طبقه نخبه با نادیده گرفتن مرزهای سیاسی و عبور از آنها در عرصه بین المللی فعالیت میکنند.
بنابراین دولت-ملت ها به تدریج قدرت و نفوذ خود را از دست داده و توده های مردم نیز چاره ای ندارند جز اینکه بدون کمک دیگران روی پای خود بایستند.
جابجایی و تغییر هدف اقتصادی اصلی نخبگان، اینکه فقط شرایط زندگی خود را بهتر کنند.
امروزه نظریه اقتصاد به جای بهبود شرایط زندگی اکثریت مردم فقط بر ثروت آفرینی تاکید می کند. نخبگان در بنگاههای اقتصادی نیز از طریق اخراج کارکنان و کاهش نیروی انسانی شاغل سعی در تحقق چنین هدفی دارند.
عدم تمایل اقلیت ها به نادیده گرفتن هویت فرهنگی خود
اقلیت های فرهنگی، قومی، و مذهبی در گذشته مایل بودند در ازای سهیم شدن در منافع توسعه اقتصادی، هویت فرهنگی خود را سرکوب کنند. اما از آنجا که نخبگان دیگر اهمیتی به بهبود شرایط زندگی آنها نمی دهند، این اقلیت ها نیز به نوبه خود دولت-ملت و سلطه فرهنگی آن را برای همیشه رها می کنند.
اکثریت مردم از حق رای در مسائل بین المللی تاثیر گذار بر زندگی خود محروم هستند.
اگرچه مردم از حق رای برای انتخاب شهردار، نماینده مجلس، ریسس جمهور یا نخست وزیر برخوردارند اما نمی توانند نماینده خود در سازمان ملل، مدیر عامل یک شرکت چند ملیتی و به طور کلی هر فرد قدرتمند در سطح بین المللی را انتخاب کنند. با این وجود هر روز بیش از پیش اکثر تصمیم های تاثیر گذار بر زندگی مردم مانند تجارت و انتقال فنآوری در سطوح بین المللی اتخاد می شوند.
نخبگان قدرتمند در دولت- ملت ها به اهمیت ضرورت همکاری واقف نیستند.
رهبران ملی اگرچه از جهانی شدن به عنوان یک مفهوم اقتصادی استقبال می کنند، کماکان در روابط بین المللی بر پایه تفکر سنتی<< متحدان در برابر دشمنان>> رفتار می کنند. در حالیکه باید بکوشند بر اساس ادعای خود، تفکر و رفتاری بین المللی از خود نشان دهند.
منبع:
THE FUTURIST, January-February, 2004, p 22