سیمرغ، چاپ اول، 1350.
کار، اس. اچ. تاریخ چیست؟ مترجم: حسن کامشاد.ـ اهران: انتشاراتخوارزمی، چاپ اول، 1353.
اینل، دانییل. تبیین در علوم اجتماعی، مترچن: عبدالکرین سروش،ـتهران: مؤسسه فرهنگی صراط، چاپ اول، 1373.
والش، دبلیو. اچ. مقدمهای بر فلسفه تاریخ، مترجم: ضیاءالدینعلایی طباطبایی،ـ تهران: امسرکبیر، چاپ اول، 1363.
هاکسلی، آلدوس. دنیای قشنگ نو، مترجم: سعید حکیدیان،ـ تهران:پیام، چاپ اول، 1352.
هیوز، استیوارت. آگاهی و جامعه، مترجم: عزتالله فولاد وند،ـتهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1369.
Bell, Daneil. The coming of Post _ Industrial Socirty: AVenture in Social Forecasting, New York: Basic Books, 1973.
Bell, Wendell, and Jame A.Mau. (eds.), The Sociuloy ofFuture, New York: Russell Sage Foundtion, 1971.
Best, Fred (ed.), The Future of Work, Englewood Cliffs, N.J.:Prentice Hall, 1973.
Cornish, Edward (ed.), 1999 The world of tommorow:Selections from the Futurist, Washington, D.C: World futureSociety, 1978.
Daglish, Robert (ed.), The scientific and TechnologicalRevelution: Social Effect and Prospects Moscow: ProgressPublishers, 1972.
Fitch, Robert M., and Svengalc, C.M., future, Unlimifed:Taeching About wolds to come, National Council for the SocialStudies, 1979.
Fukuyama, Francis, The End Of History and the Last Man,New York: The Free Press, 1992.
Huntington, Samuel, P. Third Wave: Democralization in theLater Twentieth Century Oklahoma: University Press, 1990.
kuznetsov, B.G. Philosophy pf Optimism, tran. Ye. D. Khakinaand V.L. Sulima Moscow: Progress Publishers, 1972.
Laszlo, Ervin, etal Goals for Mankind: A Report to the Club ofRome on the New Horizons of Global Commanity. New York:E.P.Dutton, 1977.
Mesarovic, Mihajlo, and Eduard Pestal, Mankind al the turningPoint The second Report to the Club of Rome, New York:E.P. Dulton, Reader's Digest Press, 1974.
Sullivan, John Edward, Prophets of the West: An Introductionto the Phirosophy of History New York: Holt, Rinehart andWinston, 1970.
Toffler, Alvin and Heidi, Creating a New civilizution Thepolifics of the Third Waves, Atlanta: The Progress & Freedomfounction, 1994.
weiner_M. (ed), Medernization: The dynamics of crowth_NewYork: Basic Books, Inc. 1966.
Witrow, co. j. Time in history oxford. 1989.
منبع: سایت آینده نگر